%30


دروغگوی خوب
3٫0
(8)
0 نظر
نویسنده:
مترجم:
قیمت:
244٬300 تومان
349٬000
دفعات مشاهده کتاب
617
علاقهمندان به این کتاب
7
میخواهند کتاب را بخوانند.
2
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد:
یک انفجار
سه زن
و رازهایی بسیار
میتوانی زمانی که همۀ دنیا نظارهات میکنند رازی را پنهان کنی؟
وقتی یک انفجار، ساختمانی در شیکاگو را درهم فرومیریزد، زندگی سه زن برای همیشه تغییر میکند.
اکنون، علیرغم تمام تأثیراتی که این فاجعه روی آنها داشته به نظر میرسد همگی در امنیت به سر میبرند. ولی زمانیکه بعد از یک سال مراسم یادبود جانباختگان در رسانهها پخش میشود، خاطرات آن صبح وحشتناک به یک اسلحۀ آمادۀ شلیک تبدیل میشود. این سه زن اسرار مهمی در دل دارند، اما تا کی میتوانند آنها را پنهان کنند؟
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9786004611848
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
408 صفحه
نوبت چاپ
2
وزن
400 گرم
سال انتشار
1402
معرفی کتاب دروغگوی خوب اثر کاترین مک کنزی
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب دروغگوی خوب از وبسایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب دروغگوی خوب از وبسایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی رمان دروغگوی خوب:
رمان دروغگوی خوب اثر کاترین مک کنزی نویسندۀ کانادایی سال 2018 منتشر شد. رمانی که دست روی یکی از بزرگترین سوالات بشری گذاشته است: چرا دروغ؟ ساختمانی در شیکاگو منفجر شده است، انفجاری که زندگی سه زن را دگرگون کرده است، سه زنی که سرنوشت و زندگیشان به این ساختمان و این انفجار گره خورده است. حالا یکی از آن سه زن دروغ میگوید، شاید هم هر سه دروغ میگویند و سوال این است که کدام یک از آنها دروغگوی بهتری است.
واکنشهای جهانی به رمان دروغگوی خوب:
«کتاب دروغگوی خوب یک رمان هیجانانگیز روانشناختی، بسیار پیچیده و تأمل برانگیز است... دروغگوی خوبِ این کتاب چه کسی است؟ این عبارت واقعاً چه معنایی دارد؟ اینها سؤالاتی هستند که مدتها پس از خواندن کتاب در ذهن خواننده طنینانداز میشوند.» - پابلیشرز ویکلی
«خواندن این کتاب را به طرفداران کتابهای روانشناختی که به شخصیتهایی با زندگی درونی تاریک علاقه دارند توصیه میکنم. شخصیتهای این کتاب بسیار شبیه کتاب دروغهای کوچک بزرگ اثر لیان موریاتی هستند.» - بوکلیست
«کاترین مک کنزی با سرعتی ثابت داستان را به پیش میبرد و حس تعلیق داستان یک لحظه رهایتان نمیکند و در عین حال خواننده را به زندگی شخصیتهایش میکشاند... هر زن رازی دارد و هر کدام راوی غیرقابل اعتمادی هستند.» - لایبرآری جورنال
«شاید باید نام این کتاب به جای دروغگوی خوب به دروغگوهای خوب تغییر کند، این کتاب مملو از شخصیتهایی دروغگو است و پیچوتابهای آن خواننده را مشتاق میکند تا انتهای کتاب به پیش بروند و پایان آن بسیار غافلگیر کننده است.» -بوکریپورتر
«خواندن این کتاب را به طرفداران کتابهای روانشناختی که به شخصیتهایی با زندگی درونی تاریک علاقه دارند توصیه میکنم. شخصیتهای این کتاب بسیار شبیه کتاب دروغهای کوچک بزرگ اثر لیان موریاتی هستند.» - بوکلیست
«کاترین مک کنزی با سرعتی ثابت داستان را به پیش میبرد و حس تعلیق داستان یک لحظه رهایتان نمیکند و در عین حال خواننده را به زندگی شخصیتهایش میکشاند... هر زن رازی دارد و هر کدام راوی غیرقابل اعتمادی هستند.» - لایبرآری جورنال
«شاید باید نام این کتاب به جای دروغگوی خوب به دروغگوهای خوب تغییر کند، این کتاب مملو از شخصیتهایی دروغگو است و پیچوتابهای آن خواننده را مشتاق میکند تا انتهای کتاب به پیش بروند و پایان آن بسیار غافلگیر کننده است.» -بوکریپورتر
چرا باید رمان دروغگوی خوب را بخوانیم؟
دروغگوی خوب یک رمان روانشناختی است و داستان سه زن را روایت میکند که بر اثر ضربۀ روحی ناشی از انفجار به هم مرتبط هستند. زندگیهای پرتنش این شخصیتها و روایت آنها از حادثه، این کتاب را به رمانی منحصر به فرد تبدیل کرده است.
