%17


دفعات مشاهده کتاب
118
علاقهمندان به این کتاب
2
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:
شهلا از ترس، چشمانش را بست و دست اكبر را گرفت، اكبر انگشتان سرد او را فشرد و گفت: « بجنب. سریع. همش لای مردم باش. اصل پشتت رو نگاه نكن.»
دو مرد با لباس کردی با فاصله ی چندمتری دنبالشان بودند. اكبر سپر شهلا شده بود و از لابه لای مردم ردش می کرد. از این تعقیب و گریزها كم ندیده بود اما این بار شهلا همراهش بود، بچه ها را خوابانده بودند و برای گرفتن چند متر سفره و یکدست قاشق و چنگال آمده بودند بازار. اكبر دستش را گذاشت روی كلتش و به به سرعت از دهانه بازار خارج شدند. شهلا با صدایی
كه می لرزید پرسید: «چرا دنبالمونن اكبر؟»
- دنبال من هستن. چیزی نیست. فقط بيا.
- می خوان بكشنت؟ آره؟ می خوان تورو بکشن؟ خطر ترور همیشه تهدیدش می کرد؛ اما در مهاباد بیخ گوشش بود...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
9786222850289
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
160 صفحه
نوبت چاپ
1
وزن
182 گرم
سال انتشار
1400
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














از این نویسنده














24٬900 تومان
30٬000
%17