نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کتاب 59 منتشر کرد:
دیگر نه شاد بودم نه ناشاد.
این نیز بگذرد.
این تنها عبارتی ست که در دوزخِ آدمیان به درستیِ آن رسیده ام.
این نیز بگذرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب نه آدمی از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب نه آدمی از سایت آمازون امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.
نه آدمی را به سختی میتوان در یک دستهبندی قرار داد، کسی چه میداند؟ کتابی که یک ماه بعد از خودکشی نویسندهاش منتشر شده آیا خودزندگینامهٔ اوست؟ چرا پیش از مرگ این نویسندهٔ سرگشتهٔ ژاپنی چنین داستان تلخی را نوشته است؟ منتقدان ادبی ژاپنی میگویند بیشک این کتاب خودزندگینامهای است در قالب داستان. اوسامو دازای نویسندهٔ ژاپنی درباره کودکیهای خودش هم جایی نوشته بود که همچون شخصیت اصلی کتاب نه آدمی نقاب یک دلقک را به صورتش میزده تا با مردم روبهرو نشود. حالا در کتاب نه آدمی با شخصیتی سرگشته و گریزان روبهروییم، با شخصیتی که زندگیاش را غرق شراب، رابطه جنسی و تنهایی کرده است. اولین تصویر این کتاب نقاشی است از کودکی عجیب و همین اعجاب تا پایان داستان لحظهای شما را رها نمیکند. نه آدمی در سال 1948 منتشر شد. این کتاب داستان مردی آشفته است که نمیتواند خود واقعیاش را برای دیگران آشکار کند و در عوض، چهرهای خندان از خود را به دیگران نشان میدهد و با شوخیهای توخالی سعی میکند حفظ ظاهر کند و قبل از اینکه برای همیشه ناپدید شود به الکل و مواد مخدر روی میآورد. کتاب حاضر یکی از کتابهای کلاسیک ادبیات ژاپنی پس از جنگ و شاهکار دازای محسوب میشود و محبوبیت قابلتوجهی بین خوانندگان جوان دارد.
«رمان نه آدمی، یک رمان جاودانه است و مبارزۀ افرادی را نشان میدهد که نمیتوانند خود را در جامعه جای بدهند و بنابراین این داستان حتی به زندگیِ امروز ما نیز مربوط است. با اینکه سبک نگارش نویسنده و داستان آن شباهتهای زیادی به زندگی شخصی دازای دارد اما لحن کتاب آن را از یک زندگینامۀ واقعی دور کرده است.» - ویلیام بردبری، ژاپن تایمز
«دازای با قدرت تمام موقعیت قهرمان داستان را به تصویر کشیده است. این رمان فضایی بسیار تاریک دارد و هم بهطرز عجیبی ساده نوشته شده است.» - سردار یگولپ، روزنامۀ گِنجی
رمان نه آدمی یکی از آن کتابهای نادر است که در آن مرز بین واقعیت و تخیل محو شده است. اوسامو دازای صادقانه لحظهای را به تصویر کشیده که هر انسانی ممکن است در زندگی آن را تجربه کند و یک افشاگری بسیار گزنده و دلخراش از جنبههای تاریک بشریت را به مخاطبین در این کتاب نشان داده است.
«دیگر آنکه هیچگاه به هیچیک از اعضای خانواده بله نمیگفتم. کوچکترین نکوهشی همچون پتک به صورتم میخورد و از جا میپراندم. «جواب بده.» گذشته از آن میدانستم که سرزنش آنها ندای حقیقتگویی بشر از گذشتههایی ازلیست. غرق این بودم که چون ناتوان از رفتار در راستای چنین ندایی هستم پس شاید شایستۀ زندگی میان آدمیان هم نباشم. این باور دهانم را برای هرگونه بگومگویی چفت میکرد. ریزترین عیبجوییِ هر کس، خس زندگی در سیاهیِ اشتباه را به من میداد. سرکوفتها را در سکوت با سری افکنده میپذیرفتم، حال آنکه ترس از درون دیوانهام میکرد. به گمانم هیچکس از اینکه سرش داد بزنند یا ملامت شود خوشش نیاید، ولی در مورد من قضیه فرق میکرد. من در چهرۀ برانگیختۀ طرف روبهروم ددی سرکش میدیدم درندهخوتر از هر شیر، سوسمار یا اژدها. مردم بیشتر تلاش بر پنهان ساختن آن رویشان دارند ولی خدا نکند بیرون بزند. و آنگاه خشم در چشم برهمزدنی درون آدمی را برملا میکند. همچون گاوی بیخیال که در چمنزار میچرد و بهناگاه دمش را تازیانهوار برای کشتن خرمگسی به پهلویش میکوبد. دیدنش آسان نیست. دانستنِ اینکه این غریزه از پیشنیازهای آدمی برای بقاست از خود ناامیدم میکرد. همیشه پیش دیگران ترس خورده بودم. از آنجا که پیش آنها اعتمادبهنفسی برای بودن و صحبت کردن نداشتم، دردهای تنهاییام را در صندوق سینه مُهر و موم میکردم»
«مصلحتاندیشیام به بار نشست. چندین روز بعد که پدرم از توکیو بازگشت از اتاق خودمان شنیدم که با صدای رسایش به مادر میگفت: «حدس بزن اسباببازیفروشی که بودم تو دفترم چی دیدم؟ ببین، یکی اینجا نوشته روبند شیر. دستخط من که نیست. یک آن نفهمیدم چی شد، تا اینکه به خودم اومدم و فهمیدم باز یوزو شیطونی کرده. آخه ازش پرسیدم از توکیو چی میخواد براش بیارم. همینطور ساکت به من خیره شده بود و هیچی نگفت. نگو اونقدر این روبندها رو میخواسته که دلش طاقت نیاورده. بچۀ بامزهایه. وانمود میکنه نمیدونه چی میخواد بعد یواشکی میره مينویسه. آخه چرا به خودم نگفت؟ تو اسباببازیفروشی مردم از خنده. صداش کن بیاد.» یک بار همۀ خدمتکارها را، چه مرد و چه زن، جمع کردم دور هم. خانهیمان با اینکه بیرون شهر بود همه جور امکانات داشت. به یکی از مردها گفتم همینطور الکی کلیدهای پیانو را فشار دهد. من هم با پایکوبیِ سرخپوستیام همهشان را رودهبر کردم. برادرم هم با فلاش لامپی عکسی ازم برداشت. چاپ که شد دیدم دار و ندارم از لای دستمالهایی که پس و پیشم بسته بودم پیداست، که مایۀ خوشی و خندۀ فراوان شد. در خواب هم نمیدیدم. مشترک همیشگی ده دوازده مجلۀ کودکان بودم و کتابهایم را مستقیم از توکیو سفارش میدادند. استاد همهچیزدان شدم و زیر و بم همۀ قصههای ترسناک، داستانهای ماجراجویانه، جُنگهای فکاهی و ترانهها را درآوردم. همیشه برای خنداندن خانوادهام از آنها بهره میبردم و هیچوقت نیازمند چیز دیگری نشدم. ولی چه دستگیرم شد؟»
«بچه که بودم چهرۀ سیاسیِ محبوبی از دستهای که پدرم هم عضو آن بود برای سخنرانی به منطقۀ ما آمد. پیشکارها برای تماشا مرا بردند. غلغله بود. هرکس در روستای کوچک ما با حزب و بهویژه پدرم حشر و نشری داشت آمده بود. دیوانهوار کف و سوت میزدند. سخنرانی که به پایان رسید جمعیت در دستههای سهنفری و پنجنفری ساختمان را ترک گفتند. جادههای پوشیده از برف را که در مینوردیدند با شور فراوان از سخنرانی میگفتند. سوگلیهای پدر را از صدایشان میشد شناخت؛ صدایی که در آستانۀ فریاد از پوچیِ تمجیدهای پدر و سختی درک گفتههای آن سیاستمدار بزرگ بود. همین آقایان پا به خانهیمان گذاشتند، به نشیمن رفتند و با شوقی وافر از خوبیِ نشست گفتند. حتی پیشکارها به مادرم که از نشست پرسیده بود گفتند: «خیلی جالب بود.» انگار از پیش آماده بودند. همانهایی بودند که غرغرشان در راه حوصلۀ من را سر برد و به هم میگفتند: «از نشست سیاسی ملولکنندهتر نداریم.» با این حال این تنها نمونۀ کوچکیست. زندگی آدمی سرشار از لحظات ناب و والایی از چندرنگیست که میشود گفت باشکوه است. مردم چنان با کارد تزویر به هم میزنند که اندک زخمی به جای نمیماند. خودشان هم به نظر از کردهشان آگاه نیستند. ولی من علاقهای به دورنگی نداشتم. کل روز با مسخرهبازی فریبشان میدادم. آنچنان حسی به اخلاقیاتی که از آن در کتاب به راستی یاد میشود ندارم.»
کتاب نه آدمی به شکل دفترهایی نوشته شده است که شخصیت اصلی آن اوبا یوزو از خود به جای گذاشته است. کتاب به سه فصل تقسیم شده است که زندگی اوبا از اوایل کودکی تا اواخر دهۀ بیست سالگیاش را شرح میدهد. یک راوی بینام ده سال پس از نوشتن این دفترها، آنها را به یک آشنای مشترک میدهد و این آشنای مشترک با یک مقدمه و یک پایان این دفترها را به اتمام میرساند.
کتاب نه آدمی به صورت اول شخص روایت میشود و در دستۀ کتابهای نیمه-اتوبیوگرافی قرار میگیرد، از آنجا که تمام شخصیتهای کتاب تخیلی هستند، نمیتوان تصمیم قاطعی درباره اتوبیوگرافی بودن این اثر گرفت. اما نویسنده در این کتاب به حوادث زندگی خودش از جمله خودکشی، بیگانگی اجتماعی و افسردگی پرداخته است. دازای دقیقاً مانند قهرمان این داستان در طول زندگی خود پنج بار دست به خودکشی زد تا اینکه در نهایت خودش را سر به نیست کرد. شخصیت اصلی در دفتر نخست از احساس بیگانگی و دیگری بودن میگوید و تاکید میکند درک اطرافیانش برای او تقریباً غیرممکن است. او در سالهای اولیه برای برقراری رابطه با اطرافیانش مشکلات جدی دارد. راوی میگوید یک خدمتکار مرد و یک خدمتکار زن به او آزار میرسانند، اما تصمیم میگیرد هیچوقت در این مورد به کسی چیزی نگوید.
در این بخش اوبا که همیشه تظاهر به شادی میکند کمکم نگران خود میشود مخصوصاً زمانی که یکی از همکلاسیاش تاکیچی، شوخیهای او را دروغین مینامد. او هم برای اینکه جلوی بیشتر حرف زدن تاکیچی را بگیرد با او دوست میشود. او با الهام از نقاشی ونگوگ که تاکیچی به او نشان میدهد شروع به نقاشی میکند تا عذاب درونیاش را از طریق هنر بیان کند. او خودنگارهای ترسیم میکند که آنقدر وحشتناک است که جرئت نمیکند آن را به کسی نشان بدهد جز تاکیچی؛ که او هم پیشبینی میکند به عنوان یک هنرمند بزرگ آیندۀ درخشانی خواهد داشت. پس از اتمام دبیرستان او به دانشگاه توکیو فرستاده میشود و تحت تأثیر یک هنرمند که در یک کلاس نقاشی با او آشنا میشود مشروبخواری را شروع میکند و کمکم معتاد میشود و در جلسات کمونیستها شرکت میکند اما چندان پیگیر این جلسات نیست. پس از گذراندن شبی با یک زن متأهل، آن دو تصمیم میگیرند با هم خودکشی کنند و به رودخانه میپرند. او زنده میماند و زن میمیرد و او را با احساس گناهی طاقتفرسا رها میکند.
• کتاب نه آدمی، رمانی بسیار مشهور است و در ایران با نامهای «زوال بشری» و «دیگر انسان نیست» نیز منتشر شده است.
• نائومی میاجی، تحلیلگر داستانهای مدرن، معتقد است که دازای هنگام نوشتن این کتاب از اختلال اضطراب پس از سانحه رنج میبرده است.
