نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ثالث منتشر کرد:
لحظهای را که پدربزرگم عاشق شد دقیقاً به خاطر دارم. او در چشم من فرد بسیار پیری بود که بیش از پنجاه سال داشت؛ و این راز جدید و همراه با احساساتش موجی از تحسین در من برانگیخت که البته درآمیخته با نوعی بدجنسی هم بود. تا آن زمان فکر میکردم من تنها مشکل پدربزرگ و مادربزرگم هستم.
حدس میزدم که مادربزرگ نباید چیزی بفهمد. او به دلایلی بسیار بیاهمیتتر مثلاً وقتی سر شام خردهنان از دست پدربزرگ میریخت، تهدید میکرد که او را میکُشد.
ششساله بودم و با عشق هم آشنایی داشتم. در مهدکودک در روسیه پشت سر هم عاشق سه مربی شدم. گاهی هم همزمان عاشق چند نفر بودم. در ساختمان نُهطبقهای که قبل از مهاجرت در آن زندگی میکردیم، دختری زیر هجده سال نبود که دستکم مدتی به او نظر نداشته باشم. وقتی مادربزرگ در خیابان متوجه نگاههای من به موج دامنها و دماسبی آنها میشد، دستش را جلوی چشمهایم میگرفت و میگفت: «چشمهات درنیاد! هیچوقت یکی از اینها نصیبت نمیشه.»
«کسی که خود را به دست شیوۀ داستانسرایی برونسکی میسپارد، انتظاراتش برآورده میشود.»
کارِنـسوزان فِسِل، مؤسسه گوته
«تنها نکتۀ ناامیدکنندۀ این داستان طنز آمیز این است که بعد از 203 صفحه تمام میشود.»
فیلم، ساند و مدیا
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
چقدر این کتاب قشنگ بود. کلی چیز یاد گرفتم و کلی هم خندیدم. تمام کتاب هایی رو که مهشید میر معزی ترجمه کرده، میخونم. انتخاب هاش حرف نداره.