ییرکون همچون گرگی اسیر نفسنفس میزد. جوری خشمگین به اطرافش نگاه کرد که انگار امید داشت از سوی سربازانِ گردآمده حمایتی دریافت کند؛ اما آنها در مقابل، یا بیطرفانه یا با بیزاریِ آشکار، به او خیره شدند.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کران منتشر کرد:
و به ناگاه سیموریل پی برد که سواری صبحشان، واپسین لحظه آرامشی بود که هر دوی آنها تجربه میکردند. طوفان، نشانهای از سوی خود خدایان بود. هشداری درباره طوفانهای در راه. دوباره به معشوقش نگاه کرد. الریک داشت میخندید. صورتش را بالا گرفته بود تا باران گرم بر او ببارد. خندهاش، خنده بیدغدغه و بیپیرایه کودکی خوشحال بود. سیموریل روی گرداند تا الریک، صورتش را نبیند؛ زیرا شروع به گریستن کرده بود.... سیموریل هنوز داشت میگریست....
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ الریک ملنیبونِی از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ الریک ملنیبونِی از سایت آمازون امتیاز 4.6 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ یک عمر دستاورد برای دنیای ادبیات فانتزی
• برندهٔ جایزهٔ نبولا
• برندهٔ جایزهٔ جهانی ادبیات فانتزی
• برندهٔ جایزهٔ جان دبلیو کمپبل
• برندهٔ جایزهٔ ادبیات فانتزی بریتانیا
• برندهٔ جایزهٔ گاردین
الریک ملنیبونِی یک شخصیت خیالی است که نویسندۀ انگلیسی مایکل مورکاک آن را در سال 1972 خلق کرد. الریک قهرمان یک سری داستانهای فانتزی در سبک شمشیر و جادوست که در دنیایی موازی زندگی میکند. این اولین رمان اصلی و کاملی از الریک است که در آن شخصیت اصلی، آخرین امپراتور تمدن جزیرۀ راکد ملنیبونی، شمشیر نفرین شده و روحنواز استورمبرینگر را به کار میگیرد. نام و عنوان اصلی این شخصیت الریک هشتم است و او چهارصدمین امپراتور ملنیبونی است. مورکاک بعداً الریک را تبدیل به قهرمان ابدی داستانهایش کرد. الریک اولین بار در داستان کوتاه «شهر رویایی» مورکاک (چاپ ژوئن 1961) ظاهر شد. ضد قهرمان زال محکوم به فنای مورکاک تبدیل به یکی از شناختهشدهترین شخصیتهای دنیای ادبیات فانتزی شد و داستانهایش از دهۀ 1970 به طور مداوم به چاپ رسیده است.
«تأثیر مورکاک در ظاهرا اصلا شبیه تأثیر تالکین بر دنیای فانتزی نیست اما دیدگاه او به یک ژانر تخیلی میتواند از لحاظ روانشناختی پیچیده باشد و پیچیدگی برخی از آنها کاملاً مشهود است.» - نیویورکر
«مورکاک بزرگترین نویسندهٔ فانتزی بریتانیایی پس از تالکین است.» - مایکل چابون، نویسندهٔ برندهٔ جایزهٔ پولیتزر
«مورکاک شاید جانشین مروین پیک و ویندهام لوئیس باشد... او نمادهای غمانگیز و گستردهای را در جهان فانتزی و متافیزیکی قهرمان خود پرورانده و همین معیاری برای سنجش استعدادهای چشمگیر نویسنده است.» - جی.جی بالارد، نویسندهٔ کتابِ امپراتوری خورشید
الریک ملنیبونِی اولین جلد از مجموعهٔ باورنکردنی مایکل مورکاک است که کهن الگوهای دنیای فانتزی را خلق کرد. تصاویر زیبا و واضح این کتاب جانِ تازهای به دنیای کتابهای فانتزی بخشیده است و مطمئناً طرفداران جدید و قدیمی را مجذوب خود میکند. روی جلد کتاب میتوانید عکس شخصیت اصلی این رمانِ فانتزی و متفاوت را ببینید، یعنی قهرمان زالِ داستان، الریک. ترجمهٔ روان این کتاب آن را تبدیل به یک داستان فانتزی خواندنی کرده است.
