

چارلی و مادربزرگ ها
انتشارات پیدایش منتشر کرد:
چارلی، پسر ترسو و همیشه نگران دوازدهساله، به همراه خواهر کوجکترش جورجی، به خانهی مادربزرگی که قبلا او را ندیدهاند، میروند. مادربزرگ پرل و خواهرش، مادربزرگ اوپال، به نظر بیآزار میرسند. اما چارلی خیلی زود میفهمد که آنها راز وحشتناکی را پنهان میکنند. رازی که از تمام کابوسها و ترسهایی که چارلی تا آن موقع دارد، وحشتناکتر است.
خانهی ترسناک مادربزرگها و اتفاقات عجیبی که آنجا میافتد، همگی دست به دست هم میدهند تا جارلی و خواهر کوجکترش در معرض خطرهای بزرگی قرار بگیرند. اما غیر از چارلی و خواهرش که فکر میکنند تنها اسیران آن خانهی مخوف هستند، پای بچههای دیگری نیز در میان است. چارلی ترسوی داستان ما، چطور میتواند جان خواهرش و سایر بچهها را از دست هیولاهای وحشتناک و ارباب بدجنسشان نجات دهد؟ آیا اصلا میتواند؟
گزیدهای از کتاب چارلی و مادربزرگها
چارلی بیدار بود.
چارلی اگر دست خودش بود، همیشه بیدار میماند. شش سالی میشد که درست و حسابی نخوابیده بود. درست بعد از آن شب برفی در ماه فوریه که چرتش با صدای در خانهشان پاره شد؛ مردی قدبلند و غمگین با کلاهی در دست به مادرش گفت در آسیاب حادثهای پیش آمده و پدرشان را برای همیشه از دست دادهاند. از آن شب به بعد، هر وقت چارلی میخوابید، کابوس میدید و با ترس از اتفاق وحشتناک جدیدی که ممکن بود حین بسته بودن چشمانش بیفتد، از خواب میپرید.
اما امشب این کابوس نبود که نمیگذاشت بخوابد؛ چیزی که الان او را آزار میداد، درست مثل گودافتادگی زیر چشمش واقعی بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجمها













