%10


دفعات مشاهده کتاب
84
علاقهمندان به این کتاب
0
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات ایجاز منتشر کرد:
به سمتم آمد و گفت: «زیبا دیر کردی، استاد الان رفت تو دفتر. نبودی ببینی چطوری اینور و اونور رو می پایید.» سپس با مرموزی گفت: «دنبالت می گشت.»
از ته دل، بلند و بدون ترس خنديدم. گفتم: «قربونش برم من.»
- خب دیگه...
- پررو نشو دختر چشم سفید. می بینم به خودت رسیدی. از ساعت چند بیدار شدی جلو آیینه بودی؟
-لوس نشو، بچه ها دارن میرن سر کلاس، بدو بریم صندلی جلو رو بگیریم تا بتونم چشماشو ببینم.
- خاک تو سرم. مثل اینکه میای درس بخونیا! فکر کنم این ترم مشروط بشی. - به خودم مربوطه. برو دیگه... چرا انقدر يواش راه میری؟ بدو دیگه.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
9786227313925
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
140 صفحه
نوبت چاپ
1
وزن
134 گرم
سال انتشار
1400
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














40٬500 تومان
45٬000
%10