«نور اوایل صبح، برجهای بلند ایمریر را لمس کرد و آنها را به درخشش انداخت. هر برج به رنگ متفاوتی بود؛ هزاران رنگ ملایم وجود داشت: صورتیهایی بهرنگ گل سوری بود و زردهایی به رنگ گردهٔ گُل، بنفشها بودند و سبزهای کمرنگ، ارغوانیهای روشن و قهوهایها و پرتقالیها، آبیهای مَهآلود، سفیدها و طلاییهای گَردمانند. همگیشان در نور خورشید زیبا بودند. دو سوار شهر رؤیازده را پشتسر گذاشتند. سوار بر اسب، از دیوارها دور شدند و بر زمینِ چمن، بهسوی جنگلی از درختان کاج راندند؛ جایی که به نظر میرسید در میان تنهٔ درختانِ سایهافکنش، هنوز ذرهای از شب باقی مانده باشد. سنجابها در جنبوجوش بودند و روباهها بیسروصدا بهسوی خانه میرفتند. پرندگان نغمهسرایی میکردند و گُلهای جنگلی گلبرگهاشان را گشوده و هوا را سرشار از رایحهای دلپذیر کرده بودند. چند حشره بهکندی در هوا چرخ میزدند. زندگی در شهری که همان نزدیکیها بود، تضاد بسیار شدیدی با این حالوهوای روستاییِ ملایم داشت. بهنظر میرسید این تضاد، برخی از تمایزهایی را منعکس میکند که در ذهن حداقل یکی از سواران وجود دارد.»
«برج مونشانجیک مشرف بر بندر و موجشکن غولپیکری بود که از میان تالاب بیرون زده بود. برجی بود بهرنگ سبزِ دریا و بااینکه در مقایسه با بیشترِ برجهای ایمریر کوتاه محسوب میشد، سازهای زیبا و کشیده بود با پنجرههایی عریض، چنان که میشد تمام بندر را از دریچهشان دید. بیشتر امور بندر از برج مونشانجیک اداره میشد و در سردابهای پایینیاش، زندانیانی را نگه میداشتند که هرکدام یکی از میلیونها قانونی را شکسته بودند که بر کارآییِ بندر تأثیر میگذاشت. الریک، سیموریل را پشتسر گذاشت تا با محافظی به کاخ برگردد و درحالیکه از میانِ دروازهٔ عظیم پایین برج میراند و عدهٔ زیادی از تُجّار را متفرق میکرد، وارد برج شد. تُجّار در انتظار مجوّز برای شروع معاملهشان بودند. اجناس فروشیِ واقعی در اینجا به نمایش گذاشته نمیشدند، اما تمامی طبقهٔ همکف پر از دریانوردان، تاجران و مقامات ملنیبونیایی بود که درگیر کار معامله بودند. همهمهٔ فراوان و طنینانداز هزاران صدا، با صدای هزاران شکل گوناگونِ چانهزنی درهم آمیخته بودند. هنگامی که الریک و محافظانش، با نخوت، مستقیماً به سوی طاق تیرهرنگ دیگری در آنسوی تالار راندند، همهمهی صداها بهآرامی ساکت شد.»
«پسرِ پیارای در غار مصنوعی بزرگی لنگر انداخته بود؛ یکی از صدها غاری که هنگام ساخت خودِ هزارتو، در دیوارهایش ساخته شده بودند و هدف از طراحیشان فقط همین بود که بارجهای را در خود پنهان کنند. بلندای غار، تنها به ارتفاع دیرکها بود و پهنایش تنها به اندازهای که پاروها آزادانه حرکت کنند. هریک از بارجههای طلایی به ردیفهایی از پارو مجهز بود. هر ردیف شامل حدود بیست تا سی پارو در هر طرف بارجه بود. ردیفها به اندازهٔ چهار، پنج یا شش عرشه ارتفاع داشتند و در برخی کشتیها همچون پسرِ پیارای، میتوانستند از سینه تا پاشنه، تا سه سکان هدایت مستقل داشته باشند. کشتیها که سراسر با طلا زرهپوش شده بودند، از هر نظر تخریبناپذیر محسوب میشدند و با وجود اندازهٔ غولپیکرشان، میتوانستند بهاقتضای موقعیت، بهچابکی حرکت کنند و بهظرافت پیش بروند. نخستینباری نبود که در این غارها انتظار دشمنانشان را میکشیدند. آخرینبار نیز نمیبود؛ هر چند، بار دیگری که به انتظار مینشستند، در شرایط بسیار متفاوتی بود.»
رمان الریک ملنیبونی اثر مایکل مورکاک یکی از غولهای فانتزی است که در واقع این ژانر را لرزاند. شاید الریک به اندازۀ گندالف شناخته شده نباشد اما با این وجود طرفداران داستانهای شمشیری و جادوگری به شدت عاشقش هستند. قطعاً نیز میتوان گفت که الریک مبنای بسیاری از قهرمانهای متفکر و مشکلساز است که اخیراً محبوب شدهاند. به همۀ آن جادوگران خشمگین و جنگجویان محکوم به فنایی فکر کنید که در جهانهای نابخشودنی سرگردان هستند. برخی از آنها – شاید اکثرشان- بدون الریک به این شکل الان وجود نداشتند. کتاب الریک ملنیبونی اولین داستان الریک نیست که مورکاک نوشته اما اولین داستان در سلسله وقایع داخلی این مجموعه است. شاید برای همین است که مورکاک سعی کرده در همین رمان مقدمهای مناسب از الریک برای خوانندگان جدید بسازد و او را معرفی کند. در واقع بیشتر این رمان (و کل مجموعهاش) در دستۀ دراماتیک قرار میگیرد. الریک داستانی حماسی است و مورکاک عموماً نثر شیوا و غمانگیزی دارد.
پس از مرگ پدرش، الریک چهارصد و بیست و هشتمین پادشاه-جادوگر جزیرۀ ملنیبونی معروف به جزیرۀ اژدها میشود. الریک معتقد است که بعد از هزاران سال تسلط به دنیای خود، مردم ملنیبونِی حالا منحط شدهاند و میبیند که امپراتوریشان در حال فروپاشی است و اکنون تنها سایهای از شکوه سابق است. او شاهد انحطاط فرهنگ خود است که زمانی بر جهان شناخته شده حکومت میکرد و نگران ظهور پادشاهیهای جوان پر جمعیت انسانهاست (ملنیبونیها خود را از بشریت جدا میدانند)، و این را تهدیدی برای امپراتوری خودش میداند. فقط پایتخت است که تبدیل به بیابان نشده است. ملنیبونیها نیز نژادی مغرور و متکبر هستند که فقط برای لذت و تازگی زندگی میکنند. بردگی و شکنجه در آنجا بسیار رایج است. الریک که یک زال بیمار است برای حفظ سلامتیاش باید از داروهای گیاهی خاصی استفاده کند. او از دوران کودکی آزادانه در کتابخانۀ سلطنتی عظیم مطالعه میکرد و در مورد دنیای خارج از جزیرۀ رویاییشان اطلاعات جمع میکرد. شاید به خاطر این مطالعات عمیق است که الریک برخلاف سایر اعضای نژادش، وجدان دارد. چون که الریک درونش نفرتی از خود و سنتهای نژادش دارد و سعی میکند متفاوت و مهربانتر برخورد کند، زیردستانش او را عجیبوغریب و غیرقابل درک میدانند. با اینحال پسرعمویش، ییرکون، که قرار است بعد از او جانشینش شود چون الریک وارثی ندارد این رفتار را نوعی ضعف تعبیر میکند و نقشه میکشد الریک را بکشد. مسئلۀ پیچیدهتر خواهر ییرکون، سیموریل است که عمیقاً عاشق الریک شده است. الریک نیز عاشق دخترعمویش سیموریل است و به او اعتراف میکند که میخواهد اخلاق و انصاف را برای ملنیبونی به ارمغان بیاورد و مانند اجدادش به ظلم یا قدرت علاقهای ندارد.
• سهگانهٔ کوئوتِ شاهکش اثر پاتریک راتفوس نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب در دنیای خیالی تمرانت می؛ذرد و داستان دربارهٔ زندگی پسری یتیم به نام کوت است که از بچگی بین خلافکارها و دزدان بزرگ شده اما قدرتهای جادوییاش باعث عوض شدن زندگیاش میشود.
• مسند استخوان اژدها اثر تاد ویلیامز نویسندهٔ آمریکایی داستانهای تخیلی است. این نویسنده یکی از تأثیرگذارترین و بزرگترین نویسندگان فانتزی است و در این کتاب شما را با دنیای خیالی اوستن آرد آشنا میکند و قهرمانی که تنها کسی است که میتواند مردم این سرزمین را نجات دهد.
• کتاب سایههای میان ما رمانی فانتزی و عاشقانه اثر تریشا لونسلر نویسندهٔ آمریکایی است. نویسنده در این رمان داستان پادشاهی را روایت کرده که سایههایی او را احاطه کردهاند، هیچکس حق ندارد به پادشاه نزدیک شود و او را لمس کند وگرنه کشته خواهد شد. در این میان دختری به نام آلساندرا سعی دارد با اغوای پادشاه، با او ازدواج کند، ملکه شود و بعد با کشتن پادشاه سایهها به قدرت برسد.
