%10


اقیانوس انتهای جاده
3٫0
(21)
3 نظر
نویسنده:
مترجم:
قیمت:
126٬000 تومان
140٬000
دفعات مشاهده کتاب
2859
علاقهمندان به این کتاب
43
میخواهند کتاب را بخوانند.
2
کتاب را پیشنهاد میکنند
6
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
2
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات پريان منتشر کرد :
مردی میانسال برای شرکت در مراسم یادبودی به منطقه ی روستایی دوران کودکی اش باز می گردد.
خانه شان از میان رفته است اما او ناخودآگاه به مزرعه ای که در انتهای جاده قرار دارد کشانده می شود .جایی که در هفت سالگی با دختر کی فراموش نشدنی به نام لتی همپستاک مادرش و مادربزرگش آشنا شده بود او که از دهها سال پیش دیگر دخترک را از یاد برده بود حالا با نشستن در کنار برکه ای که لتی آن را اقیانوس می نامید گذشته های دور را به خاطر می آورد گذشته ای که می توانست برای هر کس بسیار خطرناک و هولناک باشد چه برسد به پسر بچه ای هفت ساله....
اثری تکان دهنده و استادانه با روایتی غریب که ما را به زوایای تاریک بیرون و درون آدمی می برد قصه ای به ظرافت بالهای ،پروانه و هراس انگیز همچون خنجری در تاریکی.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9786007058046
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
260 صفحه
نوبت چاپ
5
وزن
250 گرم
سال انتشار
1401
معرفی کتاب اقیانوس انتهای جاده اثر نیل گیمن
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب اقیانوس انتهای جاده از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب اقیانوس انتهای جاده از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
جوایزی که رمان اقیانوس انتهای جاده از آن خود کرده است:
• برندۀ جایزۀ ملی کتاب بریتانیا
• برندۀ جایزۀ کتاب سال 2013 بریتانیا
• پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در سال 2013
• برندۀ جایزۀ کتاب سال 2013 بریتانیا
• پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در سال 2013
معرفی رمان اقیانوس انتهای جاده:
اقیانوس انتهای جاده یکی از بهترین رمانهای نیل گیمن، نویسندهٔ بریتانیایی است. نیل گیمن با رمان «کورالاین» به شهرت رسید، به حق او را به عنوان نویسندهای برای تمام گروههای سنی میشناسند، نویسندهای که هر مخاطبی میتواند با سطحی از داستانش، ارتباط برقرار کند. کتاب اقیانوس انتهای جاده از نیل گیمن در سال 2013 منتشر شد. این کتاب داستان مردی بینام است که برای تشییعجنازه به زادگاهاش بازمیگردد و وقایع زندگیاش از چهل سال قبل را به یاد میآورد و روایت میکند. موضوع اصلی این رمان جستوجوی هویت شخصی و قطع ارتباط بین کودکی و بزرگسالی است. و همۀ اینها تنها از این نویسندۀ عجیب برمیآید، نویسندهای که اغلب یک تیشرت مشکی میپوشد و ظاهرش ما را بیشتر از اینکه یاد نویسندهها بیندازد یادآور ستارههای موسیقی راک است، دوستدارانش میگویند اصلا معلوم نیست کی وقت میکند این داستانها را بنویسد، چون بیشتر وقتها نیل گیمن دارد در توییتر با طرفدارانش حرف میزند و به سوالهایشان جواب میدهد و درست چند روز بعد یک شاهکار، یک آس برایمان رو میکند، یک دنیای خیالی که با واقعیت در هم میآمیزدش و ما را غرق این سوال میکند که راستی چرا زندگی این شکلی است یا چرا حتی این شکلی نیست؟
واکنشهای جهانی به رمان اقیانوس انتهای جاده:
«ذهنِ گیمن اقیانوسی تاریک و بیانتها است که هر بار در آن فرو میروم و در جهانش محوم میشوم و این اقیانوس بعداً در اثری دیگر، جای خود را به یک اقیانوس بسیار اثرگذارتر و زیباتر میدهد که با خوشحالی دوباره در آن غرق خواهم شد.» - نقد و بررسی کتاب نیویورک تایمز
«ارزش یک شب بیخوابی را داشت... اقیانوس انتهای جاده افسانهای برای بزرگسالان است تا آدمها را به یادِ معصومیت از دسترفتهٔ دوران کودکیشان بیندازد و در عینحال شوق آن روزگاران را دوباره لمس کنند... گیمن استاد خلق دنیاهای فانتزی است که فقط کمی با دنیای واقعی ما فاصله دارد.» - یواِساِی تودی
«کتاب اقیانوس انتهای جاده کتابی فوقالعاده است. من در این کتاب جادو و ماجراجوییهای دوران کودکیام را دوباره تجربه کردم و در عینحال دوباره دلتنگ آنها شدم. »- استارتریبون
«گیمن با ترکیب خاطرات و تخیل داستانی طلسمکننده نوشته است... این کتاب برای من مثل مراقبهای دربارهٔ حافظه و فناپذیری است، تأملی خلاقانه در مورد اینکه چگونه لحظات تعیینکنندة کودکی میتوانند در ذهن ما برای همیشه بمانند.» -مجلهٔ سنتینل
«نثر گیمن در اقیانوس انتهای جاده بسیار شاعرانه است و دنیایی عجیب اما کاملاً باورپذیر خلق کرده است، اگر او نویسندهای در آمریکای جنوبی بود، این کتاب را رئالیسم جادویی مینامیدند تا فانتزی.» - لندن تایمز
«ارزش یک شب بیخوابی را داشت... اقیانوس انتهای جاده افسانهای برای بزرگسالان است تا آدمها را به یادِ معصومیت از دسترفتهٔ دوران کودکیشان بیندازد و در عینحال شوق آن روزگاران را دوباره لمس کنند... گیمن استاد خلق دنیاهای فانتزی است که فقط کمی با دنیای واقعی ما فاصله دارد.» - یواِساِی تودی
«کتاب اقیانوس انتهای جاده کتابی فوقالعاده است. من در این کتاب جادو و ماجراجوییهای دوران کودکیام را دوباره تجربه کردم و در عینحال دوباره دلتنگ آنها شدم. »- استارتریبون
«گیمن با ترکیب خاطرات و تخیل داستانی طلسمکننده نوشته است... این کتاب برای من مثل مراقبهای دربارهٔ حافظه و فناپذیری است، تأملی خلاقانه در مورد اینکه چگونه لحظات تعیینکنندة کودکی میتوانند در ذهن ما برای همیشه بمانند.» -مجلهٔ سنتینل
«نثر گیمن در اقیانوس انتهای جاده بسیار شاعرانه است و دنیایی عجیب اما کاملاً باورپذیر خلق کرده است، اگر او نویسندهای در آمریکای جنوبی بود، این کتاب را رئالیسم جادویی مینامیدند تا فانتزی.» - لندن تایمز
چرا باید رمان اقیانوس انتهای جاده را بخوانیم؟
کتاب اقیانوس انتهای جاده بهطور کلی نقدهای مثبتی از طرف منتقدین و طرفداران دریافت کرد. این کتاب برای تمام افراد جذاب است و مختص به گروه سنی خاصی نیست. هر کسی که به کتابهای فانتزی علاقه داشته باشد حتماً از خواندن این داستان زیبا لذت خواهد برد.
جملات درخشانی از کتاب اقیانوس انتهای جاده:
«میدانستم وقتش رسیده تا به خانهٔ شاد و پرجنبوجوش خواهرم بروم که در طول روز خیلی رسمی و مرتب بود. با آدمهایی حرف میزدم که سالها وجودشان را فراموش کرده بودم و آنها از زندگی مشترکم میپرسیدند (که دههٔ پیش از هم پاشیده بود، رابطهای که بهتدریج پوسیده و درنهایت، مثل خیلی موارد مشابه، از هم گسسته بود) و اینکه آیا با کس دیگری رابطه دارم (که نداشتم؛ حتی هنوز مطمئن نبودم بتوانم رابطهٔ جدیدی را آغاز کنم) و از بچههایم میپرسیدند (که بزرگ شده بودند و زندگی خودشان را داشتند، آرزو میکردند کاش امروز اینجا بودند)، از کار (که خوب پیش میرفت، میگفتم ممنون، و نمیدانستم چهطور از کارهایم بگویم. البته اگر میتوانستم دربارهاش حرف بزنم، ولی لازم نبود. کارِ هنری میکنم، بعضیوقتها جاهای خالی زندگیام را پر میکند. بعضی کارها. نه همهشان). از رفتگان میگفتیم؛ یادی از آنها میکردیم. جادهٔ باریک دوران کودکیام حالا تبدیل به جادهٔ آسفالت سیاهی شده بود که بین دو بنگاه معاملاتی شلخته نقش میاندار را بازی میکرد. باز هم جلوتر رفتم و از شهر دورتر شدم، که معمولاً مسیر همیشگیام نبود، و حس خوبی داشتم. جادهٔ صاف و سیاه باریکتر و پرپیچوخمتر شد، همان جادهٔ باریکی شد که از دوران کودکی بهخاطر داشتم، سنگی و گرهدار و پردستانداز. حالا داشتم در آن جادهٔ باریک و ناهموار آرام رانندگی میکردم، که یا دو سویش تمشک جنگی و نسترن داشت، یا درخت فندق یا پرچینی از گیاهان وحشی.»
«هیچکس به جشن تولد هفتسالگیام نیامد. روی یک میز پر از ژله و کیکهای کوچک بود، با یک کلاهبوقی در کنار هر صندلی، و کیک تولدی با هفت شمع در گوشهٔ میز. روی کیک تصویر کتابی نقش بسته بود. مادرم که جشن تولد را برنامهریزی کرده بود به من گفت خانمی که در شیرینی پزی کار میکرده گفته قبلاً روی هیچ کیکی تصویر کتاب نگذاشته بودند، و بیشتر پسرها تصویر فوتبال یا سفینههای فضایی را ترجیح میدهند. من اولین کتابِ آنها بودم. وقتی معلوم شد که هیچکس نمیآید، مادرم هفت شمع را روشن کرد و من آنها را فوت کردم. یک برش از کیک خوردم، خواهر کوچکم و یکی از دوستهایش هم یکی خوردند (هر دو بهعنوان ناظر در جشن تولد حضور داشتند نه مهمان)، بعد هم سلانهسلانه و خندان به باغ رفتند. مادر بازیهایی در نظر گرفته بود اما چون کسی - حتی خواهرم- نیامد، هیچکدام از آن بازیها انجام نشد و من روزنامهٔ دورِ بستهٔ کادویم را باز کردم و یک بتمن پلاستیکی آبی نمایان شد. از اینکه کسی به تولدم نیامد ناراحت بودم، اما خوشحال بودم که آدمکِ بتمن دارم، و یکی از هدایای تولدم هم در انتظار خوانده شدن بود: یک مجموعه کتاب نارنیا که به طبقة بالا بردم. روی تختخوابم دراز کشیدم و غرق داستان شدم. دوستش داشتم. بههرحال کتابها از آدمها مطمئنتر بودند. پدرومادرم نسخهای از بهترین اُپراهای گیلبرت و سالیوان را هم به من هدیه دادند تا آن را به دوتایی که از قبل داشتم اضافه کنم.»
«درِ آشپزخانه را باز کردم تا گربه بتواند بیرون برود. بعد به اتاق خواب رفتم و روی تختخوابم دراز کشیدم و برای پفکی مرده گریه کردم. آن شب وقتی پدرومادرم به خانه برگشتند، به بچه گربهٔ من حتی اشارهای هم نشد. هیولا یکی دو هفته پیش ما ماند. صبحها و شبها در کاسهاش غذای گربه میگذاشتم، درست مثل کاری که برای بچه گربهام میکردم. کنار درِ پشتی خانه مینشست تا من یا کس دیگری در را باز کند. در حیاط میدیدیمش که از بتهای به بتهٔ دیگر میخزید، یا روی درختها یا پای بتههای بههمتنیده میرفت. از روی جسد پرندههای کوچکی که در باغ پیدا میکردیم میشد ردش را گرفت، اما بهندرت میدیدمش. دلم برای پفکی تنگ شده بود. میدانستم نمیشد بهسادگی جای موجودی زنده را با چیز دیگری پر کرد، ولی جرات نمیکردم به پدرومادرم غُر بزنم. از ناراحتی من پریشان میشدند: تازه اگر بچه گربهٔ من کشته شده بود، گربهٔ دیگری جایگزینش شده بود. خسارت جبران شده بود. تمام این خاطرات برگشته بود ولی میدانستم زیاد طول نمیکشد: تمام چیزهایی که به خاطر میآوردم، نشستن روی نیمکت سبز در کنار برکهای که لتی هِمپستاک یک بار متقاعدم کرده بود که اقیانوس است.»
«هیچکس به جشن تولد هفتسالگیام نیامد. روی یک میز پر از ژله و کیکهای کوچک بود، با یک کلاهبوقی در کنار هر صندلی، و کیک تولدی با هفت شمع در گوشهٔ میز. روی کیک تصویر کتابی نقش بسته بود. مادرم که جشن تولد را برنامهریزی کرده بود به من گفت خانمی که در شیرینی پزی کار میکرده گفته قبلاً روی هیچ کیکی تصویر کتاب نگذاشته بودند، و بیشتر پسرها تصویر فوتبال یا سفینههای فضایی را ترجیح میدهند. من اولین کتابِ آنها بودم. وقتی معلوم شد که هیچکس نمیآید، مادرم هفت شمع را روشن کرد و من آنها را فوت کردم. یک برش از کیک خوردم، خواهر کوچکم و یکی از دوستهایش هم یکی خوردند (هر دو بهعنوان ناظر در جشن تولد حضور داشتند نه مهمان)، بعد هم سلانهسلانه و خندان به باغ رفتند. مادر بازیهایی در نظر گرفته بود اما چون کسی - حتی خواهرم- نیامد، هیچکدام از آن بازیها انجام نشد و من روزنامهٔ دورِ بستهٔ کادویم را باز کردم و یک بتمن پلاستیکی آبی نمایان شد. از اینکه کسی به تولدم نیامد ناراحت بودم، اما خوشحال بودم که آدمکِ بتمن دارم، و یکی از هدایای تولدم هم در انتظار خوانده شدن بود: یک مجموعه کتاب نارنیا که به طبقة بالا بردم. روی تختخوابم دراز کشیدم و غرق داستان شدم. دوستش داشتم. بههرحال کتابها از آدمها مطمئنتر بودند. پدرومادرم نسخهای از بهترین اُپراهای گیلبرت و سالیوان را هم به من هدیه دادند تا آن را به دوتایی که از قبل داشتم اضافه کنم.»
«درِ آشپزخانه را باز کردم تا گربه بتواند بیرون برود. بعد به اتاق خواب رفتم و روی تختخوابم دراز کشیدم و برای پفکی مرده گریه کردم. آن شب وقتی پدرومادرم به خانه برگشتند، به بچه گربهٔ من حتی اشارهای هم نشد. هیولا یکی دو هفته پیش ما ماند. صبحها و شبها در کاسهاش غذای گربه میگذاشتم، درست مثل کاری که برای بچه گربهام میکردم. کنار درِ پشتی خانه مینشست تا من یا کس دیگری در را باز کند. در حیاط میدیدیمش که از بتهای به بتهٔ دیگر میخزید، یا روی درختها یا پای بتههای بههمتنیده میرفت. از روی جسد پرندههای کوچکی که در باغ پیدا میکردیم میشد ردش را گرفت، اما بهندرت میدیدمش. دلم برای پفکی تنگ شده بود. میدانستم نمیشد بهسادگی جای موجودی زنده را با چیز دیگری پر کرد، ولی جرات نمیکردم به پدرومادرم غُر بزنم. از ناراحتی من پریشان میشدند: تازه اگر بچه گربهٔ من کشته شده بود، گربهٔ دیگری جایگزینش شده بود. خسارت جبران شده بود. تمام این خاطرات برگشته بود ولی میدانستم زیاد طول نمیکشد: تمام چیزهایی که به خاطر میآوردم، نشستن روی نیمکت سبز در کنار برکهای که لتی هِمپستاک یک بار متقاعدم کرده بود که اقیانوس است.»
خلاصهٔ رمان اقیانوس انتهای جاده:
کتاب با بازگشت راوی بینام در میانسالی به زادگاهِ دوران کودکیاش برای شرکت در تشییع جنازه شروع میشود. گرچه خانهای که در آن زندگی میکرد مدتهاست که از بین رفته، اما او به مزرعهٔ انتهای جاده کشیده میشود، جایی که وقتی هفت ساله بود با دختری به نام لتی همپستاک و مادر و مادربزرگش آشنا شده بود. او دهههاست که به لتی فکر نکرده بود و با اینحال وقتی کنار برکهای میرسد که پشت مزرعهٔ قدیمی که زمانی در آن زندگی میکرد قرار دارد (برکهای که لتی ادعا میکرد اقیانوس است) و زمانی که با یکی از اعضای خانوادهاش روبهرو میشود، مینشیند و خاطرات گذشتهاش به ذهنش هجوم میآورند. روایت اصلی وقتی شروع میشود که او زمانی را به یاد میآورد که یک معدنچی در معدن سنگ عقیق، زمانی که در خانهشان زندگی میکرد ماشین پدرش را دزدید و در صندلی عقب خودکشی کرد چون تمام پولهایی که از دوستانش قرض گرفته صرف قمار کرده بود. این مرگ راه یک موجود ماوراءالطبیعی را به دنیای راوی میگشاید و این موجود از راههای ناخوشایندی برای مردم پول میگذارد و آنها را فریب میدهد. این گذشته برای هر کسی ترسناک و عجیب است چه برسد به یک پسر کوچک.