جملات درخشانی از کتاب دروغگوی خوب:
«دیر کرده بودم. به همین خاطر وقتی حادثه رخ داد، من آنجا نبودم. نه در ساختمان و نه حتی جایی نزدیک به آن. آن روز صبح زمان را گم کرده بودم. سعی داشتم بچهها را آماده کنم و از در بیرون بروم. گاهی اتفاق میافتد. همهچیز مرتب بود و بعد... یک ساعت باید میگذشت تا تمام کارهایی را که برایشان وقتی مشخص تعیین کرده بودیم؛ انجام دهیم. گذاشتن بچهها جلوی مدرسه، جشن تولد یکی از بچهها، حتی یکبار نرسیدن به پرواز هواپیما، علیرغم اینکه در سالن پرواز بودیم و وقت زیادی داشتیم تا سوار هواپیما شویم. هرگز این نرسیدنها و دیر کردنها تأثیر زیادی بر روی زندگیام نداشتهاند. حداقل تاآنجایی که میدانم. فقط گاهی موجب ناامیدی و چشمغرهٔ بچهها میشد. ما...ما...مامان است دیگر. معمولاً اینها از دست من خارج بود. میتوانم قسم بخورم که هر کاری میکردم تا بتوانم سرِ وقت برسم. آن روز، گرچه... آن روز شاید عمداً دیر رسیدم. حالا قبول میکنم. پایم را روی کف چسبناک قطار فشار میدادم؛ گویی با این کار میخواستم تندتر حرکت کند. ایستگاهها را از ده تا یک شمردم مثل وقتی که موشکی را به فضا پرتاب میکنند. قطار در ایستگاه متوقف شد و من از میان انبوهِ جمعیتی که آهسته حرکت میکردند خودم را دواندوان به پلهها رساندم.»
«دوباره دیر کرده بودم. این روزها نسبت به یک سال پیش کمتر دیر میکنم؛ چون حالا وقتی چند دقیقهای دیر میشود، بدنم از اضطراب سوزنسوزن میشود؛ طوری که بدون دارو نمیتوانم از آن خلاص شوم و وقتی هر ثانیه میگذرد، احساس میکنم یکی از چرخدندههای ساعت هستم. در نتیجه، اغلب اوقات زودتر میرسم. وقتی منتظر رسیدن دیگران هستم، پاهایم با بیقراری تکان میخورند. بعد از آنچه اتفاق افتاد دیگر باور نمیکنم دیر رسیدن عواقبی نداشته باشد. من گواهی بر این مدعی هستم. تغییر شخصیت من شاید از روی منطق به آنچه اتفاق افتاد، مربوط نباشد. من امروز زنده هستم چون در آن ساختمان نبودم. در یک اتاق کنفرانس در طبقهٔ پانزدهم آن ساختمان با نمایی از رودخانه، در حالیکه سعی میکردم خونسرد باشم، ننشسته بودم. چون دیر کرده بودم، زنده ماندم. نزدیک بود. با روحی آسیبدیده، زخمی و متأثر، ولی زنده. پانصدوسیزده انسان دیگر اینقدر خوششانس نبودند. بنابراین نمیخواهم سرنوشت را دوباره ترغیب کنم یا برای فرار از تقدیر به این حقیقت تکیه کنم که آنجایی که میبایست نبودم. شبیه به مردی که از حملات برجهای دوقلو جان سالم به در برد؛ اما چند سال بعد در سانحهای هوایی کشته شد. مرگ برای آن مرد نقشههایی داشت. نمیشود انکارش کرد.»
