حکایت های ملانصرالدین (6)(ملانصرالدین فریب می خورد)(خشتی)

(0)

300,000ریال

270,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
60

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب حکایت های ملانصرالدین

انتشارات برف منتشر کرد:
یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. یک روز صبح بهاری، همسر ملا بعد از شستن ظرف ها، کوزه اش را از آب چشمه پر کرد و روی سرش گذاشت. سپس سبد ظرف ها را هم به دست گرفت و به طرف خانه راهی شد. چند نفر از زنان همسایه هم با او بودند. آنها گل می گفتند و گل می شنیدند. ناگهان از دور پسر قاصد را دیدند که به طرف شان می آید. پسرک نزدیک شد و رو به زن ملا گفت: «سلام ! از روستای بالا تپه خبر آوردند که چند تا از فامیل هایتان فردا برای ناهار به خانه ی شما می آیند.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی