نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات پیکان منتشر کرد:
ساعت کارم که تمام شد، شال و کلاه کردم و با آسانسور پایین رفتم. نگاهم به چهرهام در آینه افتاد. لاغر شده بودم. در حال رفتن به سمت در خروجی بودم که ناگهان چشمم به مرد چهارشانهای افتاد که پشت به من در حال صحبت با منشی بود. صدای مرد شباهت عجیبی به صدای مجید داشت طوری که برای لحظهای احساس کردم قلبم دارد میایستد. با حالتی متحیر از پشت سر نگاهش میکردم. دلم میخواست جلو بروم و رویش را به طرف خودم برگردانم...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
رمان فوق العاده عالیه توصیه میکنم