حباب شیشه

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
2252

علاقه مندان به این کتاب
16

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب حباب شیشه

انتشارات باغ نو منتشر کرد:
تابستان دم کرده غریبی بود، همان تابستانی که روزنبرگها را با صندلی برقی اعدام کردند، و من نمی دانستم در نیویورک چه می کنم. در مورد اعدام چیزی نمی دانم. تصور اعدام شدن با صندلی برقی حالم را به هم می زند، و این، تنها مطلبی بود که می شد در روزنامه ها خواند - تیتر روزنامه ها مثل چشمان از حدقه درآمده، در گوشه هر خیابان، در دهانه خفه و متعفن هر راهروی زیرزمینی به من زل زده بود. به من مربوط نبود، ولی متحیر بودم که وقتی زنده زنده سرتاسر سلسله اعصاب آدم را می سوزانند چه احساسی دارد. فکر کردم که این حتما بدترین چیز در دنیاست.
نیویورک به خودی خود بد بود. صبح، هنوز ساعت نه نشده، خنکی قلابی و رطوبت ییلاقی هوا، که نمی دانم شبانه چطور به درون تراویده بود همچون دنباله رویائی شیرین بخار می شد. خیابان های داغ، به خاکستری سراب، در ته دره هایی از خارا زیر آفتاب، پیچ و تاب می خورد و سقف ماشین ها برق می زد و بخار می کرد، و غباری خشک و گرم به چشم ها و حلقم فرو می رفت.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی