نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات شقایق منتشر کرد:
منتظر بودم بیاد و پرستارم بشه. تنها پرستاری بود که اطباء باید پیشش درس پس می دادن. هزار کلمه توی ذهنم اومد تا بگم دارم می آم عشقم؛
اما همه ش رو نشخوار کردم و گفتم بیا! قطره اشکی از چشم نیلوفر چکید و برگه ی دیگری را بیرون کشید. فقط یک جمله به چشمش خورد و در انتهایش طرحی از یک چشم و قطراتی زردرنگ. شاید جای قطرات اشک راشا بود. «روحم خیلی درد می کنه، چه مرهمی برای درمانش جز تو؟» چشمی که مقابل نگاهش جان گرفت شبیه تصویری از چشمان خودش بود. اشک از نگاهش شره می کرد. برگه ها را ورق زد. روی یکی از آن ها خواند:
«باران جای شرشر، به صورتم شرر می زد. دیگر گریه و آب مشخص نبود.
تنها چیزی که در نگاهم نشست، جسم مچاله شده ی دختری بود که دقایقی پیش مرا از خواب پراند. من خودم را از او جدا کرده ام. نیلوفرم نباید ته مرداب بماند. حیف او! این منم که متعفنم. پس باید به سوی پرده آخر زنگی بروم.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
اولین کتابی بود که از نویسنده خوندم..خوب بود..عاشقانه اش بیش از حد غلیظ بود که من به شخصه دوست نداشتم