دو تکهی اشتباه پازل نمیتوانند با هم هماهنگ شوند؛ مگر اینکه یکی را به زور خم کنی یا بشکنی یا طوری تغییر دهی که با دیگری هماهنگ شود.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نون منتشر کرد:
آلیس فینی، نویسندۀ بریتانیایی، پیش از آنکه به رماننویسی روی بیاورد تهیهکننده و خبرنگار شبکۀ بیبیسی در حوزههای سرگرمی و هنر بود. نخستین اثر او، گاهی دروغ میگویم، در سال 2017 به چاپ رسید و موفقیت چشمگیری به دست آورد و به زبانهای متعدد ترجمه شد.
«سنگ، کاغذ، قیچی» چهارمین رمان آلیس فینی است و خیلی زود توانسته موفقیت رمان اول نویسنده را تکرار کند و به فهرست پرفروشهای بینالمللی راه یابد. شخصیتهای این رمان در فضایی برفی و وهمآلود که یادآور فیلم هیجانانگیز درخشش، اثر استنلی کوبریک، است بهتدریج رازهای زندگی یکدیگر را کشف میکنند.
آدام و آملیا به اسکاتلند سفر میکنند تا در هتلی کنار دریاچۀ بلکواتر، دور از هیاهوی لندن، مشکلاتشان را حل کنند. این هتل زیبا درواقع کلیسایی قدیمی است، با منظرهای خیرهکننده در دل طبیعتی دستنخورده، اما اوضاع آنطور که این زوج انتظار دارند پیش نمیرود: آب و برق قطع میشود، سروصداهای عجیبی از گوشهوکنار کلیسا به گوش میرسد، درها بیجهت باز و بسته میشوند، امکان تماس با هیچکس وجود ندارد و انگار کسی این زوج را زیر نظر گرفته است. بهعلاوه، مشخص میشود سرداب کلیسا محل دفن جادوگران بوده و ارواح آنها مدام در آن اطراف پرسه میزند...
نتفلیکس درحال ساخت سریالی بر اساس رمان «سنگ، کاغذ، قیچی» است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
سنگ، کاغذ، قیچی از سایت گودریدز امتیاز 3.9 از 5 را دریافت کرده است.
سنگ، کاغذ، قیچی از سایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ جایزۀ بهترین رمان معمایی و هیجانانگیز گودریدز در سال 2021
سنگ، کاغذ، قیچی چهارمین رمان آلیس فینی، رماننویس بریتانیایی است که در سال 2021 منتشر شد. کتاب سنگ کاغذ قیچی چهارمین و جدیدترین رمان آلیس فینی، رماننویس بریتانیایی است که در سال 2021 منتشر شد. آلیس فینی ژانرهای معمایی و هیجانانگیز مینویسد و با نوشتن همین رمان به شهرت رسید. او در این کتاب نیز صحنههایی دلهرهآور، پرتنش و هیجانانگیز خلق کرده است. آلیس فینی با فضایی گوتیک، جوی وهمآلود، راویها و دیدگاههای مختلف و حوادث نفسگیر شما را وادار میکند تا این کتاب را زمین نگذارید. کتاب سنگ کاغذ قیچی نیز مانند دیگر کتابهای آلیس فینی تبدیل به پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز شد.
«فینی با این کتاب شهرت خود به عنوان ملکهٔ داستانهای پرپیچوخم را به اثبات رساند. این کتاب را نمیتوانید به هیچعنوان زمین بگذارید.» - ریل سیمپل
«ازدواج برای من تاکنون به این حد آزاردهنده و عجیب نرسیده است... آلیس فینی رمانی پر از تنش و تعلیق نوشته و با پایان رمان شما را شگفتزده میکند. فکر میکنی میدانی داستان دارد به کجا میرود اما واقعاً نمیدانی.» - سامانتا داونینگ، نویسندهٔ کتاب همسر دوستداشتنی من
«رمان سنگ، کاغذ، قیچی بسیار جالب و جذاب بود و پیچوتابهای آن شما را حیران میکند. این کتاب از نوع داستانهایی است که شما را میخکوب میکند و آلیس فینی بهطرزی باورنکردنی در نوشتن چنین داستانهایی مهارت دارد.» - کریس ویتاکر، نویسندهٔ کتاب ما در پایان شروعش میکنیم
اگر عاشق خواندن کتابهای معمایی یا دلهرهآور هستید که مجبورتان کند به همه چیز مشکوک شوید یا اگر عاشق داستانهایی هستید که به تاریکترین زوایای روابط بین فردی میپردازد، اصلاً فرصت خواندن کتاب سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی را از دست ندهید. آلیس فینی با این کتاب دلهرهآورِ پرپیچوخم و تاریک و ترکیبی از فضایی سرد و شخصیتهای غیرقابل پیشبینی خواننده را به وجد آورده و به فکر فرو میبرد.
