کتاب خوبیه.. امید به زندگی و غیر مستقیم به آدم انتقال میده
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد:
بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست، و توی اون کتابخونه، قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو از بین ببری، کار متفاوتی انجام بدی، چه اتفاقی میفتاد.»
جایی آنسوی لبۀ دنیا کتابخانهای هست با تعداد بیشماری کتاب، که هر کدام قصۀ یک زندگی را روایت میکنند. یکی قصۀ زندگیات به همین شکل کنونیاش است و دیگری قصۀ زندگیات با این فرض که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی. همهمان همیشه در این فکریم که شاید زندگیمان میتوانست متفاوت باشد، اما اگر شانس این را داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگیهای دیگرت را ببینی چه؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی کنونیات باشند؟
در رمان جدید و مسحورکنندۀ مت هیگ به نام کتابخانۀ نیمهشب، دقیقاً همین پرسش برای نورا سید پیش میآید. نورا این انتخاب را دارد که زندگیاش را با زندگی جدیدی عوض کند، مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکستخوردۀ سابقش را ترمیم بخشد و طبق رؤیای کودکیاش، یخچالشناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانۀ نیمهشب، به درون خودش نگاهی بیندازد و آنچه واقعاً به زندگی معنا و ارزش میبخشد، پیدا کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ کتابخانه نیمهشب از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ کتابخانه نیمهشب از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.
• پرفروشترین کتابِ نیویورک تایمز در سال 2020
• نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کتاب داستانی گودریدز در سال 2020
کتابخانه نیمه شب رمانی تخیلی است که در ژانر خودیاری نوشته شده است. این کتاب اثر مت هیگ، نویسندۀ انگلیسی است که در سال 2020 منتشر شد. رمان کتابخانه نیمه شب، حال و هوای یک تمرین روانشناسانه برای مقابله و مبارزه با افسردگی را دارد و نویسنده هم خودش تجربۀ دورههای افسردگی را داشته است. شخصیت اصلی داستان زن جوانی است که خودکشی میکند و وارد دنیایی بین زندگی و مرگ میشود و در آنجا با زندگیهای جایگزین بسیارش رویارو میشود. بیش از دو میلیون نسخه از کتاب کتابخانه نیمهشب پس از انتشار به فروش رفت و این کتاب هنوز هم در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار دارد.
«کتاب جذابی برای خواندن، پر از محبت و شوخیهای ظریف و نمایشی از قدرت کتابها در تغییردادن زندگی.» - ساندی تایمز
«بهراستی داستان زیبایی است.» - فیرن کاتن، مجری تلویزیون و رادیو
«رمانی نشاط آور و تکاندهنده دربارۀ حس پشیمانی، امید و داشتن فرصتهای دوباره.» - دیوید نیکولز، رماننویس و فیلمنامهنویس اهل بریتانیا
«داستانی شگفتانگیز و بسیار زیبا. کتابخانه نیمه شب همان چیزی است که از یک داستانسرای نابغه مثل مت هیگ انتظار دارید.» - جوآنا کانن، نویسنده انگلیسی
«من عاشق کتابهای این مرد هستم.» جودی پیکولت رماننویس آمریکایی
«کتابی زیبا که میتوان در آن غرق شد.» - زوئی بال، مجری رادیو و تلویزیون بریتانیایی
«هیگ یکی از الهامبخشترین نویسندگان محبوب در زمینۀ سلامت روان در عصر ماست و در آخرین رمانش، او مفهومی هوشمندانه و جذاب را در نظر گرفته و داستانی دلگرمکننده خلق کرده است که حکمت را به همان روش ساده و فریبندهای مانند بهترین داستانهای میچ آلبوم ارائه میدهد.» - ایندیپندنت، روزنامه آنلاین بریتانیایی
«کتابخانه نیمهشب حتماً حال و هوای شما را عوض میکند و روحیۀ شما را بالا میبرد.» - واشنگتن پست
«یک کتاب خواندنی و جذاب ... چشماندازی از امکان بیحدوحصر، راههای جدید، زندگیهای جدید از یک دنیای کاملاً متفاوت. ممکن است این دقیقاً همان چیزی باشد که ما را در زندگی به دردسر و مشکل میاندازد.» -مجلۀ نیویورک تایمز
