نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات شقایق منتشر کرد:
تکان اتابک را از گوشه چشم دید. چرخیدنش سمت او و نفس گرفتنش را هم؛ اما هنوز نمی توانست از جایش تکان بخورد. دلش فقط می خواست کسی کنارش بود و یک دل سیر گریه می کرد برای دل بیی تاب و افسار گسیخته اش؛ اما انگار غدد اشکی هم با او سر لج افتاده بودند، آنجا که نباید پرکار می شدند؛ می باریدند و حالا انگار خشک سالی گرفته بودند. صدای گرم و آرام اتابک او را از میان افکار بی سر و ته خودش بیرون کشید. - می دونم پیاده روی کردی و خسته ای؛ ولی... فکر کردم اینجا، اون بالا، جایی که به جز من و تو و خدا کس دیگه ای حضور نداره راحت تر بتونیم با هم حرف بزنیم تا اگه تو بخوای دعوا کنی، بد و بیراه بگی یا حتی دلت بخواد منو بزنی، احت باشی و از کسی خجالت نکشی. اشاره اتابک به بالای تپه رو به رویشان بود؛ اما جمله هایی که گفت بیشتر به نظر الهه آمدند تا ارتفاعی که تپه داشت. خسته که بود؛ اما... یعنی واقعا می توانست دست روی او بلند کند و تمام عقده هایی که در دلش سنگ شده بودند سرش خالی کند یا نه؟
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.