«شوهرم صورتم را تشخیص نمیدهد. موقع رانندگیام حس میکنم به من زل زده است و نمیدانم چه میبیند. قیافهٔ بقیه هم برایش ناآشناست، اما هنوز هم عجیب است مردی که با او ازدواج کردم قادر نباشد مرا در صف تشخیص چهره در ادارهٔ پلیس به جا بیاورد. بیآنکه نگاه کنم، میدانم صورتش چه حالتی گرفته. همان قیافهٔ عبوسِ بهانهگیر «بهت که گفته بودم»، برای همین ششدانگ حواسم را میدهم به جاده. باید هم حواسم باشد. حالا برف تندتر میبارد. مثل رانندگی روی لاک غلطگیر است و برف پاککنهای موریس ماینر تراولرم تقلا میکنند برف را کنار بزنند. اتومبیلم ـ مثل خودم ـ در 1978 پا به جهان گذاشت. اگر از وسایلتان خوب مراقبت کنید، یک عمر دوام میآورند، اما بهنظرم شوهرم دوست دارد هر دوی ما را با مدل جوانتری تاخت بزند. از وقتی خانه را ترک کردیم، آدام صد بار کمربند ایمنیاش را بررسی و دستهایش را مثل دو توپ روی پاهایش مشت کرده است. سفر از لندن تا اسکاتلند نباید بیشتر از هشت ساعت طول میکشید، اما جرئت نمیکنم در این طوفان تندتر برانم، با اینکه هوا دارد تاریک میشود و شاید به هر دلیلی گموگور شویم.»
«همان موقع سرعت را کم میکنم و در جادهٔ خاکی پوشیده از برفی پیش میروم که از آن جادهٔ باریک یکطرفه دور میشود و در دره فرومیرود. از کنار کلبهٔ کوچکی با بام گالیپوش در سمت راستمان میگذریم ـ تنها ساختمان دیگری که تا کیلومترها به چشم میخورد ـ بعد از روی پل کوچکی رد میشویم و بلافاصله یک گله گوسفند میبینیم. توی هم چپیدهاند، جلوی راهمان را گرفتهاند و نور چراغهای جلوی اتومبیلمان عجیب و ترسناکشان کرده. دور موتور را زیاد میکنم و بوق میزنم، اما گوسفندها از جایشان تکان نمیخورند. با آن چشمانی که در تاریکی میزنند، کمی فراطبیعی به نظر میرسند. بعد صدای خُرخُر را از صندلی پشت میشنوم. باب ـ سگ لابرادور ـ مشکی عظیمالجثهمان ـ بیشتر مدت سفر آرام بوده. در این سنوسال بیشتر دلش میخواهد بخورد و بخوابد، اما از گوسفندها و پر پرندگان میترسد. من هم از چیزهای احمقانه میترسم، اما حق دارم بترسم. محال است خُرخُر باب گوسفندها را بترساند. آدام بی هیچ هشداری در اتومبیل را باز میکند و موجی از برف بلافاصله وارد اتومبیل میشود و از هر سو ما را در خود فرومیبرد. او را نگاه میکنم که پیاده میشود، دستش را جلوی صورتش میگیرد، گوسفندان را هِی میکند و بعد دری را باز میکند که گوسفندها پنهانش کرده بودند. نمیدانم آدام در تاریکی چطور آن را دید.»
«آدام عزیز، همه چیز از همان نگاه اول شروع شد. نمیدانستم چهچیز است، اما میدانم تو هم آن را حس کردی. اولین قرارمان در الکتریک سینما بود، با یک تفاوت. هر دو تنها رفته بودیم که فیلمی تماشا کنیم و من اشتباهی جای تو نشستم. با هم حرف زدیم و بعد از تمام شدن فیلم با هم از سینما بیرون رفتیم. همه فکر میکردند زده به سرمان و آن عشق طوفانی باقی نمیماند، اما من از اینکه به دیگران ثابت کنم اشتباه میکردند، همیشه خیلی لذت میبرم. درست مثل تو. این یکی از بیشمار نقاط مشترکمان است. اعتراف میکنم همخانه شدن دقیقاً مطابق تصوراتم بود. پنهان کردن بخش تاریکتر خودِ واقعیات برای کسی که با او زندگی میکنی، سختتر است و اوقاتی که من به دیدنت میآمدم خیلی خوب بههمریختگیها را پنهان میکردی. اسم راهرو را گذاشتهام خیابان داستان، چون یک خروار دستنویس و کتابِ تلنبارشده روی هم آنجا را پر کرده؛ باید یکوری راه برویم تا بتوانیم از میانشان بگذریم. میدانستم خواندن و نوشتن بخش بزرگی از زندگی توست، اما حالا که من هم اینجا زندگی میکنم، شاید نیاز باشد جای بزرگتری از اینجا، که یک استودیوی زیرزمینی در یکی از خانههای قدیمی ناتینگ هیل است، پیدا کنیم. خیلی خوشحالم. به نواختن ویولن دوم در ارکستر دو نفرهمان عادت کرده و پذیرفتهام همیشه سه نفر در رابطهمان حضور دارند: تو، من و نوشتههایت.»
در دنیای امروز اعتماد کردن به انسانها سخت شده است. حالا چقدر سختتر میشود که نتوانی چهرۀ عزیزانت را تشخیص بدهی و دچار دلهره و پریشانی باشی و نتوانی به راحتی به هیچکس اعتماد کنی و در کوهستانی برفی با همسرت یکجا گیر بیفتی، همسری که به دلایلی اصلاً به او اعتماد نداری. سنگ کاغذ قیچی روایت آخر هفتۀ یک زوج است. نامههای سالگرد ازدواج این زوج نیز در طول کتاب پراکنده شدهاند و نکاتی را به خواننده گوشزد میکنند. آلیس فینی در نوشتن رمانهای پرتعلیق واقعاً به یادماندنی که به لطف رشد شخصیتها و پیچشهای شگفتانگیزشان از تمام شخصیتهای دیگر متمایز میشوند، مهارت دارد و همین مهارت را در نوشتن جدیدترین رمانش سنگ کاغذ قیچی نیز به کار برده است. داستان کتاب سنگ کاغذ قیچی در فصل سرد و زمستانی اسکاتلند، در کلیسایی کوچک و دور افتاده که تبدیل به مهمانخانه شده و در میان برف و بوران گم شده است میگذرد. این پس زمینهای عالی برای داستان از بین رفتن یک زندگی زناشویی است.
مدتهاست که همه چیز زندگی آدام و آملیا رایت اشتباه پیش رفته است. آدام رایت فیلمنامهنویسی معتاد به کار است و تمام عمرش مبتلا به چهرهکوری بوده، نوعی اختلال عصبشناختی که فرد در بازشناسی چهرۀ افراد دچار مشکل میشود. آدام حتی نمیتواند چهرۀ همسرش آملیا را تشخیص دهد. آملیا که برندۀ تعطیلات آخر هفته در اسکاتلند شده همراه همسرش راهی ارتفاعات میشود، اما سفری که قرار است نجاتدهندۀ زندگی زناشویی و حلال مشکلاتشان باشد، تبدیل به اتفاقی شوم و نگرانکننده میشود. ظاهرا هیچکدام از آنها به دیگری اعتماد ندارد. وقتی این زوج به اسکاتلند میرسند متوجه میشوند که به جای هتل با کلیسایی متروکه و قدیمی روبهرو هستند و همین بیشتر باعث بیاعتماد و سوءظن آنها به یکدیگر میشود. شاید آنها این سفر را به طور تصادفی برنده نشده باشند؟ شاید یکی از آنها دروغ میگوید؟ و یا شاید کسی نمیخواهد آنها تا آخر عمر و با خوشحالی با هم زندگی کنند.