«جذاب... توجهای به افراد معمولی: مکاشفههای معمولی، مردمی عادی و بینهایت دنیاهایی که در انتخابهای معمولی ریشه دارند.» - روزنامۀ گاردین
«کتابخانۀ نیمهشب یک کتاب درخشان و سرگرمکننده است.» - دیلی میل
«یک افسانۀ زیبا، یک زندگی شگفتانگیز برای عصر مدرن، همۀ ما در دنیایی گیر کردهایم که آرزو میکنیم متفاوت باشد.» -جودی پیکولت، نویسندۀ کتاب بهخاطر خواهرم
پایه و اساس کتابخانه نیمه شب نظریۀ جهانهای متعدد است که در آن جهان جدیدی از هر انتخاب و تصمیم شکوفا میشود. این مفهومی زیبا است اما مت هیگ آن را به هیچوجه توضیح نمیدهد یا پیچیده نمیکند. بحث اصلی نویسنده تأثیر روانیای است که دیدن تمامی این نسخههای مختلف بر نورا و تمایل یا عدم تمایل او به زندگی کردن دارد. کتابخانه نیمه شب کتابی آسان با فصلهای کوتاه و حواشی کم است. عناصری عالی برای ساخت یک کتاب بهیادماندنی. معروف است که مت هیگ با زبانی ساده و شیرین مینویسد و اکثر داستانهای او زبانی روان دارند. خواندنِ کتابخانه نیمه شب را به بزرگسالان و نوجوانان توصیه میکنیم. خواندن این کتاب تجربهای کوتاه و ارزشمند است که شما را به فکر فرو میبرد و باعث میشود روی صندلی میخکوب شوید و نتوانید کتاب را رها کنید. این کتاب همچنین انتخابی عالی برای شروع مطالعه ژانر ادبیات گمانهزن است.
«نورا سید بیستوهفت ساعت پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد، روی مبل زهواردررفتهاش نشسته بود و تصاویر زندگیهای شاد دیگران را نگاه میکرد و منتظر بود تا اتفاقی رخ دهد. بعد، کاملاً ناگهانی، واقعاً اتفاقی افتاد. یک نفر، به هر دلیلی، زنگ درِ خانهاش را زد. نورا چند لحظه به این فکر کرد که اصلاً در را باز نکند. بههرحال بااینکه تازه ساعت نُه شب بود، دیگر لباس خوابش را پوشیده بود. از تیشرت گَلوگُشادش که رویش نوشته بود دیدبان محیطزیست و شلوارپیژامهٔ چهارخانهاش خجالت میکشید. دمپاییهایش را به پا کرد تا اندکی متمدنتر بهنظر برسد. بعد در را باز کرد و متوجه شد مرد پشت در را میشناسد. مرد قدبلند و لاغر بود و چهرهٔ مهربان و پسرانهای داشت. چشمانش تیزوفِرز بودند، انگار که میتوانست آنسوی چیزها را ببیند. دیدنش کمی غافلگیرکننده، اما لذتبخش بود، مخصوصاً که لباس ورزش به تن داشت و با وجودِ هوای سرد و بارانی، بهنظر میآمد گرمش است و عرق کرده. ایستادنشان کنار هم باعث شد نورا حتی از پنجثانیهٔ پیش هم بیشتر احساس شلختگی کند. اما نورا احساس تنهایی میکرد. آنقدر فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم مطالعه کرده بود که تنهایی را بخشی بنیادین از صِرف انسان بودن در جهانی اصولاً بیمعنا بداند. بااینحال از دیدن او خوشحال بود.»
«نورا نُه ساعت پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد، بیهدف در بدفورد قدم میزد. شهر در نظرش مثل خط تولید انبوهِ اندوه بود؛ محوطهٔ ورزشی شهر که کَفَش را سیمان ریگدار کرده بودند و پدر مرحومش آنجا شنا کردنش را تماشا میکرد، رستوران مکزیکیای که با دَن رفته بود تا فاهیتا بخورند، بیمارستانی که مادرش در آن درمان میشد. دَن دیروز به او پیام داده بود. نورا، دلم برای صدات تنگ شده. میشه صحبت کنیم؟ د. بوس. نورا جواب داده بود که بهطرز مسخرهای سرش شلوغ است و وقت ندارد (چه خندهدار!) بااینحال بهنظر غیرممکن بود که پیام دیگری برای دِن بفرستد. نه بهخاطر اینکه احساسی به او نداشته باشد، بلکه دقیقاً بهخاطر اینکه هنوز دوستش داشت و نمیخواست دوباره احتمال آسیب رساندن به او را به جان بخرد. زندگی دَن را نابود کرده بود. کمی پس از اینکه نورا عروسیشان را دو روز پیش از مراسم لغو کرد، دَن موقع مستی در پیامی به او نوشت: زندگیم پر از آشوب شده. جهان میل به آشوب و آنتروپی داشت. این از صول اولیهٔ ترمودینامیک بود. شاید حتی اصول اولیهٔ وجود. کارَت را از دست میدهی و بعد، اتفاقات بد دیگری میافتد. باد میان درختان نجوا میکرد. باران باریدن گرفت.»
«در ابتدا مِه آنقدر فراگیر بود که نورا نمیتوانست هیچچیز ببیند، تا اینکه کمکم ستونهایی در دو سمتش پدیدار شدند. در مسیری ایستاده بود که دو سمتش ستونها ردیف شده بودند. رنگ ستونها مثل مغز خاکستری بود و لکههای آبی روشن داشت. بخارهای مِهمانند مثل ارواحی که دوست نداشته باشند دیده شوند از بین رفتند و شبح چیزی از پشتشان پدیدار شد. چیزی مستطیلی و جامد. شبح یک ساختمان. تقریباً هم اندازهٔ کلیسا یا سوپرمارکتی کوچک. نمایی سنگی و همرنگ با ستونها داشت و درِ چوبی بزرگی وسطش بود. جزئیات ریز و ظریف سقف و همچنین ساعت بزرگ جلوی آن تصویر شکوه و جلال را القا میکرد. ساعت درست جلوی نقطهٔ اتصال شیبهای دو سمت سقف قرار گرفته و اعداد رومی با رنگ سیاه روی آن نوشته شده بودند. عقربههایش نیمهشب را نشان میدادند. پنجرههای تاریک و طاقدار با قابهای سنگی در فواصل مساوی روی دیوار جلویی ساختمان کار شده بودند. در نگاه اول نورا فقط چهار پنجره دید، اما یک لحظه بعد مطمئن بود که پنج پنجره میبیند. به این نتیجه رسید که حتماً اشتباه شمرده. با توجه به اینکه دورتادورش هیچچیز دیگری نبود و جای دیگری نداشت که برود، محتاطانه قدمی بهسمت ساختمان برداشت. به ساعت دیجیتال روی مچش نگاه کرد. 00:00:00 طبق آنچه ساعت میگفت، دقیقاًنیمهشب بود. نورا منتظر ماند تا ثانیهٔ بعدی سر برسد، اما نرسید.»
تعداد کمی از کتابهای تخیلی به این ایده پرداختهاند که شاید فرصتی دوباره برای تجربۀ زندگی قبلی داشته باشید، یک جور فرصت مجدد جادویی که در آن بتوان اشتباهات را پاک کرد، پشیمانیها را برطرف کرد و انتخابها را تغییر داد. این میل عمیق برای داشتن یک زندگی متفاوت یا تجربۀ چیزی بیشتر از یک زندگی موضوع اصلی رمان پرفروش و پرطرفدار مت هیگ است. موضوع این کتاب باعث میشود اول از خودتان بپرسید، بهترین اتفاقی که ممکن است در زندگی من رخ بدهد چیست؟ بدترین آن چطور؟ چه چیزهایی در زندگیتان را میتوانید تغییر دهید و برای تغییر دادن چه چیزهایی دیگر خیلی دیر شده است؟ اینها سؤالات بزرگی هستند که پاسخ دادن به آنها نیازمند دیدگاهی موشکافانه باظرافت و عمیق است. سؤالاتی که مت هیگ، با چیرهدستی به آنها پاسخ داده است. این کتاب رمانی ساده است. کتابی بدون پیچیدگیهای رمانهای جنایی و یا کارآگاهی، بدون پر شخصیتی داستانهای کلاسیک و داستانهای روسی و بدون پیچشهای متعدد داستانهای تخیلی. تنها کتابی ساده برای لذت مطلق از مفهومی ناب و بکر که ذهن را بالاتر از خیال خودش پرواز میدهد. مسئله افسردگی در کتابخانه نیمه شب، مسئله بحث برانگیزی است. نورا افسردگی دارد و همین موضوع است که او را از همه چیز دور میکند و ارزش وجودیاش را به کارهایی که برای دیگران انجام میدهد، تقلیل میدهد. نورا با پا گذاشتن به کتابخانه نیمه شب، با دهها و صدها نسخه مختلف از خودش روبهرو میشود. نسخههایی که گاهی شاد و گاهی غمگیناند. نسخههای موفق و نسخههای که از عرش به فرش افتادهاند و در گوشهای از دنیا مشغول پوسیدن هستند.
مت هیگ در کتابِ کتابخانه نیمهشب دربارۀ فرصتهای بینهایتِ زندگی صحبت میکند. نورا سید، شخصیت اصلی کتاب، زن جوانی است که زندگی معمولی و یکنواخت او را دچار ملال کرده است و احساس میکند دیگر کسی به او نیاز ندارد و برای اطرافیانش ناکارآمد است. شبی که ناامیدی نورا به اوجش میرسد، او دست به خودکشی میزند و این عمل، سرآغاز تجربهای جدید است. نورا فرصت میکند به کتابخانه نیمه شب برود. جایی که درمییابد اگر انتخابهای زندگیاش اندکی متفاوت بود، چه زندگیهایی را میتوانست تجربه کند. این رمان جذاب و قابلتأمل، احساسات عمیق نورا را به تصویر میکشد. داستان کتاب ساده و بدون پیچیدگی و بازگوکنندۀ تجربیات عاطفی مختلف در زندگی است. هرچند که این رمان عمق و لحنی زیبا و تکرارنشدنی دارد اما گهگاه، عنصر غافلگیری را از دست میدهد و ایدهای را که از پیش برای خواننده روشن و واضح بود، دوباره و دوباره شرح میدهد و لحنی تکراری به خود میگیرد. خصوصاً زمانی که خانم الم درس زندگی میدهد. علاوه بر این، تلاش نویسنده برای اینکه پرشهای مختلف نورا را با مفاهیم فیزیک کوانتوم ربط بدهد بیشتر تلاشی غیرضروری برای توجیه بخش علمی کتاب به نظر میرسد تا یک تحقیق واقعی مبتنی بر نتایج علمی. البته که اساس نظریه وجود جهانهای متعدد و موازی که انتخابهای متفاوت در آنها موجب شکوفایی استعدادهای مختلف و وقایع گوناگون میشود در کتاب بهخوبی شرح داده شده است اما مت هیگ هرگز مستقیماً این موضوع را شرح نمیدهد بلکه بیشتر از تأثیرات تجربه زندگیهای مختلف بر ذهن نورا ابراز نگرانی میکند.
خوانندگان اولین بار نورا سید، قهرمان اصلی داستان را تقریباً دو دهه قبل از اینکه تلاش کند به زندگی خود پایان دهد ملاقات میکنند. او در یک کتابخانۀ غمانگیز در دبیرستانش نشسته و با خانم الم کتابدار مدرسه شطرنج بازی میکند. زمانی که خبر مرگ پدرش را میشنود این خانم الم است که به او دلداری میدهد و در ادامه این خانم الم است که به او کمک میکند به زندگیاش ادامه دهد. مدتها پس از فارغالتحصیلی، نورا تمام آن لحظات و شطرنج بازی کردن با خانم الم را از یاد برده است و نسبت به زندگی و تمام جنبههای آن احساس ناامیدی میکند. او بسیار از زندگی ناراضی است. نورا احساس بیفایده بودن میکند. گربهاش مُرده و به نظر میرسد برادرش علاقهای به او ندارد، از کارش اخراج شده و هیچکس به او نیاز ندارد. او از انتخابها و تصمیمات زندگیاش ناراضی است و یک شب که اندوه او به حد اعلی رسیده است، سعی میکند خودش را بکشد اما میان جهان مرگ و زندگی گیر میکند. او در این برزخ به کتابخانهای میرسد که کتابدار مدرسهاش، خانم الم آن را اداره میکند. کتابخانه جایی میان مرگ و زندگی بنا شده و ساختمان آن گویی تا ابد ادامه دارد و با میلیونها کتاب پر شده است. این کتابها همگی داستان زندگی نورا هستند داستانهایی که وجه تفاوتشان، تصمیمات کوچک و بزرگی است که تغییرات مختلفی در زندگی او ایجاد میکردند. نورا در این کتابخانه تلاش میکند زندگیای را پیدا کند که بیشترین معنا را برایش داشته باشد. مثلاً در یکی از زندگیهایی که امتحان میکند یک او بهعنوان یک یخشناس در مجمعالجزایر سوالبارد در قطب شمال تحقیق میکند و زندگی بسیار متفاوتی با زندگی کنونیاش دارد. زندگی متفاوت که نسبت به زندگی فعلیاش، لزوماً تصمیم بهتر یا بدتری نبوده است.
زندگی
یکی از بزرگترین و اصلیترین مشکلات شخصیت اصلی کتابخانه نیمه شب این است که حس میکند در زندگی هیچ کار قابل توجهی انجام نمیدهد. نورا فکر میکند که وجود به معنای تجربۀ لحظات شگفتانگیز به جای پستیهاست و زندگی واقعی مطمئناً جایی به غیر از محل زندگیاش است. نورا به این دلیل اقدام به خودکشی میکند که در مدتی کوتاه چیزهای زیادی را از دست داده است و این از دست دادن باعث میشود که احساس کند هیچ چیز معناداری در زندگیاش وجود ندارد. هنگامی که نورا قدم به کتابخانه نیمه شب میگذارد آرام آرام متوجۀ هدف اصلی زندگی میشود. نورا از طریق صحبتهای خانم الم، تجربیات زندگی و فلسفههای کاربردی میآموزد که دیدگاه قبلیاش در مورد زندگی چقدر اشتباه بوده است.
انتخاب و پشیمانی
این کتاب نیز مثل زندگی بسیاری از آدمها دربارۀ شخصی است که به زندگی خود نگاهی میاندازد و از تصمیمی که گرفته به شدت احساس پشیمانی میکند. در واقع نویسنده میخواهد قدرت انتخاب و پشیمانی را به خواننده نشان دهد و از او میخواهد قبل از اینکه دیر شود تغییراتی ایجاد کند و صرفاً در حسرت گذشته غرق نشود. نویسنده در کتابخانه نیمه شب از بسیاری جهات به بررسی تفاوت بین داشتن و نداشتن هدف در زندگی نیز میپردازد. پیام اصلی این است که در هر دو مورد، راهی که فرد برای دنبال کردن زندگی انتخاب میکند ممکن است باعث پشیمانیاش بشود. در واقع هر تصمیمی که بگیریم ممکن است باعث پشیمانی شود اما معمولاً پشیمانی زمانی رخ میدهد که شما فکر کنید تصمیم درستی نگرفتهاید.
افسردگی
داستان کتابخانه نیمه شب دربارۀ زنی است که از افسردگی بالینی رنج میبرد. او میگوید که پزشکش آن را «افسردگی موقعیتی» میداند اما یا دروغ میگوید و یا روانشناس خیلی خوبی ندارد چون افسردگی موقعیتی در پاسخ به یک رویداد آسیبزا پیش میآید و معمولاً ماندگار نیست، میآید و میرود و نورا در واقع افسردگی مزمن دارد. در واقع چیزی که در بسیاری از زندگیهای نورا مشترک است، افسردگی اوست. شاید اینطور به نظر برسد که این کتاب، درمانی برای افسردگی ارائه میکند اما در حقیقت مت هیگ که خود در 24 سالگی به افسردگی مبتلا شده بود، بهخوبی میداند که افسردگی مسئله ساده و پیشپاافتادهای نیست و درمان آن با یک کتاب، آن هم کتاب داستانی غیرممکن است. او اما با زیرکی تلاش میکند نشان دهد که شکستن چرخه افسردگی علاوه بر کمک بیرونی یعنی حضور خانم الم در کتابخانه نیمه شب، دیدن نتیجه انتخابهای متفاوت و تجربیات مثبت و منفی و همچنین دیدن کسانی که نورا عمیقاً دلتنگ آنها بود اما در زندگی خودش نمیتوانست آنها را ببیند، نیازمند کمک درونی نیز هست. این کمک درونی به عقیدۀ هیگ میتواند پذیرش مسئولیت احساسات و نتایج انتخابها و زندگیمان و تلاش برای معنابخشی به زندگی با وجود این مشکلات باشد. تلاشی که در انتها نورا را از کتابخانه نیمه شب نجات میدهد.
عالم برزخ
در کتاب مت هیگ، مکانیسمی که انتقال از طریق آن صورت میگیرد کتابخانهای با نام کتابخانه نیمه شب است. این ساختار جادویی، فضایی بین مرگ و زندگی را اشغال کرده است. نمای آن شبیه کتابخانهای معمولی است و قفسههایی پُر از کتاب دارد اما در مقیاسی بینهایت.
نورا سید
نورا زنی 35 ساله اهل بدفورد انگلستان و قهرمان کتاب کتابخانه نیمه شب است. نورا باهوش و بااستعداد است اما تحت فشارهای عظیم زندگی و انتظارات بیش از حد عزیزانش توان و ظرفیت خود را از دست میدهد. وقتی به سی سالگی میرسد خودش را در حال مبارزه میبیند. زندگیاش راکد و یکنواخت است، احساس میکند تمام فرصتهای زندگیاش را به خاطر بلاتکلیفی به هدر داده و پشیمانیهای فزایندهاش از همه طرف به او فشار میآورد. سلامت روان نورا به شدت بر روابط او در طول رمان تأثیر میگذارد. روابطش با تنها برادرش جو به شدت خراب شده است. بهترین دوستش، ایزی، در استرالیا زندگی میکند و جواب پیامهایش را نمیدهد. والدینش مُردهاند و به نظر میرسد هیچکس در دنیا به او نیازی ندارد. وقتی گربهاش - یا در واقع آخرین مسئولیتش- میمیرد، سلامت روانیاش بالاخره متزلزل میشود و نورا دست به خودکشی میزند. نورا در ابتدا نسبت به فرصتی که کتابخانه نیمه شب در اختیارش قرار میدهد بدبین است اما بعد شروع به تغییر میکند. هر چه بیشتر به نسخههای مختلف واقعیت میبرد و از آن خارج میشود انگیزههای اطرافیان و تناقضات انتخابهای شخصی را بهتر درک میکند: انتخابهای به ظاهر خوب همیشه نتایج خوبی نخواهند داشت و بهبودیافتن چیزی در زندگی اغلب به معنای قربانیکردن چیز دیگری است. در نهایت نورا نسبت به جهان پیرامونش بسیار جزئینگر میشود و حتی زندگی ایدهآل در نظرش متظاهرانه به نظر میرسد. رسیدن به این نقطه به او این امکان را میدهد که حالا قدردان زندگی و عزیزانش باشد و دوریهایشان را ببخشد.
کتابدار
خانم الم ابتدا کتابدار مدرسۀ نورا در دوران نوجوانیاش در بدفورد است. او دو نقش متفاوت اما مرتبط را در متن کتاب برعهده دارد: کتابدار واقعی مدرسۀ نورا و راهنمای خیالی نورا در کتابخانه نیمه شب. هر دوی آنها ویژگیهای شخصیتی مشترکی دارند. هر دو مهربان، عاقل و تا حدودی پرافاده هستند و هر دو نسبت به ظرفیتهای نورا سختگیرند. خانم الم دنیای واقعی وقتی پدر نورا فوت کرد او را به سمت موفقیت سوق داد و شفقت زیادی از خود نشان داد. خانم الم خیالی همین مراقبت را نسبت به نورا در زمان حال نشان میدهد و به او کمک میکند تا در میانی زندگیهای بسیار حرکت کند و وجودش باعث میشود تا نورا بتواند در عالم میان مرگ و زندگی خونسردیاش را حفظ کند. او به نورا توضیح میدهد که هر کتابی که در قفسهها قرار دارد در واقع دریچهای به سوی یک زندگی متفاوت است و فقط یک کتاب از این امر مستنثنی است. کتابی سنگین و سمی که خواندن بیش از چند خط آن برای نورا خطرناک خواهد بود. نورا در دنیای واقعی دوباره با خانم الم واقعی در یک مرکز مراقبتی در بدفورد ارتباط برقرار میکند. گرچه فقط نورا ارتباط بین دو نسخۀ خانم الم را میفهمد. تفکرات کتابدار بازنشسته در مورد زندگی و مسئولیت شخصی منعکس کنندۀ نسخۀ خیالی نورا از او است.
جو سید
جو برادر نورا است. در زندگی اصلی نورا این دو از هم جدا شدهاند. ماهیت رابطۀ آنها در زندگیهای مختلفی که نورا امتحان میکند متفاوت است و این یکی از نگرانیهای اصلی نورا هنگام کشف واقعیتهای متفاوت زندگیاش است. جو موسیقیدانی ماهر است اما به مصرف بیرویۀ الکل گرایش دارد و این قضیه بر رابطهاش با نورا تأثیر شدیدی میگذارد. در نسخههایی از زندگی نورا که با برادرش رابطۀ بهتری دارد جو معمولاً هوشیار است و الکل مصرف نمیکند.
اَش
اش در زندگی واقعی نورا، مردی مهربان، باهوش و دستوپاچلفتی است که در بدفورد زندگی میکند نورا و اَش در طول بزرگسالی بارها با یکدیگر برخورد کردهاند اما به دلیل ورود دن به زندگی نورا هیچوقت با هم قرار نمیگذارند. موقعی که گربهاش درست قبل از اقدام به خودکشی نورا میمیرد، اَش کسی است که در خانهاش را میزند و مرگ گربهاش را به او اطلاع میدهد. شادترین زندگی جایگزین نورا همان زندگیای است که در آن دعوت اش به صرف قهوه را میپذیرد. آنها در این زندگی با هم ازدواج میکنند، صاحب دختری میشوند و در کمبریج به خوبی در کنار هم روزگار میگذرانند و نورا از رد کردن دعوت اَش در زندگی واقعی پشیمان میشود.
دن
دن نامزد سابق نورا است. وقتی رمان شروع میشود نورا از اینکه ازدواجش را با دن بر هم زده بسیار پشیمان است. در کتابخانه نیمه شب این فرصت را پیدا میکند تا ازدواج با دن را تجربه کند. او حین این تجربه متوجۀ مسائل و نکتههای زیادی میشود. این درک نشان دهندۀ اولین تغییر عمده در نگرش نورا نسبت به انتخابهای زندگیاش است.
