نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات باژ منتشر کرد:
ساکنان شهر تهران، از بعد رویداد شوم «سال سم» برای همیشه از تجربه ی عشق محروم شده اند. شرکت های فروش عشق، محصول نایاب خود را در نمایشگرهای بزرگ سطح شهر، به رخ شهروندان می کشند و حسرت به دلشان می ریزند. شهروندان فرودست غرب نشین برای مقابله با میراث نحس پیشینیان و آنهایی که از فلاکت آنها سود می برند، ابزاری در دست ندارند. افسردگی، اعتیاد و خودکشی بیداد می کند. شهریار، کاراگاه دایره ی جنایی پلیس، در پی مختوم کردن پرونده ی خودکشی دختری به نام نیلوفر و پسری که هم زمان در آپارتمان او اوردوز کرده، به حقایقی می رسد که او را ناخواسته از مسیر حل پرونده، منحرف می کند. شهریار به دنبال سرنخ های زندگی و مرگ نیلوفر، به سطوح ناشناخته ای از شهر پا می گذارد و ... سندروم ژولیت، هشتمین رمان بزرگسال و دوازدهمین اثر ضحی کاظمی است. او پیش از این رمان خاک آدم پوش را در ژانر فانتری-تاریخی و رمان های کاج زدگی، آدم نما، مجموعه ی سه جلدی دنیای آدم نباتی ها و باران زاد را در ژانر علمی تخیلی منتشر کرده است. رمان های سال درخت و باران زاد او به زبان انگلیسی هم منتشر شده اند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب سندروم ژولیت از سایت گودریدز امتیاز 3.4 از 5 را دریافت کرده است.
ضحی کاظمی پس از نوشتن چندین داستان و رمان، به سراغ ژانر فانتزی و علمی-تخیلی رفت. کتاب سندروم ژولیت او در سال 1401 منتشر شد. این کتاب در ژانر فانتزی و دیستوپیا نوشته شده است و داستان آن در تهرانی میگذرد که مردمش پس از رویدادی شوم برای همیشه از تجربۀ عشق محروم شدهاند. افسردگی، اعتیاد و خودکشی در شهر بیداد میکند و حالا شهریار، کارآگاه دایرۀ جنایی پلیس، به دنبال مختومه کردن پروندۀ دختر و پسری، به حقایقی باورنکردنی میرسد. او ناخواسته از مسیر حل این پرونده منحرف میشود و به سطوح ناشناختۀ شهر پا میگذارد.
سالهاست که ادبیات فانتزی تبدیل به ژانری بزرگ در دنیای ادبیات شده است. پیش از این همه گمان میکردند که کتابهای فانتزی تنها برای سرگرمی کودکان و نوجوانان نوشته شدهاند اما رفتهرفته این باور تغییر کرد و ادبیات فانتزی توانست نظر مخاطبین تمام سنین را به خود جلب کند. با اینکه کتاب سندروم ژولیت در دستۀ کتابهای کودک و نوجوان جای میگیرد اما بزرگسالانی که به کتابهای فانتزی و ماجراجویانه علاقهمند هستند نیز از خواندن آن لذت خواهند برد.
«شهریار دم و بازدمش را با گامهای تند و بلندی که روی جادهی خاکی کمعرض برمیداشت، تنظیم کرده بود. کوهپیمایی را برای همین دوست داشت؛ برای اینکه در سکوت محض کوهپایههای دربند، فقط صدای نفس خود را میشنید و قلبش را احساس میکرد که در حین ضربان، به قفسهی سینهاش میکوبید و خون مملو از اکسیژن و آدرنالین را به اندامهایش پمپاژ میکرد. هر هفته، تنها روز تعطیلش را به همین شکل آغاز میکرد. زمستانها، آفتابنزده خودش را به میدان کوهنورد ميرساند و بهار و تابستان آلارم ویدی را برای پنج صبح تنظیم میکرد. صبح زود راه افتاده بود و بیآنکه توقف کند، بیاعتنا به سه قهوهخانهی خلوت باقیمانده از دوران پیش از سالِ سَم، تا آبشارهای دوقلو بالا آمده بود. کمی آب از قمقمهاش نوشیده و با سرعت برگشته بود. کمکم به محدودهی تمدن نزدیک میشد، حوالی قهوهخانهها که هرازگاهی چند کوهنورد دیگر را آنجا میدید. از ظاهرشان معلوم بود از افراد شرق تهران هستند یا زنان جوانی که برایآمادگی جسمانی پیش از بارداری به ورزش رو آوردهاند. هیچوقت با کسی همکلام نمیشد. نه حوصلهی آنها را داشت و نه حوصلهی قهوهخانهها را.»
«صفحهی گرد و کوچک ویدی را به مچ دستش بسته و آلارم تماس و پیغام آن را خاموش کرده بود. اما با هر پیغام و تماس، روکش ژلهای ویدی روشن میشد. رنگ نور چشمکزن ویدی را به بنفش تغییر داده بود که در نور تند و کورکنندهی آفتاب کوهستان، بتواند توجه او را به خودش جلب کند. نور بنفش را که روی مچ دستش دید، مجبور شد بایستد و نفس عمیقی بکشد. در همان سالهای آشوب نوجوانی و مبارزات خام زیرزمینیاش، تراشههای هدفون را از پشت گوشش بیرون آورده و هیچوقت دوباره آنها را کار نگذاشته بود. با اینکه شعارهای بیاثر مبارزات خیلی سال بود که دیگر او را هیجانزده نمیکردند، ترجیح داده بود نماد کوچکی از آن «دوران امید به تغییر» را حفظ کند و دردسر آن را به جان بخرد. مجبور بود از سیستم شنیداری بیرونی ویدی استفاده کند و صدایش را با اسپیکر و هدفون بشنود. تا هدفون را روی گوشش بگذارد، نوار سیلیکونی را از دور گردن روی دهانش بالا بکشد و نوک انگشتش را روی صفحهی گرد ویدی که به حسگر دیانای مجهز بود، قرار دهد، تماس سیامک قطع شده بود.»
«آپارتمان زن جوانی که خودکشی کرده بود و هنوز غیر از نام و سنش اطلاعات دیگری از او نداشت، در یکی از محلههای متوسط پونک قرار داشت. غرب تهران مثل همیشه شلوغ و پرهیاهو بود و ماشین خودرانی که شهریار از تجریش بهسمت پونک اجاره کرده بود، بیشتر از آنکه شهریار انتظار داشت در راه مانده بود. پشت تمام چراغقرمزها ایستاده و در کوچههای باریک محل، در ترافیکی که به نظر شهریار برای آن ساعت از روز تعطیل بیمنطق میآمد، گیر کرده بود. نمیدانست غربنشینان با درآمد اندکی که داشتند چهطور هزینهی بالای ماشینسواری را پرداخت میکردند و آن موقع ظهر به کجا میرفتند که راه بسته شده بود. کم پیش میآمد برای کاری وسط روز تعطیل به کوچهپسکوچههای غرب تهران بیاید. پروندههایشان معمولاً شبهای خلوت او را به این محل میکشاندند. وقتی رسید اولین سؤالش از سیامک دربارهی ترافیک بود. سیامک بعد از پرورشگاه یکراست به دانشگاه پلیس نپیوسته و چند سالی در غرب تهران کارهای پیشپاافتاده انجام داده بود تا از پس شهریهی دانشگاه بربیاید. هنوز هم در غرب زندگی میکرد؛ حوالی چیتگر، منطقهای فقیرنشین که جرم و جنایت در آن امری روزمره بود و حتی جرائم روزانه و محلی آنجا به پلیس گزارش نمیشد.»
نویسندگان در کتابهای فانتزی معمولاً دنیایی خلق میکنند که ورای زندگی امروزِ بشریت است. سرزمینهای جادویی تحت فرمان پریان، شبه سیارکهای ماشینی ساخته شده به دست بشر، دنیای ویران شده به دست بشر و بسیاری موضوعات جذاب دیگر که خواننده را به دنیایی دور از واقعیت میکشانند. فضای داستان سندروم ژولیت نیز در یک دنیای دیستوپیایی میگذرد. تهران تبدیل به یک ویرانشهر شده و تنها بخشی از آن پرزرقوبرق و باشکوه باقی مانده است و در بخشهای دیگر مردم برای زندگی و زندهماندن جان میکنند. نویسنده در این کتاب به جای پیشرفت تکنولوژی، ماشینآلات و ابزارهای عجیب آینده بیشتر به روابط انسانها در شرایط خاص رمان پرداخته است. اما آیا دنیای پرزرقوبرق سندروم ژولیت دقیقاً همان است که میبینیم؟ آیا هدفی است که به مردم انگیزۀ ادامه دادن میدهد و آیا این هدف ارزش زندگی و زنده ماندن را دارد؟ آیا راهی هست که بتوان با آن مردم را نجات داد؟
سندروم ژولیت در فضایی نامانوس و دورانی پس از دورۀ کنونی روایت میشود. تهران در این داستان، با تهرانی که ما میشناسیم بسیار متفاوت است. تهرانی که زمانی پانزده میلیون جمعیت داشت، حالا کمتر از پنج میلیون جمعیت دارد و به ترکیب منظمی از شهرکها و بلوکها تغییر شکل داده است که بین مزارع و گلخانههای مختلف قرار گرفتهاند. عدهای از انسانها بسیار ثروتمند هستند و در شرایط بسیار خوبی در قسمتهای شرقی تهران زندگی میکنند و باقی مردم در قسمت غربی و در محیطی ناامن و نامناسب و نه چندان دلچسب با فقر و بدبختی دستوپنجه نرم میکنند. داستان از شهریار شروع میشود، کارآگاهی که در دایرۀ جنایی کار میکند و در یک روز تعطیل پروندهای عجیب به او محول میشود. دختر جوانی در قسمت غربی خودکشی و اوردوز کرده است. این پرونده از آن جهت برای شهریار عجیب است چون معمولاً خودکشیها در فاصلۀ شب تا صبح و در روزهای کاری رخ میدهند و این پرونده از لحاظ زمانی، خودکشی و اوردوز، پروندهای خاص به حساب میآید. زمانی که شهریار برای حل این پرونده قدم به قسمت غربی تهران میگذارد و سعی میکند پروندۀ خودکشی نیلوفر و نیما را حل کند با حقایقی عجیب و باورنکردنی روبهرو میشود.