«زمانی که آتش به خیابان آدامز سرایت کرد، او میدانست که باید از آنجا خارج شوند؛ اما ابتدا تصمیم گرفت که آخرین عکس را بگیرد. او از من در میان گردبادی از خرابههای بهجامانده از انفجار، در حالیکه رودخانه در پسزمینه میدرخشید، عکس گرفت. وقتی حالا به آن نگاه میکنم، بهنظر میرسد این تصویر صحنهای است که از قبل طراحی شده. مثل صحنهٔ فیلمی که قهرمان زن آن از سختیهای بسیار عبور کرده و در انتهای فیلم منتظر مرد بدی است که کشتنش غیرممکن است. لباسهایم خاکی اما صورتم تمیز و دستنخورده است و به ساختمان خیره شدهام. اگر از نزدیک به آن نگاه کنید، انعکاس شعلههایی از آتش را در چشمانم میبینید. او این عکس را گرفت. کلیک ـ کلیک ـ کلیک ـ سپس بهسرعت دستهایم را گرفت و مرا بهجای امنی کشاند. وقتی در ایستگاه واشنگتن مثل اهالی لندن در زمان حملات هوایی منتظر بودیم، تئو عکس را به یک شبکهٔ اجتماعی متعلق به عکاسان مستقل فرستاد که از آن برای فروش عکسهایشان استفاده کنند. عکس روز شد، تصویری که همه به واقعهٔ دهم اکتبر مربوط میدانستند؛ و برای دو سه ما بعد هرکجا که میرفتم؛ صورت خودم به من خیره شده بود.»
«دوباره دیر کرده بودم. این روزها نسبت به یک سال پیش کمتر دیر میکنم؛ چون حالا وقتی چند دقیقهای دیر میشود، بدنم از اضطراب سوزنسوزن میشود؛ طوری که بدون دارو نمیتوانم از آن خلاص شوم و وقتی هر ثانیه میگذرد، احساس میکنم یکی از چرخدندههای ساعت هستم. در نتیجه، اغلب اوقات زودتر میرسم. وقتی منتظر رسیدن دیگران هستم، پاهایم با بیقراری تکان میخورند. بعد از آنچه اتفاق افتاد دیگر باور نمیکنم دیر رسیدن عواقبی نداشته باشد. من گواهی بر این مدعی هستم. تغییر شخصیت من شاید از روی منطق به آنچه اتفاق افتاد، مربوط نباشد. من امروز زنده هستم چون در آن ساختمان نبودم. در یک اتاق کنفرانس در طبقهٔ پانزدهم آن ساختمان با نمایی از رودخانه، در حالیکه سعی میکردم خونسرد باشم، ننشسته بودم. چون دیر کرده بودم، زنده ماندم. نزدیک بود. با روحی آسیبدیده، زخمی و متأثر، ولی زنده. پانصدوسیزده انسان دیگر اینقدر خوششانس نبودند. بنابراین نمیخواهم سرنوشت را دوباره ترغیب کنم یا برای فرار از تقدیر به این حقیقت تکیه کنم که آنجایی که میبایست نبودم. شبیه به مردی که از حملات برجهای دوقلو جان سالم به در برد؛ اما چند سال بعد در سانحهای هوایی کشته شد. مرگ برای آن مرد نقشههایی داشت. نمیشود انکارش کرد.»
