

واژهنامهی حزنهای ناشناخته
انتشارات میلکان منتشر کرد:
از متن کتاب: تاکنون شده به زندگی کسانی که در خیابان میبینید فکر کنید و دریابید هر کس در داستان زندگی خودش شخصیت اصلی است و درست مثل شما با پیچیدگیها و دغدغههای خاصی سروکار دارد؟ این احساس نامی دارد: ساندر یا شده جایی در عمق وجودتان عطش سررسیدن طوفانی را داشته باشید به این امید که زندگیتان را زیرورو کند؟ به چنین احساسی لکسیزم میگویند.
دربارهی کتاب: واژهنامهی حزنهای ناشناخته مجموعهای از واژگان نو برای بیان عواطف است. رسالت این واژهنامه تاباندن نور آگاهی بر غرابت بنیادی انسانبودن است؛ تمامی دردها، افکار اهریمنی، احساسات و احوالات، خوشیها و امیالی که زمزمهشان در پسزمینهی حیات روزمره به گوش میرسد. در زبان احساسات نقطهی کور بزرگی وجود دارد؛ حفرههای وسیعی در واژگان هست که حتی از نبودنشان مطلع نیستیم. ما هزارانهزار کلمه برای توصیف انواع مختلف سهرهها و قایقها و زیرجامههای تاریخی داریم، اما برای بهتصویرکشیدن ظرافتهای دلپذیر تجربهی بشری چیزی جز واژگان اولیه و بدوی نداریم.
این کتابْ فرهنگی از واژگان است؛ شعری دربارهی همه چیز. واژهنامهی حزنهای ناشناخته با تعاریفی که براساس مضمون گروهبندی شدهاند به شش فصل تقسیم شده است: جهان بیرون، خودِ درون، آدمهایی که میشناسید، آدمهایی که نمیشناسید، گذر زمان و جستوجوی معنا. تعاریف بیهیچ ترتیب خاصی مرتب شدهاند و زندگی نیز به همین طریق است؛ درست مانند احساسات که همچون آب یا هوا بیمقصد در ذهن شما جاری و ساریاند.
تمامی کلمات این واژهنامه جدید هستند. برخی از میان انبوهی زبالهی دورریز نجات یافته و بازتعریف شدند، برخی دیگر از پارچهای کامل و یکدست دوخته شدند، اغلب آنها اما از بههمدوختن تکههایی از صد زبان مختلف، خواه زنده و خواه مرده، به دست آمدند. مقصود این کلمات لزوماً استفاده از آنها در گفتوگو نیست. مقصود هستییافتن برای خودِ کلمه است. با این هدف که به آن بخش سرگردان و رامنشدنیِ ذهن خود نظمی بدهید تا خود بتوانید آن آشفتگی را با کلام ذهنی خویش حلوفصل کنید، بیآنکه احساس گمگشتگی بیش از اندازه شود؛ با این علم که همهی ما کموبیش گمگشتهایم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته اثر جان کونیگ
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته:
واکنشهای جهانی به کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته:
«پیداکردن کلماتی برای عجیبترین احساساتمان غیرقابل انکار و بسیار هیجانانگیز است... کونیگ به گوشههای تنهایی تجربهٔ انسانی نور میافکند... کتابی مسحورکننده.» - واشنگتن پست
«کتابی واقعاً و به تمام معنا اصیل. واژهنامهٔ حزنهای ناشناخته بهطور شاعرانه تمام احساساتی را که ما حس میکنیم اما کلمهای برای بیان آنها نداریم یا تابهحال نداشتهایم را توصیف کرده است.» - بوکلیست
چرا باید کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته:
«استروفی ASTROPHE/ as-truh-fee/
احساس گیرافتادن در سیارهٔ زمین