• کتاب دیزی دارکر پنجمین اثر آلیس فینی رماننویس بریتانیایی است که در سال 2022 منتشر شد. شخصیت اصلی این رمان دیزی است که همراه با خانوادهاش برای جشن تولد مادربزرگش به خانهٔ آنها میروند اما خانهٔ مادربزرگ بر روی یک جزیره قرار دارد و قاتلی نیز همراه با خانواده در این جزیره است.
• کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ نویسندۀ معروف داستانهای خودیاری است. مت هیگ که خود در سن 25 سالگی دچار افسردگی شدید شده بود و قصد داشت خودکشی کند خوب میداند افسردگی و احساس ناتوانی به چه معناست. او در کتابخانۀ نیمه شب داستان دختری به نام نورا را تعریف میکند که پس از خودکشی در دنیای بین مرگ و زندگی سرگردان میماند و آنجا به کتابخانهای میرسد که میتواند زندگیهای نازیستهاش را زندگی کند.
• کتاب مغازه جادویی اثر جیمز آر دوتی جراح مغز و اعصاب است و در سال 2016 منتشر شد. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای دنیا است و گروه کیپاپ بیتیاِس نیز خواندن آن را به همه توصیه کردند. این کتاب داستان زندگی و کودکی خودِ نویسنده است که با ورود به یک مغازۀ جادویی و یاد گرفتن مراقبه زندگی و آیندهاش دگرگون شد.
• کتاب نجواگر اثر الکس نورث نویسندهٔ انگلیسی است که در سال 2019 منتشر شد. این کتاب یکی از هیجانیترین رمانهای مخوف پلیسی است. نجواگر داستان یک قاتل زنجیرهای معروف به نام «نجواگر» است که با ربودن پنج پسر کوچک، یک شهر کوچک در بریتانیا را وحشتزده میکند چون هیچ بچهای که نجوایش را میشنید زنده نمیماند. نجواگر حالا بیش از یک دهه است که در زندان به سر میبرد.
• کتاب زوج همسایه اثر شری لاپنا نویسنده و وکیل کانادایی است. این کتاب معمایی، هیجانانگیز و پُرتعلیق اولین رمان شری لاپنا بود که در سال 2016 منتشر شد. داستان این کتاب حول محور زوجی به نامهای آنه و مارکو میچرخد که پس از کنسل شدن پرستار، نوزاد خود را در خانه تنها میگذارند تا در یک مهمانی شام در خانۀ همسایه شرکت کنند. زمانی که زوج برمیگردند نوزاد گم شده است و تحقیقات پس از آن، رازهایی تکاندهنده و مخوف را فاش میکند.
• کتاب سایهها اثر دیگری از الکس نورث است که در آن بار دیگر به سراغ ژانر جنایی و معمایی رفته است. این کتاب دربارۀ رؤیاهایی است که در نهایت به قتل ختم میشوند. داستان سایهها دربارۀ چند نوجوان است که دست به قتلی آیینی و وحشتناک میزنند. یکی از قاتلها دستگیر میشود و دیگری، بدون هیچ ردی ناپدید میشود. پل آدامز که به این قتل ارتباط دارد نیز بدون اینکه به پشت سر خود نگاهی بیندازد زادگاهاش را ترک میکند تا اینکه بیستوپنجسال بعد مجبور میشود به خانهاش برگردد.
• کتاب اگر حقیقت این باشد اثر کالین هوور نویسندهٔ پرفروش آمریکایی است. این کتاب رازآلود و روانشناختی داستان دختری به نام لوئن است، نویسندهای که پس از مرگ مادرش نمیتواند خود را از نظر مالی سرپا نگه دارد و بنابراین مجبور میشود پیشنهاد کاری ناراحتکنندهای را بپذیرد و با پذیرفتن این کار خود را درگیر ماجراهایی عجیب و فراموشنشدنی میکند.
• کتاب هیچ وقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است. او که پیش از این نیز رمانهای روانشناختی جذابی نوشته بود، این بار شما را به دلِ عمارتی میان طوفان میکشاند. داستان کتاب در مورد زوجی به نام تریشیا و ایتن است که تازه ازدواج کردهاند و به دیدن عمارتی میروند که آدرین هیل روانشناس معروف چهار سال پیش در آن زندگی میکرده و بعد به طرز مرموزی ناپدید میشود. طوفان این زوج را در عمارت گیر میاندازد و تریشیا کمکم به رازهای مخوف این روانشناس پی میبرد.