«زمانی که آتش به خیابان آدامز سرایت کرد، او میدانست که باید از آنجا خارج شوند؛ اما ابتدا تصمیم گرفت که آخرین عکس را بگیرد. او از من در میان گردبادی از خرابههای بهجامانده از انفجار، در حالیکه رودخانه در پسزمینه میدرخشید، عکس گرفت. وقتی حالا به آن نگاه میکنم، بهنظر میرسد این تصویر صحنهای است که از قبل طراحی شده. مثل صحنهٔ فیلمی که قهرمان زن آن از سختیهای بسیار عبور کرده و در انتهای فیلم منتظر مرد بدی است که کشتنش غیرممکن است. لباسهایم خاکی اما صورتم تمیز و دستنخورده است و به ساختمان خیره شدهام. اگر از نزدیک به آن نگاه کنید، انعکاس شعلههایی از آتش را در چشمانم میبینید. او این عکس را گرفت. کلیک ـ کلیک ـ کلیک ـ سپس بهسرعت دستهایم را گرفت و مرا بهجای امنی کشاند. وقتی در ایستگاه واشنگتن مثل اهالی لندن در زمان حملات هوایی منتظر بودیم، تئو عکس را به یک شبکهٔ اجتماعی متعلق به عکاسان مستقل فرستاد که از آن برای فروش عکسهایشان استفاده کنند. عکس روز شد، تصویری که همه به واقعهٔ دهم اکتبر مربوط میدانستند؛ و برای دو سه ما بعد هرکجا که میرفتم؛ صورت خودم به من خیره شده بود.»
خلاصهٔ رمان دروغگوی خوب:
آیا میتوان رازی را پنهان کرد وقتی همۀ دنیا به تماشایت نشسته باشند؟
با انفجاری که در دهم اکتبر سال 2010 در یک ساختمان تجاری به وقوع میپیوندد 513 نفر کشته میشوند و تعداد زیادی نیز زخمی میشوند و این انفجار زندگی سه زن را برای همیشه تغییر میدهد. سیسیلی گریسون آن روز با همسرش تام در محل کارش قرار داشت اما بر حسب عادت و طبق معمول دیر حاضر شد و دیر راه افتاد و زمانی که به ساختمان رسید که داشت در آتش میسوخت. عکسی هم که در آن لحظه از او گرفته شد باعث شهرت او در رسانههای اجتماعی شد و همه او را یک بازمانده و نجاتیافته میدانند. اما داستان کتاب دروغگوی خوب از یک سال بعد از حادثه شروع میشود؛ در سالگرد آن واقعه، سیسیلی هنوز در سوگ است و فکر میکند قرار بود در آن ساختمان باشد اما برحسب شانس در خیابان ایستاد و شاهد سقوط ساختمانی بود که شوهر و بهترین دوستش در آن بودند. سیسیلی با خود فکر میکند که به هیچوجه مستحق این همه توجه نیست و به واسطۀ یک دروغ بزرگ توانسته خسارت بگیرد. شخصیت دیگر کتاب کیتلین است که هزاران مایل دورتر زندگی میکند، او بعد از انفجار فرار کرده و حالا همه فکر میکنند که او مُرده است و او امیدوار است که بتواند از زندگی قبلش فرار کند. و شخصیت سوم کتاب فرنی است، زن جوانی که به دنبال مادر واقعیاش میگردد و فکر میکند زنی که همهجوره به دنبالش بود در آن ساختمان بوده است. واقعیت این است که این سه زن هر کدام رازی دارند، اما تا کجا حاضرند برای حفظ رازهایشان پیش بروند؟
