

نشر مرکز منتشر کرد:
برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دهه 80 شمسی. دختر جوان درگیر مسائل و خواستهای نسل خود است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشتهای است کمابیش ساخته و پرداخته ذهن. راوی قصه آرزو است، زنی میانه سال که بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانه اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقات دختر و مادر. وقتی عشق به صورت مردی «بی نقص» وارد زندگیش میشود مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی به جدال ذهنی آرزو دامن میزند.
عادت میکنیم در فرانسه و ایتالیا و گرجستان ترجمه و منتشر شده است. چراغها را من خاموش میکنم تاکنون به زبانهای آلمانی، ترکی، یونانی، فرانسوی، انگلیسی، چینی و نروژی ترجمه و منتشر شده است. مثل همه عصرها به زبانهای فرانسه و گرجی و طعم گس خرمالو نیز به زبانهای فرانسه و اسلوونیایی و گرجی ترجمه و منتشر شده است.
انتشار همه این ترجمهها براساس عقد قرارداد رسمی کپی رایت میان زویا پیرزاد، نشر مرکز و ناشران خارجی انجام شده است.
فروشگاه اينترنتي 30بوک
عادت می کنیم

«چند بهار با پدر آمده بود اینجا؟ کرم ابریشم خریده بودند. پدر یادش داده بود چطور از کرمها نگهداری کند. با هم توی کوچه پس کوچههای شمیران گشته بودند و درخت توت پیدا کرده بودند و برگ توت چیده بودند. اولین بهار که از فرانسه برگشت با آیه آمد اینجا. برای آیه کرم ابریشم خرید. یادش داد چطور از کرمها نگهداری کند. آیه حوصله نداشت توی کوچهها دنبال درخت توت بگردد و برگ بچیند. آرزو خودش رفت درخت توت را پیدا کرد. برگ چید.»
معرفی کتاب عادت می کنیم اثر زویا پیرزاد
در کتاب عادت می کنیم حوادث زیادی رخ میدهد که شاید به نظر کوچک و پیش پا افتاده به نظر برسند اما نویسنده هنرمندانه در انتهای کتاب رابطۀ بین حوادث مختلف را به نمایش گذاشته است. شخصیت اصلی کتاب عادت می کنیم یک زن است که همواره سعی دارد با کلیشههای جامعه مبارزه کند. نویسنده با استفاده از همین شخصیت سعی کرده است تا در فضای داستانش سنتشکنی کند و عرف معمول جامعه را زیر پا بگذارد. یکی از مهمترین اهداف نویسنده مبارزه با مردسالاری و شکستن تابوها است.
خلاصۀ داستان
کتاب عادت می کنیم دربارۀ مادربزرگی به نام «ماه منیر»، دختر 41 سالهاش «آرزو» و نوهاش «آیه» است. آرزو از همسرش جدا شده و شخصیتی قوی دارد و زنی مهربان است و نویسنده بیشتر بر روی آرزو تمرکز کرده است. او بیشتر از خودش به بقیه کمک میکند اما گاهی به شدت دلش میخواهد که برخلاف نظر مادر و دخترش عمل کند. در واقع آرزو بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آروزهای خودش گرفتار شده و در جدال است. ماه منیر زنی با اصل و نسب است که به ثروت اشخاص اهمیت میدهد و فاصلۀ طبقاتی برایش بسیار مهم است. همه باید دربست در خدمتش باشند و خیلی به سر و وضعش اهمیت میدهد. او هنوز غرق در گذشتهای است که کمابیش بیشتر آن را در ذهنش ساخته و حقیقت ندارد.
آیه، دختری به شدت دور از خانواده است و مثل بقیۀ نوجوانها درگیر زندگی و هویت مجازی شده است. آیه وبلاگی دارد و اتفاقات زندگی و تمام مسائل خصوصیاش را در این وبلاگ با بقیه به اشتراک میگذارد. در طول داستان آرزو سعی میکند تا آژانس مسکن پدرش را اداره کند و حالا که از همسرش جدا شده میخواهد به اطرافیانش ثابت کند که میتواند روی پای خودش بایستد و زندگی مستقلی داشته باشد. چون این شغل مردانه است آرزو با موانع و مشکلات زیادی روبهرو میشود. آرزو سعی دارد تا نشان دهد که میتواند مثل یک مرد کار کند و تمام کلیشههایی را که تابهحال دربارۀ شغلهای مردانه ساخته شدهاند بشکند. آرزو در ظاهر زنی محکم است که از مردها و دنیای مردانۀ اطرافش هراسی ندارد، در باطن اما خواسته و یا ناخواسته، مجبور است جوابگوی توقعات دختر و مادرش باشد. وقتی عشق به صورت مردی بینقص وارد زندگیاش میشود مخالفت مادر، دختر و حتی صمیمیترین دوستش به این جدالهای ذهنی آرزو دامن میزند.
«نصرت با لباس گلدار از پلههای پهن پایین میآمد. شبیه مرغ چاق و چلهای بود با پرهای رنگارنگ که روی نردههای مرغدانی ورجه وورجه کند. از وقتی آرزو یادش بود لباسهای نصرت گلدار بود، با دامنهای پرچین و یقههای قلاببافی که خودش میبافت و به لباسها میدوخت. اولین بار که نصرت را دید کلاس اول دبستان بود و شنید پدر به ماه منیر گفت «همولایتیِ صاحب سنگکی نزدیک بنگاهست. بچهاش نشده، شوهر طلاقش داده. فک و فامیل ندارد. بماند توی خونه کار کند. هم کمک شماست، هم ثواب میبریم» ماه منیر سر تکان داد که «بیچاره بماند» بعد رو کرد به زن جوان چارقد به سر و اسمش را پرسید. آرزو از همان روز نصرت را صدا کرد «نصرت جون جون». و زن چارقد به سر دستها را از هم باز کرد و دختر را چسباند به سینهاش.»
دربارۀ نویسندۀ کتاب عادت می کنیم

امتیازات
حواشی حول محور کتاب
تحلیل سی بوک از کتاب عادت می کنیم
کتاب عادت می کنیم داستان سه نسل از زنان توانمند ایرانی است که سعی دارند به دور از کلیشههای مرسوم جامعه عقیدۀ خودشان را ابراز کنند، سه نسلی که مثل زنجیر به هم وصل شدهاند و عقاید هر کدام از نسلها به نسل دیگر سرایت کرده است. در داستان شما با زنی آشنا میشوید که علاوه بر نقش مادر ناچار است نقشهای محول شدۀ دیگر را نیز بپذیرد. او باید نقش یک پدر را برای فرزندش و نقش یک سرپرست را برای مادر سرزنده و نه چندان پیرش ایفا کند. اما تنها چیزی که در این میان ظاهراً همه فراموش کردهاند این است که او هم یک زن است.
«سهراب به احمقانهترین مشکلها با دقت گوش میکرد و راه حل پیشنهاد میکرد. فقط به چاق شدمها بود که میخندید و میگفت: «چه خوب! حالا چند کیلو بیشتر آرزو داریم.»
اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، نگاهی به کتاب سووشون نیز بیاندازید.
اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، به شما پیشنهاد میکنیم کتاب طعم گس خرمالو را نیز بخوانید.







شاید بپسندید














از این نویسنده