ایزی
ایزی بهترین دوست نورا است. در زندگی اصلی نورا این دو تا حدی از هم دور شدهاند و رابطۀ نورا با ایزی یکی از اصلیترین جنبههایی است که او در زندگیهای متفاوتش در کتابخانه نیمه شب به ارزیابیاش میپردازد.
• کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد اثر پائولو کوئیلو نویسندهٔ مشهور پرتغالی و نویسندهٔ کتاب کیمیاگر است. این کتاب داستان دختری به نام ورونیکا است که سعی دارد هر جور شده از زندگیاش لذت ببرد اما هیچوقت شاد و خوشحال نیست تا اینکه تصمیم میگیرد خودکشی کند. با اینکه نمیمیرد اما دکتر به او میگوید که تنها چند روز دیگر زنده است و او در بیمارستان و تجربهٔ نزدیک به مرگ، زندگی را مییابد.
• کتاب هر دو در نهایت میمیرند اثر آدام سیلورا نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان دو پسر به نامهای متئو و روفوس است که پس از تماس پیک مرگ، متوجه میشوند که تنها یک روز از زندگیشان باقی مانده است. متئو و روفوس دو پسر کاملاً متفاوت هستند که از طریق برنامهٔ «آخرین دوست» با هم آشنا میشوند و به دلیل همین تفاوت، آخرین روز متفاوتی را نیز تجربه میکنند.
• کتاب در جستجوی آلاسکا اثر جان گرین نویسندۀ آمریکایی است. نویسنده این کتاب را بر اساس دوران نوجوانی خودش نوشته است. این کتاب داستان پسری به نام مایلز هالتر «پاج» است که برای یافتن معنای «شاید بزرگ» به مدرسۀ شبانهروزی در آلاسکا میرود اما در آنجا با دختری به نام آلاسکا آشنا میشود و پس از مرگ آلاسکا همهچیز برایش تغییر میکند.
• کتاب مغازه جادویی اثر جیمز آر دوتی جراح مغز و اعصاب است و در سال 2016 منتشر شد. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای دنیا است و گروه کیپاپ بیتیاِس نیز خواندن آن را به همه توصیه کردند. این کتاب داستان زندگی و کودکی خودِ نویسنده است که با ورود به یک مغازۀ جادویی و یاد گرفتن مراقبه زندگی و آیندهاش دگرگون شد.
• کتاب برچیدن کتابخانهام اثر آلبرتو مانگل داستاننویس و مترجم آرژانتینی است. داستان این کتاب از زمانی شروع میشود که دولت فرانسه به نویسنده اطلاع میدهد که اقامتش سر رسیده و باید خاک این کشور را ترک کند؛ این نویسنده که کتابخانهای 35 هزارجلدی دارد در این کتاب از برچیدن کتابخانهاش میگوید که کاری نهچندان خُرد و کوچک است.
• کتاب شهر و دیوارهای نامطمئنش چهاردهمین رمان هاروکی موراکامی نویسندهٔ مشهور ژاپنی است. این کتاب داستانی عاشقانه است دربارهی جستوجو؛ قصیدهای است در بزرگداشت کتابها و کتابخانههایی که این گنجینهها را در خود جای دادهاند، و تمثیلی است برای این روزگار غریب. داستان در مرز خیال و واقعیت روایت میشود و میان شهر محصور، میان دیوارها و دنیایی که میشناسیم یا تصور میکنیم میشناسیم، رفتوبرگشت دارد.
مت هیگ نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی در سال 1975 در شفیلد به دنیا آمد و در نیوآرک، ناتینگهام شایر بزرگ شد. او در دانشگاه هال و دانشگاه لیدز و در رشتههای زبان انگلیسی و تاریخ تحصیل کرد و در حال حاضر در یورک زندگی میکند. پس از راهاندازی شرکت بازاریابی اینترنتی خود و کار در یک کلوپ شبانه در اسپانیا، تبدیل به یک نویسندۀ تماموقت شد. او برای روزنامههای مختلف ملی از جمله گاردین و ایندیپندنت مینویسد. مت هیگ آثار داستانی و غیرداستانی زیادی برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. اثر غیرداستانی او «دلایلی برای زنده ماندن» پرفروشترین کتاب ساندی تایمز شد و به مدت 46 هفته در فهرست 10 کتاب برتر بریتانیا قرار گرفت. او در این کتاب از داستان زندگی خودش صحبت کرده است که در 25 سالگی به شدت دچار افسردگی شد و تصمیم به خودکشی داشت اما آخرین لحظه منصرف شد و تصمیم گرفت با افسردگی به زندگی خود ادامه دهد.
