نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر چشمه منتشر کرد:
لمس میمون سومین اثر آنالی اکبری است؛ بعد از کتابهای کار من جادو کردن است و دروازهی یکشنبه. اکبری در داستانهای این مجموعه تبحر و علاقهاش در به کارگیری از فانتزی و رئالیسم جادویی را برای خلق داستانهای شگرفی به کار گرفته است که همچون صحنههایی از کابوس یا رؤیا تا مدتها ذهنمان را به خودشان مشغول میکنند. با خواندن داستانهای این مجموعه، گویی سوار قطاری میشویم که در سرزمینی پر از نشاط و شور و جادو در حرکت است اما بهیکباره وارد تونلی تاریک و وحشتآور میشود. قطاری که در زمان سفر میکند، به آیندهای دلهرهآور میرود، از میان ویرانههای شهری آخرالزمانی عبور میکند یا مسافری را در گذشته پیاده میکند.
لابهلای سطور این کتاب زنان و مردانی نفس میکشند که میدانند هیچ قصهای پایان ندارد؛ و زندگی همچنان ادامه خواهد داشت.
فروشگاه اینترنتی ۳۰بوک
لمس میمون مجموعهای از چند داستان کوتاه، اثر آنالی اکبری نویسندهٔ ایرانی است. این کتاب که در پاییز سال ۱۴۰۳ منتشر شد، چندین داستان کوتاه با مضامین و موضوعاتی به ظاهر ساده دارد که نویسنده در آن توانسته دنیای فانتزی و واقعی را با هم ترکیب کند و روزمرگی شخصیت داستانهایش را گاه به زبان طنز به تصویر بکشد و گاه نیز تلخی زندگی آنها را به روی خواننده میآورد. همچنین نویسنده در خلالِ این داستانهای کوتاه، به بررسی دغدغههای اجتماعی و فردی افراد پرداخته و از زاویهای متفاوت به زندگی و احساسات انسانها نگاه میکند. داستانهای این مجموعه روایتی از دیدگاه نویسنده به زندگی نیز هستند.
به نظر شما زن عاشق، بدترین زن دنیا است یا اینکه چیزی بدتر از آن هم در دنیا وجود دارد؟ لمس میمون مجموعهای از چند داستان عجیب اما خواندنی است که نویسندهٔ آن با زبانی ساده، طنز و دلنشین، به قصهپردازیهای خیالانهٔ خود از شخصیتهای مختلف داستان پرداخته است. این داستانها گرچه به ظاهر در دنیایی غیرواقعی رخ میدهند اما میتوان اثر دغدغههای اجتماعی و دیدگاه نویسنده از زندگی را نیز در آنها مشاهده کرد. این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه، روایتهای طنزآمیز، و کسانی است که به دنبال تجربه دیدگاههای جدید به زندگی و جامعه هستند.
«آقای قربانی حتی در عمیقترین کابوسهایش هم نمیدید که مجبور باشد باقی عمرش را در روزی که شب نمیشود، کنار زنی بگذراند که سیبزمینی سرخ کرده در سوراخ دماغ غریبهها فرو میکند. او، مردی چهلوهشت ساله، با ۹ کیلو اضافهوزن، و موهای موکتمانندی بود که آرایشگر وراجش زیادی کوتاهشان کرده بود. او که به تازگی پروندهٔ ازدواج بیستوسهسالهاش بسته شده بود، داشت خودش را برای زندگی در دنیایِ تازهاش آماده میکرد. قرار بود به مهمانیهای جدیدی برود، تا دیروقت بیدار بماند، با آهنگهایی که نمیشناخت تکان آرامی به شانههایش بدهد، غذاها و نوشیدنیهایی را که در زندگی گذشتهاش ازشان دوری کرده بود بچشد و تیشرتهای گلبهی و آسمانی را جایگزینِ پیراهنهای توسی و خاکستری همیشگیاش کند و بکوشد از دید زنهایی که شباهتی به همسر سابقش نداشتند جذاب و قابل معاشرت به نظر برسد. هفتهٔ گذشته بارها جلوی آینهٔ قدی مکالمهٔ احتمالی با زنی خیالی را تمرین کرده و قرار بود فعلاً هیجان زندگیاش در همین سطح باقی بماند؛ نه اینکه در عصری شلوغ وسط مغازهٔ کادوفروشی یکدفعه بفهمد زمان متوقف شده و تکتک مشتریهای آن مرکز خرید پُر زرقوبرق به مجسمههایی بیجان تبدیل شدهاند و فقط خودش است که برای باور این وضعیت تندتند پلک میزند و تلاش میکند صدای تبل نواختن آن میمون چوبی مسخره و نفسهای آرامِ زن فروشنده را در پسزمینه نشنیده بگیرد.»