با انفجاری که در دهم اکتبر سال 2010 در یک ساختمان تجاری به وقوع میپیوندد 513 نفر کشته میشوند و تعداد زیادی نیز زخمی میشوند و این انفجار زندگی سه زن را برای همیشه تغییر میدهد. سیسیلی گریسون آن روز با همسرش تام در محل کارش قرار داشت اما بر حسب عادت و طبق معمول دیر حاضر شد و دیر راه افتاد و زمانی که به ساختمان رسید که داشت در آتش میسوخت. عکسی هم که در آن لحظه از او گرفته شد باعث شهرت او در رسانههای اجتماعی شد و همه او را یک بازمانده و نجاتیافته میدانند. اما داستان کتاب دروغگوی خوب از یک سال بعد از حادثه شروع میشود؛ در سالگرد آن واقعه، سیسیلی هنوز در سوگ است و فکر میکند قرار بود در آن ساختمان باشد اما برحسب شانس در خیابان ایستاد و شاهد سقوط ساختمانی بود که شوهر و بهترین دوستش در آن بودند. سیسیلی با خود فکر میکند که به هیچوجه مستحق این همه توجه نیست و به واسطۀ یک دروغ بزرگ توانسته خسارت بگیرد. شخصیت دیگر کتاب کیتلین است که هزاران مایل دورتر زندگی میکند، او بعد از انفجار فرار کرده و حالا همه فکر میکنند که او مُرده است و او امیدوار است که بتواند از زندگی قبلش فرار کند. و شخصیت سوم کتاب فرنی است، زن جوانی که به دنبال مادر واقعیاش میگردد و فکر میکند زنی که همهجوره به دنبالش بود در آن ساختمان بوده است. واقعیت این است که این سه زن هر کدام رازی دارند، اما تا کجا حاضرند برای حفظ رازهایشان پیش بروند؟
اگر از خواندن کتاب دروغگوی خوب لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• دروغهای کوچکِ بزرگ اثر لیان موریاتی نویسندۀ استرالیایی است. این کتاب در سال 2016 در قالب سریالی با بازی نیکول کیدمن به نمایش درآمد و یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بود. این کتاب داستانِ مادری مجرد است که با مادری دیگر دوست میشود و پس از مدتی پرده از راز عجیبی در زندگی آن دو برداشته میشود.
• هیچوقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن نویسندۀ آمریکایی است. این کتاب داستان یک زوج است که تازه ازدواج کردهاند و به دنبال خانۀ رویاهای خود میگردند ولی به عمارتی متروکه میرسند که زمانی متعلق به دکتر ادرین هیل بوده است، روانشناسی که بدون هیچ ردی چهار سال پیش ناپدید شده است و تصمیم میگیرند این خانه را بخرند اما نمیدانند چه رازهای وحشتناکی در این خانه نهفته است.
• هیچوقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن نویسندۀ آمریکایی است. این کتاب داستان یک زوج است که تازه ازدواج کردهاند و به دنبال خانۀ رویاهای خود میگردند ولی به عمارتی متروکه میرسند که زمانی متعلق به دکتر ادرین هیل بوده است، روانشناسی که بدون هیچ ردی چهار سال پیش ناپدید شده است و تصمیم میگیرند این خانه را بخرند اما نمیدانند چه رازهای وحشتناکی در این خانه نهفته است.
دربارۀ کاترین مک کنزی: نویسندۀ کانادایی

کاترین مک کنزی در مونترال کانادا به دنیا آمد و همانجا هم بزرگ شد. او از رشتهٔ تاریخ و حقوق مکگیل فارغالتحصیل شد و بیست سال از عمرش را به وکالت مشغول بود و پس از آن خود را بازنشسته کرد و یک نویسندهٔ تماموقت شد. او دونده و اسکیبازی مشتاق است و کتابهایش پرفروشترین کتابهای آمازون و گلوب اند میل بودهاند. او برندۀ فهرست نهایی جایزۀ هیو مک لنان برای داستاننویسی شده است.
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














244٬300 تومان
349٬000
%30