مایکل جان مورکاک در سال 1939 به دنیا آمد. او نویسندهٔ انگلیسی است که بیشتر بهخاطر داستانهای علمی-تخیلی و فانتزیاش شناخته شده است و تعدادی رمان ادبی، گرافیکی و غیرتخیلی نیز از او منتشر شده است. او سالها بهعنوان ویراستار نیز به فعالیت پرداخته است و همچنین موسیقیدانی موفق محسوب میشود. او را بیشتر بهخاطر خلق شخصیت الریک ملنیبونی میشناسند که تأثیری اساسی بر ادبیات فانتزی در دهههای 1960 و 1970 داشت. مورکاک زمانی که هنوز در مدرسه بود نوشتن را شروع کرد و از سال 1950 به بعد شروع به همکاری با مجلات کرد. در سال 1957 زمانی که تنها 17 سال داشت سردبیر مجلهٔ تارزان ادونچر شد، یک هفتهنامهٔ ملی نوجوانان که داستانهای گرافیکی تارزان را منتشر میکردند. او در 18 سالگی رمانِ فانتزی و تمثیلی The Golden Barge را نوشت. این کتاب تا سالِ 1980 منتشر نشد. مورکاک از سال 1964 تا 1971 و بعد بین سالهای 1976 تا 1996 ویراستار مجلۀ علمی-تخیلی نیوولدز بود و به همین طریق و بسیار مستقیم بر موج نوی ادبیات علمی-تخیلی انگلستان و همچنین همین ژانر در آمریکا تأثیر گذاشت. مجلهٔ تایمز در سال 2008 مورکاک را در فهرست 50 نویسندهٔ برتر بریتانیایی از سال 1945 قرار داد. مایکل مورکاک را یکی از مهمترین وتأثیرگذارترین چهرههای ادبیات داستانی و فانتزی میدانند. از او تاکنون 100 کتاب و بیش از 150 داستان کوتاه در ژانرهای مختلف منتشر شده است و برندهٔ چندین جایزه از جمله جایزهٔ گرند مستر و ورلد فانتزی شده و نامِ او در تالار مشاهیر علمی-تخیلی نیز به ثبت رسیده است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
ییرکون همچون گرگی اسیر نفسنفس میزد. جوری خشمگین به اطرافش نگاه کرد که انگار امید داشت از سوی سربازانِ گردآمده حمایتی دریافت کند؛ اما آنها در مقابل، یا بیطرفانه یا با بیزاریِ آشکار، به او خیره شدند.
الریک به بدنِ ملوانِ سقوطکرده خیره شد. ناگهان، حس سرزندگی بهکلی او را ترک گفت. نزده را محکم در دستانش، که دستکش سیاه داشتند، گرفت. دندانهای محکمش را برهم فشرد. چشمان خونرنگش همچون فلز گداخته برق زدند و لبانش در ریشخندِ خویشتن پیچوتاب خوردند.
مگس روی پیشانی الریک نشست. بزرگ و سیاه بود و وزوزش بلند و مشمئزکننده. پاهای جلوییاش را به همدیگر مالید. روی صورت اِلریک حرکت میکرد و به نظر میرسید که علاقهٔ ویژهای به آن پیدا کرده است. الریک به خود لرزید، اما توانی برای کشتن مگس نداشت.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
داستان این کتاب خیلی غافلگیرکنندهست. شما بین دنیای قرون وسطایی، جادو و شمشیر غرق میشید و زمانی که داستان به پارادوکسهای زمانی علمی-تخیلی یا ابعاد موازی میرسه حتی حیرت زده میشید. قدرت ارادهٔ قهرمان داستان غیرقابل توصیفه و شما عاشق این کتاب میشید.
الریک یکی از نمادینترین شخصیتهای ادبیات فانتزی محسوب میشه. امکان ندراه طرفدار کتابهای فانتزی باشید و اسمش رو نشنیده باشید. اون یه ضدقهرمان با یه شمشیر معروف و قدرتمنده. این شخصیت و بقیه ماجراهاش نشون میده که شمشیر و جادو چطور ساخته شده و میگن جرج مارتین آهنگ یخ و آتش و آندری ساپکوفسکی گرالت از ریویا رو با الهام از این کتاب خلق کردن.
این یکی از اون کتابهای فانتزی خیلی قدیمی هستش که واقعاً دنیای بینظیری داره. داستان به قدرت رسیدن یه پادشاه بیمار که سعی میکنه دنیای خودش رو تغییر بده و با این کار سرنوشت و خیلی چیزهای دیگه رو هم تغییر میده. حتماً خوندنش رو به طرفدارهای کتابهای فانتزی توصیه میکنم.