«صحنهٔ نفسگیری بود. ماشینها، آدمها و حتی پرندههای در حال پرواز مثل عکسی قابشده بر دیوار بودند. ثابت، صامت، بیهیچ نشانهای از حیات. آقای قربانی از چیزهای زیادی میترسید؛ سگ، پل عابرپیاده، کندهشدن پنکهٔ سقفی، اسهال در سفر، ردشدن از میان اکیپ پسرهای نوجوانِ تازه از مدرسه تعطیل شده، گمکردن ماشین در پارکینگ عمومی، سرطان پروستات و مُردن در بیمارستانی دولتی. اما هیچکدام از اینها با ترسی که آن لحظه در حال تجربهکردنش بود قابل مقایسه نبود. کسی با انگشت به شانهاش زد، هراسان برگشت. ملکهٔ زمان بود که داشت با آن لبهای سرخش میخندید، با بیخیالی روی پله نشست. میمون تبلزن را کنارش گذاشت، سیگارش روشن کرد و گفت: «عاشق این وضعیتم! آرامش مطلق.» موقع بیرون دادنِ دود از سوراخهای بینی چنان خونسرد به بچهٔ دو، سه ساله که قرار بود از پلهها پایین بیفتد نگاه میکرد که پیدا بود اولین بار نیست توقف زمان را به چشم میبیند. آن شب قرار بود به جشن تولد یکی از دوستانش برود. میزبان پشت تلفن خندیده و گفته بود حتماً بیا امشب قراره حسابی خوش بگذره. آقای قربانی خندهٔ ساختگی جدیدش را توی گوشی فرستاده و گفته بود «بهبه، حتما!» در حالیکه قلباً میلی به شرکت در آن مهمانی و نقشبازی کردن نداشت.»
«آقای قربانی انقدر تجربه داشت که بداند چنین اتفاقی نمیتواند در بیداری رخ دهد. حتماً یکی از آن خواببینهای هوشیار و خوششانسی شده بود که میدانند درحال ایفای نقش در یک رؤیا هستند. شیرین یکبار به او گفته بود که توانسته در خواب کنترل اعمالش را به دست بگیرد. تعریف کرده بود که توی باغ غریبهای پریده بود و برای سالادِ ناهارش چند لیمو سنگی دزدیده بود. آه... این زن حتی در خواب هم نمیتوانست دیوانه و ماجراجو باشد و فقط تن به کارهای معمولی میداد. مرد یکبار دیگر با دقت اطرافش را بررسی کرد و با تماشای چندبارهٔ آن وضعیتِ غیرمعمول به خودش اطمینان داد که قطعاً دارد خواب میبیند و بهتر است پیش از بیدار شدن بهترین استفاده را ازش بکند. بعد از روشن کردن بنزِ دزدی و راندن در خیابانهای از کارافتاده و دیدن آن دخترِ جذاب روی صندلیِ کناریاش، فکر کرد این خواب به مراتب بهتر از سالهای اخیرِ زندگیاش است. خیلی زود روی ملحفهٔ سفید تختخواب خانهٔ جدیدش چشم باز میکرد و به زندگی همیشگیاش برمیگشت. پس چه دلیلی داشت پیشنهاد زن را برای عوض کردن شلوار و پیراهن فعلیاش با لباسهای گرانقیمت بوتیکهای گرانی که در بیداری هیچوقت جرئت پاگذاشت درشان را نداشت، رد کند و صندوق عقب ماشین را با چیزهایی که نیاز داشت مثل توستر و قهوهسازی و ویدئو پرژکتور و جعبههای آیفون و پیاسفایو و قالیچه و ظرفهای مسی و بستههای آجیل و شکلات و بیکن و سالامی پُر نکند.»
مجموعه داستانهای کوتاهِ لمس میمون جدیدترین اثر آنالی اکبری نویسندهٔ جوان ایرانی است. داستانهای این کتاب با حالوهوای خاص و متفاوت خود هر کدام قصهای مستقل را روایت میکنند. هر کدام از داستانهای این مجموعه به زبان طنز، جنبههای مختلف زندگی یک شخصیت را روایت میکنند. به عنوان مثال، یکی از خواندنیترین داستانهای این مجموعه با عنوان «زن عاشق بدترین زن دنیاست» روایتی از زندگی دختری به نام یگانه در آستانهٔ ۳۰سالگی است که با موضوعات مختلفی مانند عشق، استقلال و کلیشههای جامعه درگیر است. نویسنده تمامی داستانهای این مجموعه را به سادگی تمام نوشته و شخصیتها و محیط اطرافشان را به تصویر کشیده است. مهمترین ویژگیهای مجموعه داستانهای کتاب لمس میمون این است که در این داستانها واقعیت و خیال با هم ترکیب شدهاند تا علاوه بر سرگرم کردن خواننده، جنبههای ناپیدای زندگی را به آنها نشان بدهند.
