نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چشمه منتشر کرد:
مادربزرگ شهره او را «تانیا» صدا میزد.
مادرش به او میگفت «عروسک» و پدرش او را «خرگوشِ من» مینامید.
بچه که بودم فکر میکردم چهقدر وحشتناک است که آدم چهارتا اسم داشته باشد
و وقتی دیگر ندیدمش، تا مدتها فکر میکردم کسی او را صدا زده و او به دنبال آن صدا رفته
و فکر میکردم به چه اسمی صداش زدهاند که رفته و دیگر نیامده.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
کتابی خواندنی با موضوع یک خانواده فرهنگی که درگیر آلزایمر پدر خانواده که استتد دانشگاه هست شده اند. اینکه کتاب سعی دارد که بگوید آزایمر فقط فراموش کردن چیزها نیست و درگیری احساسات اطرافیان را با آلزایمر نشان دهد از نقاط عطف کتاب بود.