

روبان قرمز
انتشارات نودا منتشر کرد:
چندلحظه تأمل کردم. چندلحظه طول کشید تا بابت جایی که در آن بودم و کسی که با او بودم شاکرباشم. یهو گفتم:«مراببخش.»
رز طرهای از موهای نورسته را از صورتم کنار زدو گفت: «بابت چی ؟»
« برای... برای اینکه خیلی وقت ها اخلاق درست و درمانی نداشتم. مثل رئيس ها رفتار کردم. بدجنسی کردم.»
رز خندید و گفت: «من که چیزی یادم نمی آید. تو یک دخترقوی بودی. تو مرا سرپا نگه داشتی.»
سرم را تکان دادم: «نه، این تو بودی که مرا به جلو هل دادی.» سپس کمی آهسته تر از قبل گفتم: «از کجا می دانستی که من می آیم؟ اصلا از کجا مطمئن بودی که من زنده ام؟»
رز هم همانقدر آهسته پاسخ داد: «چون فکر کردن به چیزی غیر از این برایم غیرقابل تحمل بود.»
دو روز بعد از نردبان بالا رفتم تاتابلوی سردر مغازدرا رنگ بزنم. بارها و بارها در مورد این که آن بالاچی بنویسیم بحث کردیم. من می گفتم اسم مغازدرا بگذاریم «رز و الا». رز می گفت بگذاريم «الا و رز». در پایان برسریک ایده جذاب سیال به تفاهم رسیدیم و اسم مغازه را گذاشتیم:
روبان قرمز.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

شاید بپسندید














از این مترجم













