سه خواهر

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
88

علاقه مندان به این کتاب
2

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب سه خواهر

انتشارات افراز منتشر کرد:
بارون: پس برای مهمانی خواهرت نمی‌‏مانی؟
ماشا: مهمانی؟ [ناگهان به یادش می‌‏آید، رو به ایرینا] البته، البته. عصر بر می‌‏گردم. خداحافظ عشقم. [او را می‌‏بوسد] و باز هم، برایت تمام شادی‌‏های دنیا را آرزو می‌‏کنم. [رو به همه] آن قدیم‌‏ها وقتی پدر زنده بود برای جشن نام‌‏گذاری ما همیشه سی یا چهل افسر جوان به اینجا می‏‌آمدند. یادت هست چه دیوانه‌‏بازی‏هایی از خودمان در می‌‏آوردیم؟ حالا جمع‏‌مان شده یک مرد، [بارون] یک پسربچه [سولیونی] و خانه‌‏ای که مثل کتابخانه ساکت است... معذرت می‌‏خواهم. بهتر است بروم. به حرف‏هایم توجه نکن. امروز خیلی پکرم، من تقریباً... من... من [در میان اشک‏هایش می‏‌خندد و ایرینا را بغل می‌‏کند] بعد با هم حرف می‌‏زنیم. بعداً می‏‌بینمت. باید بروم بیرون، بیرون، دور...
ایرینا: ماشا مریض شدی؟
اولگا: [گریه می‏‌کند و ماشا را بغل می‏‌کند] حالت را خوب می‌‏فهمم.
سولیونی [لبخند سردی می‌‏زند] وقتی یک مرد فلسفه‌‏بافی می‏‌کند شانس این را دارید که چیزی از فلسفه بشنوید؛ اما وقتی زنی سعی می‏کند فلسفه‌‏بافی کند، یا بهتر بگویم دو تا زن، می‌‏دانید چه چیزی گیرتان می‏‌آید؟ بارون، تو خوب می‏‌دانی. [صورتش را به صورت توزنباخ نزدیک می‏کند و با دستش ادا درمی‏‌آورد] کوآک‏‌کوآک، کوآک‏‌کوآک، کوآک‌کوآک.
ماشا: واقعاً بچه‌‏ننۀ شروری هستی.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی