نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات شهرستان ادب منتشر کرد:
گفتم " از زنت چه خبر؟"
چشم هایش را در واکنش به طعنه ی من تنگ کرد. گفتم ،دقیق چهار سال را در چهره ی من مرور کرد. مردی با زن جوان.یاد آن کمان را کردم محمد در جنگ کشیده و شکسته بود. یکی از یارانش برداشته و نگهش داشته بود.کمان به چشمش گرفته و حدقه اش را کنده بود. آمد پیش محمد گفت زنم جوان است و خیلی دوستم دارد. می ترسم ازجای خالی چشمم منزجر شود. محمد چشمش را برگرداند.
از داستان قاب نوشته مرتضی کربلایی لو
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.