

انتشارات خوب منتشر کرد:
در دهه 1580، در خیابان هنلی شهر استراتفورد، زن و شوهری با سه فرزندشان زندگی می کردند: دختر بزرگشان، سوزانا، و همنت و جودیث که دوقلو بودند. همنت در سال 1596، در سن یازده سالگی درگذشت. حدود چهار سال بعد، پدرش نمایشنامه ای نوشت به نام هملت.
این اوست. این او نیست. این اوست. این او نیست. این افکار همچون ضربات پتکی بر تمام وجودش فرود می آید. پسر او، هملت یا همنت او، مرده است. در حیاط کلیسا به خاک سپرده شده است. او زمانی که کودکی بیش نبود از دنیا رفت. حالا از او فقط چند تکه استخوان سفید درون قبر باقی مانده است؛ ولی این پسری که روی صحنه راه می رود هم اوست، راه رفتنش شبیه پسر اوست، حرف زدنش شبیه پسر اوست، کلماتی که می گوید پدر پسر او نوشته و حالا دارد کم کم برای خودش مردی می شود، همان طور که اگر پسر او زنده بود واقعا می شد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













