نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات خوب منتشر کرد:
فرناندو آرامبورو نویسنده اسپانیایی متولد سان سباستین است. او را امروزه از برجستهترین نویسندگان زنده اسپانیا به شمار میآورند. آرامبورو از سال 1980 به آلمان رفت و به تدریس زبان و ادبیات اسپانیایی در دانشگاه پرداخت، اما سال 2009 این کار را رها کرد تا وقتش را کاملا صرف نوشتههایش کند. او به همراه نویسندگان دیگری همچون ادواردو مندوسا جزو نویسندگان مطرح جنبش «روایت نو» در اسپانیاست. آرامبورو جوایز بسیار متعددی را با آثار مختلفش به خود اختصاص داده است.
این داستان دو خانواده در شهری کوچک است که به واسطه خشونت گروه تروریستی ETA و ایدئولوژیهای متضاد روبه روی یکدیگر قرار گرفتهاند. بعد از آنکه پدر یکی از این دو خانواده توسط ETA کشته میشود و کاشف به عمل میآید که پسر خانواده دیگر نیز در این مأموریت حضور داشته، این دوستی عمیق که عمری پابرجا بوده، جای خود را به کینهای خونین میدهد.
ماریو بارگاس یوسا، یکی از بهترین نویسندگان حال حاضر جهان درمورد این اثر میگوید: «خیلی وقت بود کتابی نخوانده بودم که چنین پردازش خلاقانهای داشته باشد و تا این حد گیرا و تاثیرگذار باشد. این داستان سندی شیوا بر برههای از تاریخ است.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
دیار اجدادی از سایت گودریدز امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
دیار اجدادی از سایت آمازون امتیاز 4.6 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ Premio de la Crítica در سال 2016
• برندهٔ جایزهٔ ملی ادبیات روایی در سال 2017
دیار اجدادی رمان هیجانانگیز و روانشناسی اثر نویسندهٔ اسپانیایی فرناندو آرامبورو است که او را برجستهترین نویسندهٔ معاصر اسپانیا میدانند. این رمان در سال 2016 منتشر شد و داستان آن در کشور باسک و دقیقاً زمانی رخ میدهد که گروه اتا، گروه مارکسیستی مسلح باسکی که هدفشان جدایی منطقهٔ باسک از اسپانیا و فرانسه و تأسیس یک کشور مستقل در تمام مناطق باسک بود اعلام انحلال کردند. نویسنده در این رمان به دنیای قاتلانِ گروه اِتا، قربانیان آنها و زمینهٔ خانوادگی هم قاتلان و هم قربانیان پرداخته است. این کتاب پس از انتشار بسیار محبوب شد و بهطور گسترده در کشور باسک مورد توجه قرار گرفت و بیش از هشتادهزار نسخه از آن بهفروش رفت و به بیش از 12 زبان ترجمه شد.
«خیلی وقت بود کتابی نخوانده بودم که چنین پردازش خلاقانهای داشته باشد و تا این حد گیرا و تاثیرگذار باشد. این داستان سندی شیوا بر برههای از تاریخ است.» - ماریو بارگاس یوسا، نویسندهٔ کتاب سور بُز و روزگار سخت
گرچه نویسنده از برای نوشتن این رمان از وقایع تاریخی و داستانهای تاریخی استفاده کرده است اما این کتاب داستانی تخیلی از زندگی مردم عادی است که مدتها درگیر تراژدیهای مختلفی بودند. این رمان بسیار مورد توجهٔ مردم اسپانیا قرار گرفت و داستانی گیرا و جذاب دارد.
