

خاکسترهایت را به خانه برمیگردانم
انتشارات پیکان منتشر کرد:
در اکتبر 1949، وقتی کشتی آیریش اوک بندر کورک را ترک کرد، همه مسافران انتظار داشتند که یک هفته بعد به بندر نیویورک برسند. اما بعد از دو روز به ما گفته شد که عازم مونتریال کانادا هستیم. به ناخدای کشتی گفتم که من فقط چهل دلار در جیب دارم و آیا هزینه بلیت قطارم زا از مونتريال به نیویورک می پردازند، و او جواب داد که شرکت کشتیرانی در این مورد مسئولیتی ندارد و پولی نمی پردازد. گفت که کشتی های باری بی شباهت به فاحشه های دریا نیستند که حاضرند برای همه کس همه کاری انجام دهند. می توان گفت که کشتی باری مثل سگ ولگردی است که هرکس را در جاده ببیند، تا مسافتی از راه را با او می دود.
دو روز بعد، کشتی ایرلندی تصمیمش را عوض کرد و خبرهای خوشی به گوشمان رسید. قرار بود به طرف بندر نیویورک برویم، اما پس از دو روز به ناخدا گفته شد که به طرف آلبانی حرکت کند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













