نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات صدای معاصر منتشر کرد:
مائده فلاح متولد 1364 شهرستان لاهیجان است. سال 1392 اولین رمانش را نوشت و تا امروز پنج رمان از ایشان منتشر شده است. دو رمان «با سنگ ها آواز می خوانم» و «کنار نرگس ها جاماندی» از انتشارات صدای معاصر منتشر شده اند؛ که با استقبال خوبی از طرف مخاطبین رو به رو شدند. برای مریم ششمین اثر چاپی اوست که از نشر صدای معاصر به چاپ رسیده است.
آخرین نامه ای رو که بهم دادی از حفظم: کلمه به کلمه ش رو، چه کلمات عجیب و غریبی نوشته بودی! هر وقت می خونم مثل اینه که خود تو جلوم وایستادی و بهم میگی: «این با هم بودن، این فامیلی، دیگر به لعنت خدا هم نمی ارزد پسر خاله!» من مطمئنم می دونستی چه غربتی پشت اون کلمات خوابیده که نوشتیش، می دونستی به محض خوندنش زیر هر سقفی که باشم، آوار می شه روی سوم. من همون موقع فهمیدم قراره چه تصمیمی بگیری و نیتت جداییه! اما اجازه دادم بقیه دست دست کنن تا بهم بگن. ناراحت بودم، عصبانی شدم، بد و بیراه گفتم، چون دلم می خواست تحت هر شرایطی بهم وفادار باشی و پام وایسی. شوکه بودم که این طوری نبودی! اما الان نه، الان می خوام که فراموش بشم، این روزها شدم آدمی که همه کار می کنه تا کار اصلیش رو نکنه؛ از تمام کردن و پایان دادن وحشت دارم، اما عقلم می گه کار درستیه! مخصوصا الان که به این یقین رسیدم تو هنوز نتونستی دنیای احساسی و عاطفی خودت رو از من خالی کنی و تموم زندگیت گره خورده به اون یکی دو ماه!
فروشگاه اینترنتی 30بوک
رمان برای مریم یک کتاب عاشقانه و اجتماعی است که نویسنده در آن داستان سه مریم از سه نسل متفاوت را روایت میکند که خط زمانی آنها در نهایت در نقطهای به هم میرسد.
برای مریم داستان زندگی سه زن یا در واقع سه مریم است و وقایع رمان در شمال کشور اتفاق میافتد. در خط داستانی اول نویسنده به داستان زندگی مریم (مرمر) و فرهاد پرداخته است. مریم دختر خواندۀ برادر فرهاد است و فرهاد او را به عنوان دختر برادرش پذیرفته است اما زمانی که پس از سالها به کشور برمیگردد، همه چیز تغییر میکند و مریم دیگر او را به چشم عمو نمیبیند.
خط داستانی دوم مربوط به داستان امید و مریم (ماری) است و داستان در دوران پیش از انقلاب رخ میدهد. مریم با پسرخالهاش امید ازدواج کرده بود اما پس از مدتی مجبور میشوند از هم جدا شوند، حالا دیدار دوبارۀ مریم و امید، او را به یاد روزهایی میاندازد که خاطرات خوب و بدی را در زندگی او رقم زده بود.
خط داستانی سوم مربوط به سلمان و مریم است و وقایع داستان مربوط به زمان میرزا کوچک خان جنگلی است. مریم دختر یکی از یاران میرزا کوچک خان است و سلمان اربابزادهای است که پدر مریم از او و خانوادهاش بیزار است و سالهاست که با آنها دشمنی دارد اما مریم عاشق سلمان میشود.
«خودم را عقب کشیدم، سیما مامان سرش را به سمت بالا گرفته بود. روی نوک پا آهسته راه رفتم تا هیچ صدایی ایجاد نشود. از تراس به داخل سالن بزرگ ویلا رفتم که با پلهای مارپیچ به طبقهی اول راه داشت. همیشه طبقهی دوم بیشتر از طبقهی اول سرد بود؛ آنقدر سرد که انگار فرقی بین هوای بیرون از خانه با درون نیست. از داخل آشپزخانه سروصدای حرفزدن مامان با زن عمو میآمد که به شکوه خانم میگفتند فسنجانش کمترش است و فرهاد دوست ندارد. حین پایین آمدن از پلهها مامان من را دید. دردم را میدانست. چشم در چشم ثانیهای به هم نگاه کردیم و مامان زود چشم گرفت. به پایین که رسیدن زنعمو به طرفم برگشت و با لبخند نگاهم کرد.»