زن عاشق بدترین زن دنیاست یکی از داستانهای کتاب لمس میمون و داستان یگانه است؛ دختری که چیزی به ۳۰ سالگیاش نمانده اما هنوز نتوانسته به هیچکدام از اهدافی که تا آن روز در سر داشته برسد. دختری که دوست داشته در ۳۰ سالگی خانوادهای برای خودش داشته باشد و بچهدار شود حالا همچنان حس میکند که اندرخم یک کوچه است و حتی موفق نشده است که شخصی را برای ازدواج پیدا کند. او هنوز در فکر این است که یک شاهزادهٔ سوار بر اسب را پیدا کند اما حس میکند که از پسرهای امروزی شوهر در نمیآید. یگانه تهرانی نیست و وقتی ۲۴ ساله بوده با ارث پدرش به تهران آمده و خانهای رهن کرده است تا بتواند مستقل باشد و روی پای خودش بایستد اما از همان روز اول زندگی رویِ خوشی به او نشان نداد و زمانی که شب را روی پالتوهایش میخوابد و فردا با گردن درد شدید بیدار میشود، میفهمد که داشتن زندگی مستقل به آن راحتی که فکر میکرد نیست. او در این ۶ سال در شرکتی کار کرده است، گهگاهی به مهمانی میرود و مانند بسیاری دیگر از آدمها از شغلش و همکارهایش متنفر است ولی در این سالها نیز نتوانسته رنگ عشق را از نزدیک ببیند اما ظاهراً قرار است در آستانهٔ ۳۰ سالگی همه چیز برای یگانه تغییر کند و بالاخره زندگی روی خوشِ خودش را به او نشان بدهد و شاید او بالاخره به آرزوی دیرینهاش برسد.
• کتاب شنل بزرگ اثر بهمن معتمدیان مجموعهای از هفت داستان کوتاه است. داستانهای این کتاب در فضایی واقعی آغاز میشوند و کمکم به سمت فضایی واقعی یا سورئالیستی می روند. فضای اجتماعی یا جغرافیایی داستانها آشنا نیست و شخصیتهای داستان نیز بینام هستند و وقایع داستان در فضایی وهمآلود میگذرد. «زندگی خصوصی یک مرد»، «اتاق رئیس»، «دختری که به تندیس تبدیل شد» و «او باید آنجا میماند» عناوین داستانهای دیگر این مجموعه هستند.
• کتاب شبهای چهارشنبه اثر آذردخت بهرامی است که در سال ۱۳۸۲ جایزهٔ مسابقهٔ اینترنتی «بهرام صادقی» را از آنِ خود کرد. شخصیتها و راویهای این داستانها زندگی و تنهاییهای خود را روایت میکنند و به جستوجوی امید و کامکاری در وقایع و روزمرگیها میروند.
• کتاب برف و سمفونی ابری اثر پیمان اسماعیلی مجموعهای از هفت داستان کوتاه است که داستانها اصولاً در غرب کشور رخ میدهند و فضاسازی نیز در برف و سرما است. سایه ترس، وهم و خرافات در داستانهای این کتاب مشهود است و در حقیقت نویسنده شما را وارد فضایی پررمز و ترسناک میکند. داستانِ «حفرههای خالی» در این کتاب برندهٔ جایزهٔ شهر کتاب شده است.
آنالی اکبری نویسندهٔ جوان و خوشذوق ایرانی است که در خلق داستانهای کوتاه و تأثیرگذار با سبک خاص خود تبحر دارد. کتاب «لمس میمون» سومین اثر این نویسنده بعد از کتابهای «کار من جادو کردن است» و «دروازهی یکشنبه» است. او در اولین کتابش هم ژانر رئالیسم جادویی و طنز را با هم ترکیب کرده است و هم گاهی به سمت و سوی ساخت جهانی کاملا فانتزی میرود. آنالی اکبری نویسندگی را از بچگی با نوشتن شعر شروع کرد ولی نوشتن را به طور جدی از سال ۸۷ شروع کرد و به سمت کار در مطبوعات کشیده شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.