او در سال 2018 اشعاری را برای گروه موسیقی اندی باروز خواننده و ترانهسرای انگلیسی نوشت که عنوان آن برگرفته از کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» بود. رمان پرفروش کودکان او با نام «پسری به نام کریسمس» در سال 2021 تبدیل به فیلمی پرفروش شد. رمان خون آشامی هیگ با نام «ردلیها» در سال 2011 منتشر شد. او در سال 2013 کتاب «انسانها» را منتشر کرد. این کتاب داستان یک آدم فضایی است که به شکل یک مدرس دانشگاه در میآید که کارش سخنرانی و تدریس ریاضیات دربارۀ خطرات ثبات زمین است. در سال 2017 مت هیگ رمانی را با نام «چگونه زمان را متوقف کنیم» منتشر کرد، این رمان دربارۀ مردی است که به نظر 40 ساله میرسد اما در واقع 400 سال زندگی کرده است و شکسپیر، اسکات فیتز جرالد و بسیاری چهرههای مشهور دیگر را ملاقات کرده است. در سال 2020 مت هیگ رمان مشهور خود کتابخانۀ نیمهشب را منتشر کرد. این کتاب در فهرست نهایی جوایز بریتانیا قرار گرفت و کتاب داستانی سال 2021 شد. هیگ قلمی بسیار خوانا دارد و بهصورت مستمر بین زبانی زهرآگین و شوخطبع جابهجا میشود و این موضوع تلاش او برای جستجوی دغدغههای ادبی عمیقتر را پنهان میکند. هیگ بهویژه در داستانهای بزرگسال خود، از راویهای غیرمعمول برای تشریح داستان زندگی خانوادگی و اختلالاتشان بهره میبرد و همچنین مفاهیم اضطراب، سرکوب و کنترل در زمینه روابط خانوادگی را بررسی میکند. از جمله کتابهای مت هیگ که در ایران به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به کتاب «آسایش»، «انسانها»، «دلایلی برای زنده ماندن»، «یادداشتهایی برای سیارۀ پر استرس»، «آرام باش بیاعصاب» و «شکستهای نامهای تجاری» اشاره کرد.
محمدصالح نورانیزاده متولد دوم شهریور سال 1372 در شهر شیراز است. او در سال 1372 از دانشگاه شیراز مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ الکترونیک گرفت اما بعد از آن به خاطر علاقه شدیدی که در نوجوانی به جهان داستانهای تخیلی داشت به سمت جهان ادبیات کشیده شد. این علاقه او را به سوی کتابهای ترجمه شده و ترجمه نشده سوق داد. اشتیاق نورانی زاده برای کتابهای نخوانده به حدی بود که به سراغ یادگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه رفت تا بتواند پا به جهان جدیدی از دانش و ادبیات بگذارد. اولین کتابش را از روی سرگرمی ترجمه کرد اما بعد از آن از حدود سال 1394 ترجمه را به صورت جدی ادامه داد و با نشرهایی همچون تندیس، باژ، هوپا ، ویدا و کوله پشتی همکاری داشته است. از جمله کتاب های ترجمه شدۀ او میتوان به «ملکۀ سرخ»، «سه تاج شوم»، «کاراوال»، «سرآغاز بتمن»، «مجموعۀ وقت ماجراجویی»، «مجموعۀ ناشناختهها»، «مجموعۀ غرب میانه» و «کتابخانه نیمه شب» اشاره کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
کتاب خوبیه.. امید به زندگی و غیر مستقیم به آدم انتقال میده
طبق نظریه فیلسوف اسکاتلندی، دیوید هیوم برای جهان ، زندگی انســان فــرق چندانی با زندگی صدفی خوراکی ندارد
توماس هابز در نوشته هایش خاطره و قوه تخیل را عملاً یکی حساب کرده بود
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
خیلی کتاب خوبیه برای افرادی که وارد اختلال افسردگی شدن و یا رگه هایی از اون رو در خودشون می بینن. وقتی که احساس می کنی با توجه به تجارب گذشته دچار فقدان در تصمیم گیری شدی و همش کاش می گی، این کتاب کمک می کنه با ساختن بینش های جدید، ذهنت مرتب بشه
بینظیر و آرام بخش
کتاب خوبی بود، در واقع عالی بود. یادم میاد چند سال پیش زمانی که داخل یک بحران روحی بودم خوندمش، زمانی که خودم رو گم کرده بودم و قسمت هایی از کتاب بودن که حس میکردم راوی دقیقا زل زده توی چشمام و با من صحبت میکنه. ارزش خوندن داره