%38


دفعات مشاهده کتاب
208
علاقهمندان به این کتاب
0
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات نزدیکتر منتشر کرد:
حاجی رسول رسیده نرسیده به وسط خیابان بود که جیغ ترمز ماشینی از پشت سر پیچید توی گوشش. همین که برگشت جسم سفید رنگی را دید که نزدیکش می شود. هل شد و کاغذ توی دستش افتاد روی زمین و خودش را پرت کرد روی کاپوت. ماشین که ایستاد، حاجی رسول با باسن خورد روی زمین و سرش را با دو دست گرفت.
- هی پیری حواست...
صدای خمپاره ای پیچید توی سرش و دست گذاشت روی گوشش. چند ثانیه بعد دستی روی شانه هایش احساس کرد. دستانش را از روی گوشش برداشت و خیره شد به نور چراغ های ماشین که هر دو داشتند با خشم نگاهش می کردند. ماشین مثل یک اژدها گرما توی صورت حاجی رسول می ریخت.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
9786008956761
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
61 صفحه
نوبت چاپ
1
وزن
72 گرم
سال انتشار
1397
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














7٬750 تومان
12٬500
%38