«طفلک، نگاهش کن: میرود تا پیش آن مرد خُرد شود، مثل موجی که به صخرهها میخورد، کمی کف و بعد بدرود. یعنی متوجه نیست مردک حتی به خودش زحمت نمیدهد درِ تاکسی را هم برایش باز کند؟ انگار بردهاش است، بدتر از برده. اما آن کفشهای پاشنهبلند و رژ لب قرمز، آنهم در چهلوپنج سالگی؛ آخر برای چه؟ با جایگاه و موقعیت و تحصیلاتی که تو داری، دختر، چرا مثل نوجوانها رفتار میکنی؟ آه، اگر آیتا بود و میدید... نِرِهآ هنگام سوار شدن سرش را بالا آورد و نگاهی به پنجره انداخت، چون حدس میزد مادرش مثل همیشه ایستاده و از پشت پرده او را دید میزند. بله، با آنکه مادرش، بیتوری، را از خیابان نمیدید، اما میدانست حالا سرشار از ترحم و با ابروهای درهم کشیده به او خیره شده و پیش خود زمزمه میکند طفلک، نگاهش کن، ملعبهٔ دست مردک خودخواه شده که هیچوقت حتی لحظهای به فکر خوشحال کردن کسی نبوده و نیست. یعنی نمیفهمد زنی که بعد از دوازده سال زندگی مشترک هنوز مجبور است برای شوهرش اغواگری کند، حتماً خیلی مستأصل است؟ همان بهتر که هرگز بچهدار نمیشوند. قبل از سوار شدن دستی به خداحافظی تکان داد. مادرش، که در طبقهٔ سوم پشت پرده مخفی شده بود، نگاهش را دزدید. آنسوی تمام بامها گسترهٔ دریا بود و در آن دوردست، فانوس دریایی جزیرهٔ سانتا کلارا و ابرهای بیرمق. هواشناسی روزی آفتابی پیشبینی کرده بود. داد بیداد، پیر شدیم رفت.»
«قبل از اتفاقی که برای چاتو افتاد، همسرش بیتوری مؤمن بود، اما حالا نه. در جوانی کم مانده بود راهبه شود. هم خودش و هم آن دوست همولایتیاش که بهتر است بهش فکر نکند. هر دوشان لحظهٔ آخر، کمی پیش از آغاز دورهٔ نوآموزی، نظرشان برگشت. اما حالا تمام باورش به رستاخیز و زندگی ابدی و خدا و روحالقدس رنگ باخته است. از بعضی حرفهای اسقف حسابی دلخور شد، اما جرئت نکرد با چنین آدم مهمی دست ندهد. در عوض به چشمانش نگاه کرد و با زبان بیزبانی گفت که ایمانش را از دست داده. دیدن چاتو داخل تابوت، تیشه به ریشهٔ خداباوریاش زده بود. با این حال، هرازگاهی حسب عادت به مراسم عشای ربانی میرود. روی نیمکتی ته کلیسا مینشیند، به پشت گردن حاضران نگاه میکند و با خودش حرف میزند. آخر در خانه خیلی تنهاست. از آن آدمها هم نیست که در بارها و کافهها پرسه بزند. خرید؟ فقط چیزهای ضروری. پس از مرگ چاتو، دیگر عشوهای هم نمانده بود (ریشهای دیگر که تیشه خورده بود؟). پیشتر اگر مرتب لباس میخرید به اصرار نرهآ بود، چون اگر خرید نکند، هر روز و هر روز باید همان قبلیها را بپوشد. بهجای پرسه زدن در فروشگاهها ترجیح میدهد در کلیسا بنشیند و بیباوری خاموش خود را به نمایش بگذارد. البته کفرگویی و اهانت به مؤمنان حاضر در کلیسا را بر خود ممنوع کرده. فقط مینشیند، به تمثالها نگاه میکند و میگوید/میاندیشد: نه. گاهی هم همزمان با این حرف/فکر، سری به انکار میجنباند.»
«چند سالی است بیتوری دیگر پای پیاده به قبرستان پویوئه نمیرود. البته از نظر توانستن میتواند، اما خسته میشود. هرچند خسته شدن هم برایش مهم نیست؛ بهخاطر این است که... صبر کن ببینم... بهخاطر اینکه... بسته به هوای آن روز گاهی پهلودرد هم میگیرد. برای همین سوار اتوبوس خط 9 میشود و در چند قدمی قبرستان پیاده میشود. اما دیدارش که تمام شد پیاده به شهر برمیگردد. آخر، پیادهروی در سرازیری فرق دارد. پشت سر خانمی پیاده شد که تنها مسافرِ دیگرِ اتوبوس بود. جمعه، آرام، هوای خوب. نوشتهٔ طاق ورودی قبرستان را خواند: بهزودی دربارهٔ شما همان را میگویند که امروز دربارهٔ ما: مُردند!!! با اینجور حرفها میانهای ندارم. ما غبار ستارهای هستیم (این اصطلاح را از تلویزیون شنیده بود)، یعنی همان مادهای که اگر پنیرک بکارید استشمام خواهید کرد. اگرچه از آن جملهٔ زننده بیزار بود، باز نتوانست پیش از ورود به قبرستان نایستد و آن را نخواند. دختر، اقلاً پالتو نمیپوشیدی. مناسب این هوا نیست. پالتو را فقط برای این پوشیده بود که لباسهایش سیاه باشد. تا یک سال عزادار بود و بعد بچههایش پا توی یک کفش کردند که باید به زندگی عادی برگردد. زندگی عادی؟ آن دو بچهٔ نادان چه میفهمند! قبول کرد، فقط برای اینکه دست از سرش بردارند. ولی این چیزی را عوض نمیکند و همچنان پوشیدن لباسهای رنگی در قبرستان را بیاحترامی میداند.»
رمان دیار اجدادی، رمان تحسینشدهٔ فرناندو آرامبورو، تاریخ حلنشدهٔ خشونت را تداعی میکند و روایتی تخیلی از زندگیهایی است که گروه تروریستی باسک آنها را درهم شکست. نویسنده درحالیکه بر پیچیدگی روانشناختی شخصیتهای کتابش تمرکز کرده و تعلیق عجیبی را ایجاد میکند، در لایههای رمانش به بافت تاریخی کشور باسک نیز اشاره میکند. داستان رمانِ دیار اجدادی، داستان دوستانی مادامالعمر است که با کشتهشدن پدر یکی از خانوادهها به دست شبه نظامیان، به دشمنانی سرسخت تبدیل میشوند. این رمان که در بخشهای کوتاهی به تصویر کشیده شده است تعداد زیادی از مردم عادی را از طبقههای مختلف جامعهٔ اسپانیا نشان میدهد و معضلات اخلاقی خانوادههای قربانیان و قاتلان را به شیوهای غیرخطی دنبال میکند. داستانِ این رمان از آنجایی شروع میشود که اِتا به طور قطع مبارزهٔ مسلحانه را کنار میگذارد. یک بیوه به نام بیتوری به قبرستان و سرِ قبر شوهرش میرود که به دست اعضای اتا کشته شده بود. با توجه به وضعیت جدید، او همانجا تصمیم میگیرد به خانه و شهری که قبل از حمله در آن زندگی میکردند بازگردد.
بیتوری و تاکستو زوجی خوشبخت هستند که در باسک زندگی میکنند. تاکستو یک تاجر موفق است که یک شرکت حملونقل را اداره میکند. این زوج دو فرزند بزرگ دارند. پسرشان شابیر یک پزشک است و هنوز ازدواج نکرده است. دخترشان نرهآ متأهل است اما ازدواج خوبی نداشته است. یک روز تاکستو نامهای از اِتا (گروه تروریستی باسک که بسیاری آنها را مبارزان آزادی میدانستند) بستهای دریافت میکند و این موضوع اصلی رمان است. آنها از تاکستو میخواهند که در آرمان آنها نقشی داشته باشد و تاکستو برای اینکه به دردسر نیفتد این کار را میپذیرد. چهار ماه بعد تقاضای دیگری به دست او میرسد و او احساس میکند بیش از حد دارد درگیر کارهای این سازمان میشود و انجام آن را نمیپذیرید. او متوجه میشود که ممکن است زندگیاش در خطر باشد و بنابراین مسیر خود به سمت محلکار و حتی ساعات کاری خود را تغییر میدهد بااینحال بلافاصله به دست اعضای سازمان اتا کشته میشود. این زوج در روستایی زندگی میکنند که در آن افراد زیادی سازمان اِتا را قبول دارند بنابراین بیتوری به این نتیجه میرسد که بهتر است آنجا را ترک کند. او و همسرش آپارتمانی کوچک در سن سباستین دارند بنابراین او با گربهاش به آنجا نقلمکان میکند ولی این ماجرا جگر او را میسوزاند. این زوج در روستای خود دوستانی داشتند که پس از مدتی متوجه میشوند فرزندانشان از حامیان گروه اِتا بودند و بنابراین پس از مرگ تاکستو با هم دچار اختلاف میشوند.
در اواخر سال 2017، شبکهٔ اچبیاُ اروپا از ساخت سریالی بر اساس رمان دیار اجدادی خبر دارد. فیلمبرداری این سریال در سال 2018 در کشور باسک آغاز شد و این سریال در سپتامبر سال 2020 پخش شد.
• کتاب در زمانهٔ پروانهها رمانی تاریخی اثر خولیا آلوارز نویسندهٔ برجستهٔ آمریکایی دومینیکی تبار است. این کتاب روایتی از زندگی زنانی است که جهان اطراف خود را تحتتأثیر قرار دادند و سرنوشتشان چنان تکانهای به جهان وارد کرد که روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان به یاد آنها و برای آگاهیرسانی در این زمینه نامگذاری شد.
• کتاب سریر سرخ اثر اسماعیل کاداره و داستان مرگ مرموز جانشین انتصابی دیکتاتور آلبانی در سال 1981 است. این کتاب حول محور قتل یا خودکشی جانشین و سوءظنهایی میچرخد که متوجهٔ اطرافیان او است.
• کتاب سور بُز رمانی از ماریو بارگاس یوسا، برندۀ جایزۀ ادبیات پرو است. داستان این کتاب در جمهوری دومینیکن میگذرد و نویسنده در آن به آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری رافائل تروخیو بر جمهوری دومینیکن از سه منظر پرداخته است: از نگاه قاتلان او در سال 1961، صبح آخرین روز زندگی رافائل تروخیو تا لحظۀ ترور و یک شخصیت خیالی به نام اورانیا کابرال که پس از 35 سال به زادگاهاش بازگشته است.
فرناندو آرامبورو نویسندهٔ اسپانیایی، در سال 1959 به دنیا آمد. او نویسندهٔ رمانِ دیار اجدادی است که در آن به مشکل تروریسم در کشور باسک پرداخته است. رمانها و شعرهای این نویسنده تاکنون جوایز زیادی از جمله جایزهٔ بارگاس یوسا و جایزهٔ ملی منتقدان را از آنِ نویسنده کردهاند. آرامبورو در رشتهٔ زبانشناسی اسپانیایی دانشگاه ساراگو به تحصیل پرداخته و از سال 1985 بهعنوان مدرس زبان اسپانیایی در آلمان زندگی و کار میکند. او را در کنار رماننویسانی مانند آرتورو پرزرورته، آندرس پاسکوال و ادواردو مندوزا، مهمترین نویسندهٔ معاصر اسپانیا میدانند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
بر خلاف نظر مترجم کتاب پر کشش نیست .چند راوی گاه از رخدادی مشترک می گویند .روایت ها از لحاظ زمانی مقدم و موخرند و از روند روبه جلو تبعیت نمی کنند .به همین دلیل پیشرفتی از آن گونه که به نقطه تعلیقی در رمان بینجامد نمی رسیم و رمان در گردابی از ملال می افتد .