

انتشارات درون منتشر کرد:
ترجمه یعنی عاشق واژهها بودن؛ من عاشق کلمات هستم، عاشق شکلشان وقتی به روی کاغذ میآیند، عاشق روحشان، دلالتهای مختلفشان، معناهای اول و دوم و سومشان... عاشق امکان استفاده از مترادفها هستم، عاشق اینام که از بین کلمات مختلف میتوان دست به انتخاب زد و مناسبترین واژه را برگزید؛ عاشق جستوجو کردن به دنبال معنای کلمه یا اصطلاحی هستم. میتوانم ساعتها برای یافتن یک معادل وقت بگذارم و از این کار لذت ببرم.
ترجمه یعنی عاشق کتاب و فرهنگ بودن، با بوی کاغذ ازخودبیخود شدن؛
ترجمه یعنی خطر کردن، خود را در معرض نقد دیگران گذاشتن؛
ترجمه یعنی گرفتاری کشیدن با ناشرها، ویراستارها، سانسورچیها؛
ترجمه یعنی بخشیدن، هیچ انتظاری نداشتن، قدم گذاشتن در راهی که عاقبتاش معلوم نیست، انجام دادن سختترین کار در قبال دستمزدی زیر خط فقر؛ به قول میگل آنخل آستوریاس، «ترجمه زحمتی بس بیاجر است که اجر مادیاش را هم درنمیآورد».
ترجمه یعنی گردندرد، کمردرد، چشمدرد، زانودرد... نمرهی عینکی که هر سال یک شماره بالا میرود؛
ترجمه یعنی کاری که اکثریت آن را به رسمیت نمیشناسند؛
ترجمه برای من چنین معنایی دارد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













