%10


سیندرلای گناهکار
4٫0
(9)
4 نظر
نویسنده:
مترجم:
قیمت:
142٬200 تومان
158٬000
دفعات مشاهده کتاب
1269
علاقهمندان به این کتاب
9
میخواهند کتاب را بخوانند.
3
کتاب را پیشنهاد میکنند
4
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
1
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات عطر کاج منتشر کرد:
آن شاهزاده مال من است.
البته هنوز خبری نیست. ولی به دستش میآورم. و همینطور قصرش را. و کل قلمرویی که بر آن فرمانروایی میکند! همهٔ اینها مال من خواهند شد. بعد این موفقیتها را نشان خواهرهای ناتنیام میدهم. اما آنها حتی ذرهای از ثروتم را نخواهند چشید. کور خواندهاند.
مشکل اینجاست که، برای چنین کارهایی باید به قدر کافی جادوی سپید به دست بیاورم. و برای این کار هم لازم است که آدم خوبی باشم. و من از خوب بودن بیزارم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9786226912365
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
118 صفحه
نوبت چاپ
4
وزن
130 گرم
سال انتشار
1403
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.

هنگامه مارالی
20 فروردین 1403
آنیتا ول داستانی جذاب از یکی از افسانههای معروف جهان رو نوشته اما تاریکی و شر و ترس هم توی این داستان واضحه. اینجا دیگه نامادری و ناخواهریهای سیندرلا شرور نیستن، بلکه خودش شروره.

نگار آذرشب
14 اسفند 1402
زاویهٔ دید نویسنده و تغییرات داستان رو خیلی دوست داشتم. یه برداشت جالب از داستان افسانهای سیندرلا که پیچوتابهای جذابش و پایانش حسابی جذبتون میکنه. حتماً بخونیدش.

مهرناز بهروش
13 اسفند 1402
داستانی کمی متفاوت از سیندرلایی که خوندید. این سیندرلا یکم شروره، به قیافهاش حساسه، کمی بداخلاقه و دقیقاً نقطهٔ مقابل سیندرلایی هستش که همهمون میشناسیم.

سید علی طباطبایی
20 فروردین 1400
با سلام این کتاب کلا دید مثبت رو. نسبت به داستان های زیبای قدیمی عوض میکنه..اگر به سلامت روان تون اهمیت میدید پیشنهاد نمیکنم بخونیدش
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.

هنگامه مارالی
20 فروردین 1403
0
مودی و لونی زیبا شدهاند. در واقع یعنی تا جایی که برایشان مقدور است زیبا شدهاند. موهایشان را جمع و با گل تزیین کردهاند، پیراهنهایشان هم اندازهشان است، رنگها هم بهشان میآید، حتی بنفش پررنگی که لونی پوشیده. از خودش راضی به نظر میرسد، مثل اسبی که برای رژهای طولانی آراسته شده.

نگار آذرشب
14 اسفند 1402
0
دیروقت است، گردنم خشک شده و انگشتانم درد گرفتهاند. تمام تکه پارچههایی را که برای پیراهن غولپیکر لونی لازم است بُریدهام. حالا دارم به هم وصلشان میکنم. حتماً باید امشب این پیراهن را تمام کنم. فردا هم باید مشغول پیراهن مودی بشوم. و روز بعد، که روز جشن است، پیراهن خودم را آماده میکنم.

مهرناز بهروش
14 اسفند 1402
0
با حرص و عصبانیت فحش میدهم. یک قاشق دیگر. برای هر کدام از این قاشقها چند هفته زحمت کشیدهام و خوشخلقی نشان دادهام. صدها جوراب را وصله کردهام. زمین را شستهام و زمانهایی را که لونی از عمد پا روی انگشتانم میگذاشت لبخند زدم.

مهرناز بهروش
13 اسفند 1402
0
در واقع، چیزی در زندگیام نیست که از آن بیزار نباشم. حتی این خیابان نکبتزده که دارم طی میکنم تا به بازار پارچهفروشها برسم هم حالم را بد میکند. آنقدر قدیمی و زشت است که شما هم اگر میدیدید بدتان میآمد. ردیفهایی از خانههای شبیه به هم، با شیروانی، پنجرههای رنگی و طاقچههای پر از گل.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














142٬200 تومان
158٬000
%10