نویسنده در کتاب سندروم ژولیت شما را به دنیایی فانتزی در تهران میکشاند و به ما نشان میدهد اگر دنیایی که ما میشناسیم به آخر برسد چه بلایی بر سر مردم تهران خواهد آمد. بنابراین اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، به شما پیشنهاد میکنیم کتابهای زیر را نیز بخوانید.
• خروش خاموش اثر آلیستا آقائی نویسندۀ ایرانی است. شخصیت اصلی این مجموعه دختری به نام حوا است و داستان کتاب در دنیایی خیالی و فانتزی میگذرد.
• افسون نامه اثر آرمان آرین نویسندۀ جوان ایرانی است. این کتاب داستانی بسیار هیجانانگیز دارد و خواننده را به دنیای افسون و جادو میکشاند. اگر به داستانهای فانتزی و اساطیری علاقه دارید، حتماً این کتاب جذاب را بخوانید.
• کوارتت نهایی اثر آریمنا سالمی نویسندۀ ایرانی است. این کتاب فانتزی داستان دو سازمان مخفی مدافعان بینالمللی صلح و حامیان ملل پیشرفته و قویترین و مستعدترین انسانها است که سالهاست برای بقای آرمانهای خود میجنگند و در نهایت گرفتار شر میشوند. چه کسی میتواند از این دنیای تاریک زنده خارج شود؟
• کوازار اثر پونه سعیدی روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. داستان کوازار دربارۀ ساتی و خواهرش سارا است که با هم در یک خانه زندگی میکنند و پدر و مادرشان را طی دو سال از دست دادهاند.
ضحی کاظمی یکی از فانتزینویسهای کشورمان است. او مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ مهندسی مواد از دانشگاه علم و صنعت ایران دریافت کرد و سپس تغییر رشته داد و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه آزاد تهران-مرکز اخذ کرد. او ابتدا به کار ترجمه پرداخت و داستانهای ترجمه شدهاش در نشریاتی مانند همشهری داستان و چوک به چاپ رسیدهاند. داستاننویسی را به طور حرفهای از سال 1387 آغاز کرد. اولین رمان او آغاز فصل سرد بود که در سال 1391 منتشر شد. این رمان نامزد نهایی جایزۀ واو (رمان متفاوت سال) شد. بعد از آن مجموعه داستانک کفشهاتو جفت کن از او منتشر شد. داستانکهای این مجموعه و مخصوصاً داستانک گیتار در شبکههای اجتماعی مدام بازنشر شدند و چندین داستانک این مجموعه به زبانهای انگلیسی، لهستانی و عربی ترجمه شدند. در سال 1393 رمان سین شین و رمان «سال درخت» از او منتشر شد که بسیار مورد توجۀ منتقدین و خوانندگان قرار گرفتند. ترجمۀ انگلیسی کتاب سال درخت نیز در سال 1395 در انگلستان منتشر شد. در سال 1394 او رمان اینجا کسی مرده؟ را روانۀ بازار کرد. ضحی کاظمی یکی از نویسندههای فرمگرا و تجربهگرای ایرانی محسوب میشود که پس از داستانها و رمانهای مختلف به سراغ ژانر فانتزی و علمی-تخیلی رفت. رمان علمی-تخیلی «آدم نما» جدیدترین اثر او است که در سال 1402 منتشر شد. او در کنار نوشتن در زمینۀ نقد ادبی، ستوننویسی برای روزنامهها، داوری جوایز داستان و برگزاری جلسات نقد ادبی نیز فعالیت میکند. او در حال حاضر دبیر و عضو هیئت مدیرۀ انجمن صنفی داستاننویسان تهران است و رمان کاجزدگی او در سال 97 جایزۀ ادبی نوفه را دریافت کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
ایده عالی، پرداخت و تخیل خوب اما پایان به شدت بد. لذت خوندن رو کوفت آدم میکنه.
با سلام برخلاف نظر بعضی دوستان بنظرم با وجود شروع جذاب و کشش داستان، اصلا و ابدا پایان زیبایی نداشت و حتی عشقی که برای نقش اصلی ایجاد شد کاملا بی معنی بود. با وجود فضای داستان و سبک علمی تخیلی تصور میشد نقش اصلی عملکرد بسیار بهتر و معقول تری داشته باشه که متأسفانه با وجود زحمت نویسنده چنین چیزی در داستان نبود. خوندنش رو توصیه نمیکنم
واقعا کتابی جالب و جذابیه درصد تازه و نو بود اتفاقاتش و رازهایی که درونش وجود داشت بیشتر مرد علاقه مند به خواندن کتاب می کرد.