

انتشارات چشمه منتشر کرد:
همیشه و همچنان، وقت تماشای هر کدام از پدرخواندهها، گوشهای از ذهنم این حس هم میگذرد که انگار وارد دنیایی ممنوع شدهام. انگار جایی هستم که نباید باشم، انگار سرک کشیدهام به زندگی آدمهایی که زبان مشترک و روابطی که میانشان میگذرد سرشار است از انبوهی اشاره و رمز، که فقط خودشان از آن سر درمیآورند. و نهتنها زبان، هر نگاه و هر حرکت دست، هر سکوت و هر تکیه دادن و هر پا روی پا گذاشتن، هر غذای روی میز و هر میوه، هر چیزشان، متعلق است به فقط خودشان. و تازه خیلی وقتها حتی بهدرستی روشن نیست این آدمها اصلا کجا هستند. این خانه نمای بیرونیاش چه شکلی است، این اتاق به کدام اتاق راه دارد، اینجا دفتر کار است یا پستوی دکانی؟
چهاردهساله باشی یا شصتساله، جواز ورود به این جهان را نداری؛ جهانی که مثل نور اتاقهایش مبهم است، نه روشن است نه تاریک، همهچیزش در مرز صراحت و ابهام میگذرد.
پس تو را میخوانم که با من به پرسه در سرزمینی بیایی که خود اجازهی ورود به آن را ندارم.
-صفی یزدانیان-
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