نگاهنکردن به زمین در هنگام راهرفتن دشوار است. شما سطح نگاه خود را پایین میآورید، با چرخش جهان زیر پایتان همگام میشوید و تنها میکوشید در هر کجایی که قرار دارید در همانجا حیوحاضر باشید. اما گهگاه به یاد میآورید که سرتان را بلند کنید و به ستارهها بنگرید و در خیال جهان فرای سیارهٔ زمین غوطهور شوید. اما طولی نمیکشد که بار دیگر خود را زمینگیر مییابید؛ زمینگیر به معنای خانهنشین و گیرافتاده بر سیارهٔ زمین. هر چه بیشتر به آسمان بنگرید، بیشتر با احتمالات مشخص مواجه میشوید و حضورتان بر زمین بیشتر برایتان محرز میشود. شاید نامهای دیگری برای سیارهٔ ما وجود داشته باشد که ما هرگز آنها را نشناسیم. شاید صورتهای فلکی دیگری وجود داشته باشند که خورشیدِ ما را از زاویهای ببینند که ما هرگز نخواهیم دید. شاید تمدنهای پرشمار دیگری در ورای نقاب زمان نهان شده باشند، آنچنان دور از زمین که نورشان هرگز به ما نرسد. ما رؤیای دنیاهای دیگری را در ذهن میپرورانیم و نام خدایان کهن ازیادرفته را بر آنها مینهیم. آنها نیز بهاندازهٔ همان خدایان دور و دستنیافتنی به نظر میرسند؛ بسیار دورتر از آنکه با چشم غیرمسلح دیده شوند.»
«دوروتی، دختر یتیمی از کانزاس را در نظر بگیرید که در پایان فیلم «جادوگر شهر اُز» روی تختش نشسته است. در حین پخش تیتراژ پایانی، موسیقی به گوش میرسد و سرزمین اًز، هنوز از پیش چشمانش محو نشده، با خود زمزمه میکند: «هیچ جایی مثل خانه نیست.» گرچه درنهایت او میداند که باید از رختخواب بلند شود، دمپایی معمولی سیاهرنگش را بپوشد و به زندگی در مزرعه ادامه دهد؛ جوجهها را بشمارد، به دامها بدوبیراه بگوید و تخممرغهای خاکستری را درون تابهی چدنی بچیند. او مثل قبل با توتو بازی میکند و هنگامی که در را میگشاید، به دنیایی سیاهوسفید قدم میگذارد؛ به سرزمین وسیعی که از تمامی جهات به لبهی آسمان میرسد. او خواهد فهمید که دیگر در اُز نیست. او رومشیرینگای خود را داشت و بااینحال، بازگشت را برگزید. این یعنی حالا او دیگر بهراستی اهل کانزاس است. بااینحال، حتی وقتی صبح روز بعد راهی مدرسه میشود، حد معینی از آگاهی تزلزلناپذیر همراه اوست؛ این آگاهی که پیراهن خاکستریرنگش از درون آبی است، اینکه گیسوان زغالیاش در واقع بلوطی پُررنگ است، اینکه وقتی خورشید غروب میکند، آسمان آتش میگیرد. او میکوشد پلکی بزند و رنگها را از چشمانش بیرون براند، اما هرگز از یاد نخواهد برد که هر چیز بُعد کامی در درون خود نهفته دارد.»
دربارهٔ کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته:
در کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته چه میخوانیم؟
فهرست مطالب کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته
فصل دوم: سرزمین راهنشدهی درون
فصل سوم: تلفیق جاذبهها
فصل چهارم: چهرههایی در میان جمعیت
فصل پنجم: قایقها در مقابل جریان
فصل ششم: خطر کن و تاسها را بینداز
اگر از خواندن کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب جادوی ذهن اثر جیمز آر دوتی جراح مغز و اعصاب و نویسنده کتاب جادوی ذهن، براساس رشته و شغل خود، نحوه استفاده از اصول عصب شناسی را برای رسیدن به اهداف بررسی کرده است. او با زبانی ساده سعی کرده با استفاده از داستان زندگی خود، پیامهای علمی و فلسفی خود را به مخاطب انتقال دهد. در این کتاب، داستان کودکی سخت و فقیرانه دکتر دوتی روایت میشود که با مشکلات زیادی مواجه بوده است.
دربارۀ جان کونیگ: نویسنده و سازندهٔ ویدیو




شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