اگر از خواندن کتاب اقیانوس انتهای جاده لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب گورستان رمانی تخیلی و فانتزی از نیل گیمن نویسندة انگلیسی است. این کتاب داستان پسری به نام نوبادی است که پس از به قتل رسیدن وحشیانة خانوادهاش، ساکنان ماوراءالطبیعی یک گورستان او را بزرگ میکنند و کتاب گورستان داستان ماجراجوییهای این پسر در گورستان است.
دربارۀ ریچارد گیمن: نویسندهٔ بریتانیایی

نیل ریچارد مککینون گیمن در سال 1960 در پورچستر، همپشایر به دنیا آمد. او نویسندۀ انگلیسی است که داستانهای کوتاه، رمان، کتابهای کمیک، رمانهای گرافیکی و فیلمنامه مینویسد. مجموعه کتابهای کمیک سندمن، و رمانهای استارداست و کارولاین محبوبترین و مشهورترین آثار این نویسنده هستند. گیمن در چهارسالگی میتوانست بخواند و زمانی که ده ساله بود تمام آثار دنیس ویتلی را خوانده بود و همین آثار بسیار بر روی او تأثیر گذاشتند. یکی از آثاری که تأثیر خاصی بر روی او گذاشت کتاب ارباب حلقهها اثر جورج آر.آر تالکین بود که از کتابخانۀ مدرسه قرض گرفت. در تولد هفدهسالگیاش او مجموعه داستانهای نارنیا اثر سی.اس لوئیس را هدیه گرفت و خودش بعدها اشاره کرد که این نویسنده و نویسندگانی همچون لوئیز کارول، مری شلی، رودیار کیپلینگ و ادگار آلنپو تأثیر بسزایی بر روی او گذاشتهاند. او جوایز متعددی از جمله جایزۀ هوگو، نبیولا، برام استوکر و همچنین مدالهای نیوبری و کارنگی را کسب کرده است. او اولین نویسندهای است که هم مدال نیوبری و هم مدال کارنگی را برای نوشتن کتاب گورستان در سال 2008 به دست آورد. سریالها و فیلمهای زیادی از جمله سریالهای سندمن و فال نیک، فیلم استارداست و کارتون کارولاین با اقتباس از کتابهای نیل گیمن ساخته شدهاند.
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.

محبوبه احساندوست
16 بهمن 1401
رمان قشنگیه مثل تمام اثار دیگه ی نیل گیمن. داستانش تخیلی هس ولی ابتدای داستان تقریبا تا نیمه های کتاب داستانش واقعی و خیلی ملموسه. ادم خودشو توی اون فضا حس میکنه. خیلی دوسش داشتم . از خوندنش پشیمون نمیشید لحظههای قشنگی رو براتون میسازه

اکبر مصری پور
17 خرداد 1400
با بالا رفتن سن،ما تبدیل به پدرومادرمان می شویم؛زندگی طولانی میکنیم و چهره های مختلفی در طول زمان برایمان تکرار میشود... بعضی وقت ها که در آینه نگاه می کنم چهره ی پدرم را میبینم،نه خودم را،و لبخندهایی را که قبل از بیرون رفتن در آینه به خودش میزد به خاطر میآورم.که با تایید به تصویر خودش میگفت«خوبه. خوش قیافه ای.»

عباس علیمی
20 اسفند 1399
رمان بدی نبود و عالی هم نبود. ترجمهاش هم خوب بود.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.

اکبر مصری پور
17 خرداد 1400
1
از اساطیر خوشم میآمد،داستان بزرگسال ها نبودند،داستان بچه هام نبودند،بهتر از همه ی این ها بودند... فقط بودند... داستان های بزرگسال ها بی معنی بودند و آغاز بسیار کندی داشتند.این احساس را در من به وجود میآوردند که راز هستند،رازهایی افسانه ای و فراماسونری برای بزرگسال ها... چرا بزرگسال ها نارنیا نمیخواندند،یا از جزیره های دورافتاده ای که قاچاقچی و پری های خطرناک داشت؟
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














126٬000 تومان
140٬000
%10