آلیس فینی نویسنده و روزنامهنگار است. او پانزده سال گزارشگر، سردبیر اخبار و تهیه کنندۀ بخش سرگرمی و اخبار شبکۀ بیبیسی نیوز بوده است. آلیس در لندن و سیدنی زندگی کرده و اکنون در حومۀ شهر ساری در جنوب شرقی انگلستان با همسر و سگش زندگی میکند. او در 30 سالگی شروع به نوشتن اولین رمان خود «گاهی دروغ میگویم» کرد. این کتاب را در اوقات فراغت و وقتی با مترو به سرکار میرفت در همان مترو نوشت. او همزمان دورۀ نویسندگیاش را در آکادمی فابر گذراند و کتابش را همزمان با این دوره به پایان رساند. آلیس فینی با انتشار کتابهای «گاهی دروغ میگویم» و «من میدانم تو کی هستی» پرفروشترین نویسندۀ نیویورک تایمز شد. قرار است وارنر بروس فیلمی با اقتباس از کتاب «گاهی دروغ میگویم» بسازد. رمان «سنگ کاغذ قیچی» چهارمین رمان این نویسنده است.
سحر قدیمی مترجم کتابهایی مثل میوۀ درخت سرمستی است که خودش تمایل زیادی به ترجمۀ کتابهای جنایی، معمایی و تریلر دارد. سحر قدیمی دربارۀ ترجمۀ کتاب سنگ کاغذ قیچی گفت: « ادبیات ژانری هنوز در کشور ما مورد نکوهش قرار میگیرد و از آن به عنوان ابیات زرد نام میبرند اما به نظر من در این شرایط اجتماعی و شیوع ویروس کرونا به مردم کمک می کند تا وارد دنیای ادبیات و تخیل شوند. بسیاری معتقدند که ادبیات عامهپسند و تریلر روزنهای برای ورود به ادبیات دنیای جدیتر و حتی حوزههایی مانند جامعهشناسی، روانشناسی و… است. ادبیات ژانری زبان روان و مفاهیم تخیلی و خرده مایههای فانتزی دارد که این امکان را به مخاطب می دهد تا خود را در موقعیتی قرار دهد که ممکن است در زندگی عادی هرگز تجربه نکند.» سحر قدیمی متولد سال 1357 است. او مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ ادبیات نمایشی دریافت کرد. کارش را با ترجمۀ مجموعۀ هشت جلدی «آلفرد هیچکاک و سه کارآگاه» شروع شد. بیشتر آثار جنایی-معمایی و رمانهای معاصر که برندۀ جوایز ادبی شده باشند را ترجمه میکند. از جمله آثار ترجمه شدۀ این مترجم میتوان به همسر دوست داشتنی من، همسری در طبقۀ بالا، خواهرم، قاتل زنجیرهای، کالبدشکافی، زیر نور جنایت و سنگ کاغذ قیچی اشاره کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
دو تکهی اشتباه پازل نمیتوانند با هم هماهنگ شوند؛ مگر اینکه یکی را به زور خم کنی یا بشکنی یا طوری تغییر دهی که با دیگری هماهنگ شود.
او را محکم بغل میکنم. آنقدر نزدیک است که بوی موهایش را حس میکنم. بوی آشنای شامپو خاطرات دورههای شادتر را زنده میکند. نمیتوانم یک صورت زیبا را ببینم، اما حس میکنم غریزۀ دیدنِ زیباییهای درونی را دارم.
در پذیرفتن منطق او تردید دارم، اما خب یک رگ فمنیستی دارم که هر کاری شوهرم بتواند بکند من هم میتوانم بکنم، برای همین با اینکه دلم نمیخواهد بروم آن پایین، میروم.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
خیلیییی قشنگ و غافلگیر کننده بود
خوب بود،من ازین جور داستانا خوشم میاد، به توجه و دقت نیاز داره و پایانش عالی بود
رمان جالب و غیر قابل پیش بینی بود . ارزش خوندن رو داشت . پیشنهاد میکنم بخونید