نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ایهام منتشر کرد:
آقا ابراهیم گفت: خدا را شکر من هم اجاق خانه ام با سه پسر هیزم بیار روشن مانده است. پسر برای پدر می ماند و اسم و رسم پدر را نگه می دارد. والا که دختر سایه ی ابر است ، موقت و رفتنی.
پدرم در جواب گفت: نگو آقا ابراهیم، نگو که خدا غضبش می گیرد. همین دختر بزرگ من مددرسانم در حساب و کتاب مغازه است. آنچنان اعداد و ارقام را با هم جمع و کم می کند که چرتکه هم کنارش کم می آورد. در پاییز هم به مدرسه می رود و هم در اوقات فراغتش حساب و کتاب من را وارسی می کند. ابراهیم گفت: درس و مدرسه به کار دختر جماعت نمی آید. دختر که برود مدرسه چشم و گوشش باز می شود. قلم در دست رقصاندن همان و بی آبرو کردن پدر و برادر همان.
پدرم پرسید: مگر بچه هایت مدرسه نمی روند؟
ابراهیم گفت: پسرها را کاری ندارم هر چقدر میلشان کشید درس بخوانند. اما دخترها را اجازه نمی دهم. آقا ابراهیم در حالی که داشت آتش حنجره اش را چاق می کرد، در ادامه گفت: آخر چی چی یاد بگیرد مرد خدا؟ اصلا زن را چه به سواد؟ که چه بشود؟ همین که دختر زورش رسید سینی چای را بلند کند باید شوهرش داد و فرستادش پی خانه ی شوهر. همین خرامان دختر بزرگم هرسال یک تخته فرش دوازده متری می بافد. اگر درس می خواند که مجال هنرآموزی نداشت. کار زن جماعت رفت و روب و پخت و پز و رسیدگی به امور خانه است. همان کاری که اجداد ما هزاران سال پیش از زنان توقع داشتند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.