«نماندم تا چیزی بگوید، اگر هم حرفی میزد دریای پشت ویلا را بهانه میکردم که خیلی هم بهانه نبود. من عاشق ویلا بودم. چه مقابلش و آن جادهی دراز و پر از دار و درخت، چه پشت و و دریاچهی روبرویش. در پشتی ویلا برعکس در جلو، یک لنگه بود و دو نفر همزمان نمیتوانستند از آن رد شوند. دریا بیرنگ بود و مهآلود! صدای مرغان دریایی میآمد. ایستادم و دنبالشان گشتم. محو بودند و فقط صدایشان میآمد. داشتند سستم میکردند. اگر به سمت دریا میرفتم و در ساحل بازی مرغان روی موج دریا را تماشا میکردم چه کسی میفهمید؟ نگرانی برای دیدن مادربزرگ نگذاشت قدمهایم منحرف شوند. از ویلا تا ساحلی شنی چند متری فاصله بود. با احتیاط قدم برداشتم تا کفشم گل و لای کمتری به خود بگیرد. خط ممتد ساحل را مثل همیشه طی کردم تا برسم به جادهی اصلی. آن طرف جاده نهر بزرگی بود که باید از پل چوبی میگذشتم و به سمت خانهی مادربزرگ میرفتم.»
«هر چند قدمی که برمیداشتم به عقب برمیگشتم تا ببینم ماشینی که عیسیخان از عمو یاسین گرفته و موقتاً به فرهاد داده بود، تا کجای جادهی ویلا را رفته است. از لابهلای درختان ماشین را کم و بیش میدیدم. سرعتش کم و کمتر شده بود. فرهاد داشت رفع دلتنگی میکرد. آرام میراند و فرصت تماشایش بیشتر بود. گاهی فکر میکردم جادهی ویلا بعضیها را جادو میکند؛ من، عیسی خان، فرهاد و مادربزرگم که از تمام ایل و تبار عیسیخان بدش میآمد، اما هنوز دلش میخواست در جادهی ویلا قدم بزند و از جوانیهایش میگفت که به خانهي پدری عیسیخان رفتوآمد میکرد و از این جاده خاطرهها داشت. در باز خانه را که دیدم قدمهایم را تندتر کردم. حیاط خانهی پدربزرگم کوچکتر از ویلای عیسیخان بود، اما درختان حیاطش خیلی بیشتر از آنجا. دروازه بود و بعد درختهایی که از چهار طرف خانه را محاصره کرده بودند. یک مسیر باریک از میانهی درختان میگذشت و میرسید به خانهای که پشت انبوهی از درختان پنهان شده بود.»
اگر به رمانهای ایرانی و عاشقانه علاقه دارید خواندن این کتاب زیبا را از دست ندهید.
مائده فلاح در سال 1364 در لاهیجان به دنیا آمد. او در سال 1392 اولین رمانش را نوشت و تا امروز پنج رمان از این نویسنده منتشر شده است. دو رمان دیگر او با نام «با سنگها آواز میخوانم» و «کنار نرگسها جا ماندی» با اقبال خوبی مواجه شد. برای مریم ششمین رمان مائده فلاح است.
نشر صدای معاصر کتاب برای مریم از مائده فلاح را منتشر کرده است.
برای مریم داستان زندگی سه زن است که هر کدام عشقی خاص و ناب را در زندگی تجربه میکنند. نویسنده در این کتاب بهخوبی تضاد بین نسلها را به نمایش گذشته است و حتی نگاهی به گذشته و سرنوشت میرزا کوچکخان جنگلی انداخته است.
اگر سرعت مطالعهتان 250 کلمه در دقیقه باشد، حدوداً 11 ساعت طول میکشد تا کتاب برای مریم را به طور کامل مطالعه نمایید.
- کنار نرگسها جا ماندی اثر دیگری از مائده فلاح است. نویسنده در این کتاب به داستان دختری به نام یلدا پرداخته که بهخاطر مشکلات خانوادهاش مجبور میشود دوباره عشق قدیمیاش را ببیند و زندگیاش از آن زمان به بعد بسیار پیچیده میشود.
- یاغی اثری از زهرا قاسم زاده (گیسو) است که اولین بار در سال 1395 منتشر شد. این رمان داستان عشق، نفرت، خشم، انتقام و جنون است و کتاب از زبان دو شخصیت اصلی به نامهای محیا و امیرطاها روایت میشود.
- دختر پشت پنجره اثری از گلسرن بودایجی اوغلو نویسندۀ ترکی است. این رمان عاشقانه و روانشناسانه با الهام از داستان واقعی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب کشمکشها و مشکلات زنان و چالشهایشان را به تصویر کشیده است. داستان این کتاب حول محور دختری به نام نالان میچرخد که در یک خانوادۀ مرفه به دنیا آمده ولی در زندگی خوشحال نیست. او بعد از ازدواج متوجه میشود که شوهرش به او علاقهای ندارد و با زن دیگری رابطه دارد و همزمان شخصی وارد زندگی نالان میشود و زندگی او برای همیشه تغییر میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
از خوندش لذت بردم
رمانی است عامه پسند با سه داستان، در سه برهه از زمان، از عشقی آمیخته با سیاست. خیلیها شاید خوششون بیاد اما برای من حیف از وقتی که تلف خوندنش شد.
فوق العاده زیباست .پیشنهاد میکنم حتما بخونید