• صبح خاکستری اثر اوسامو دازای نویسندۀ ژاپنی است. این کتاب روایتی از افکار و احساسات روزمرۀ دختر نوجوانی در ژاپن پس از جنگ است. دازای هم واکنشهای این دختر نوجوان به رویدادهای اطرافش را توصیف کرده است و هم آنچه در ذهن و روح این دختر جریان دارد.
شوجی تسوشیما در سال 1909 به دنیا آمد و در سال 1948 و در 38 سالگی بر اثر خودکشی از دنیا رفت. اسامو دازای نام مستعار او بود. او رماننویس و نویسندۀ ژاپنی است که در سال 1927 شروع به تحصیل در رشتۀ ادبیات هیروساکی کرد. او در سال 1923 پدرش را از دست داد و در همین دوران بود که به ادبیات علاقهمند شد. سپس مجموعهای از نشریات دانشجویی را ویرایش کرد و برخی آثار خود را نیز در این نشریات منتشر میکرد. نویسندۀ مورد علاقۀ او در سال 1927 خودکشی کرد و ظاهراً مرگ او تأثیر خوبی بر دازای نگذاشت چون در همان سال دست از نویسندگی کشید، از درس و تحصیلات عقب ماند و به مصرف الکل روی آورد و در سال 1929 دست به خودکشی زد اما زنده ماند و به تحصیلات خود ادامه داد و در سال 1930 فارغالتحصیل شد. در همان سال در دپارتمان ادبیات فرانسۀ دانشگاه امپراتوری توکیو ثبتنام کرد ولی از آنجا اخراج شد و بهخاطر فرار با یک دختر، رسماً از خانواده طرد شد. 9 روز پس از اخراج تصمیم گرفت با زنی دیگر که با او رابطه داشت خودکشی کند. آن زن درگذشت اما تسوشیما زنده ماند و یک قایق ماهیگیری او را نجات داد ولی بهعنوان همدستی در مرگ آن زن متهم شد و به دردسرهای زیادی افتاد و برادرش نیز پس از آنکه به دلیل ارتباط با حزب ممنوعۀ کمونیست ژاپن دستگیر شد، دست از حمایت مالی از او کشید. پس از آن تسوشیما تصمیم گرفت مخفی شود اما برادرش او را راضی کرد که سوگند بخورد هیچ دخالتی در کارهای حزب نداشته باشد تا دوباره به او کمک کند. تسوشیما پذیرفت و کمی آرام شد و با کمک نویسندۀ مشهور ماسوجی ایبوسه و ارتباطاتش توانست دوباره به سراغ نویسندگی برگردد.
پس از آن او با سرعتی عجیب مینوشت و برای اولین بار در داستان کوتاهی به نام «قطار» که در سال 1933 منتشر شد از نام مستعار «اوسامو دازای» استفاده کرد که این نام بعدها تبدیل به نام مستعار او شد. تعدادی از محبوبترین آثار او مانند «نه آدمی» و «خورشید رو به غروب» از مهمترین آثار کلاسیک امروزی هستند. او بسیاری از آثارش را با الهام از نویسندگان مشهوری همچون ریونوسکه آکوتاگاوا، موراساکی شیکیبو و فئودور داستایوفسکی مینوشت. با اینکه او در ژاپن بسیار معروف است اما نسبتاً در دیگر نقاط ناشناخته باقی مانده است و تعداد انگشتشماری از آثارش به زبان انگلیسی در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. کتاب «نه آدمی» آخرین اثر او و محبوبترین اثرش در خارج از ژاپن است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
همون کتاب زوال بشری است ولی با مترجم های متفاوت من هردو کتاب خوندم هردو هم ترجمه های خوبی داشتن من که لذت بردم چه نویسنده رک وراستی
قلم نویسنده عالیه دیدگاه اش هم متفاوت و تازه است من لذت بردم انیمه ی اقتباسی هم ازش ساخته شده که تیکه های حذف شده رو میتونین اون جا متوجه بشین
نیازمند ویرایش و ترجمه بهتر. امیدوارم بخشی ازش هم حذف نشده باشه.