تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات مانیا هنر منتشر کرد:
سیمون: فهمیدم، لازم نیست مقدمه چینی... شما سه تا اینجا می مونید و من کجاست این موسسه ی عالی در دل طبیعت که کنار رودخانه است... ملک قدیمی گفتی؟ کادر عالی و خدمات ویژه و خدمتکاران حرفه ای و اموزش دیده و... دیگه چی؟ به به، یک اتاق برای خودم با تلویزیون رنگی! دیگه چی می تونم بخوام؟ ماهی دو بار هم که می آید به دیدنم؛ یکشنبه ها عصر آره؟ من اذیت نمی شم. بین اون پیرهای سطح بالا برای خودم دوست پیدا می کنم. البته من گمونم از همه شون جوون ترم، اما کی متوجه می شه؟ فقط این راه حل ایده ی تو بود یا فرانسواز؟ هر دو... خب چه خوب که انقدر باهم تفاهم دارید؛ با این حساب خیلی باید براتون گرون تموم شده باشه... فداکاری می کنید به خاطر من. مرسی بچه ها. (با اعتماد به نفس رو به افزایشی حرف می زند) وقتی تو به دنیا اومدی ژرارد، هم خیلی زشت بودی هم خیلی قرمز. یادمه فلیکس گفت «این تکه گوشت قرمز پسر ماست؟» من گفتم: «بله این توپ قرمز پسر ماست» اما این توپ دو تا دست داره و دو تا پا و به زودی را می ره. هر قدمی که برمی داره دورتر می شه از ما؛ من و پدرت. ژیلو امشب برای اولین بار ترکتون کرد؛ در واقع خیلی وقته که اون رفته و این قصه تکرار می شه. نه، من تب ندارم. برو بخواب. امشب مامانت مزاحمت نمی شه.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر مانیا هنر
