عشق و اسلحه

(0)
نویسنده:

1,050,000ریال

945,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
664

علاقه مندان به این کتاب
5

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب عشق و اسلحه

انتشارات چشمه منتشر کرد:
جنیفر کلمنت نویسنده‌ی امریکایی ـ مکزیکی شناخته‌شده‌ی روزگار ماست که استاد روایت طردشدگان و حاشیه‌نشینان است. رمان دعا برای ربوده‌شدگانِ او پیش از این به فارسی منتشر شد و اقبال یافت. عشق و اسلحه مشهورترین اثر این نویسنده تا امروز به شمار می‌آید که در سال 2018 منتشر شد. کلمنت اولین رئیس زن انجمن جهانی پِن نیز محسوب می‌شود. او نویسنده‌ای فعال است و وجهه‌ی سیاسی پررنگی هم دارد.
کلمنت در عشق و اسلحه راوی نوجوانی را برمی‌گزیند که با مادرش در یک اتومبیل کهنه در محوطه‌ی کنار کاروان‌های اقامتی زندگی می‌کند. مادر به فلوریدای امریکا آمده و قرار بوده فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد، اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابط‌شان با آدم‌هایی مانند خودشان است. طردشدگانی که در آن محوطه‌ی بزرگ زندگی می‌کنند. از سویی در نزدیکی ماشین‌شان منطقه‌ای پر از تمساح وجود دارد که ثروتمندان با اسلحه برای شکارشان می‌آیند. این میان حضور یک مرد همه‌چیز را دگرگون می‌کند، مردی که می‌خواهد مقابل شر بایستد، مقابل اسلحه، و رمان تبدیل می‌شود به روایتی شگفت‌آور از عشق و خشم و میل به اسلحه.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

اینفوگرافیک کتاب عشق و اسلحه

معرفی کتاب عشق و اسلحه اثر جنیفر کلمنت

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

عشق و اسلحه از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

عشق و اسلحه از سایت آمازون امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب عشق و اسلحه از آن خود کرده است:

• نامزد دریافت جایزهٔ ملی کتاب
• برترین کتاب داستانی سال 2018
• منتخب دریافت جایزهٔ ادبی آسپن ووردز

معرفی رمان عشق و اسلحه:

عشق و اسلحه اثر جنیفر کلمنت نویسندهٔ آمریکایی-مکزیکی است و مشهورترین اثر این نویسنده تا امروز به شمار می‌آید که در سال 2018 منتشر شد. عشق و اسلحه داستانی مسحورکننده دربارهٔ خانواده، اجتماع، خشونت و عشق از دریچهٔ نگاه دختر نوجوان تیزبینی است که خود به‌اجبار داستانی عجیب را زندگی می‌کند.

واکنش‌های جهانی به رمان عشق و اسلحه:

«داستانی پُر از شوخ طبعی و بسیار لطیف... عشق و اسلحه خیلی جالب وضعیت یک سرزمین حیرت‌انگیز را برایمان روشن می‌کند.» - مجلهٔ اُپرا

«یک رمان رویایی... تصویری واضح از زندگی در بخش‌‌هایی از آمریکا و انگار شخصیت‌هایش بازیگران واقعی یک صحنه هستند.» - نقد کتاب نیویورک تایمز

«نگاهی اجمالی و کمی شاعرانه به مقولهٔ خشونت با اسلحه... در این کتاب ماشینِ خشونت حس تعلق، زندگی و مرگ را تسخیر می‌کند.» - کتی والدس، نیویورکر

«این کتاب شبیه به یک تصنیف بزرگ است... در اینجا داستان‌هایی از دیگر وقایع‌نگاران بزرگ مانند کور مک‌کارتی نیز می‌خوانید و این یکی از کتاب‌های نادری است که خواننده ممکن است بخواهد کتابش به این زودی‌ها تمام نشود و آرزو می‌کند کاش صفحات بیشتری داشت تا مدتی طولانی‌تر در این دنیای تحقق‌یافته بماند.» - الکساندر لارمن، آبزرور

چرا باید رمان عشق و اسلحه را بخوانیم؟

کتاب عشق و اسلحه روزنهٔ کوچکی باز می‌کند برای دیدن انسان‌هایی که هر روز تا زانو در پس‌مانده‌های سمی فرهنگ اسلحه در آمریکا فرو می‌روند. آن‌ها شاید فرزندان فراموش‌شدهٔ آمریکا باشند، اما پس از خواندن این رمان دیگر هرگز آن‌‌ها را از یاد نخواهید برد. تراژدی آرام کلمنت تکان‌دهنده و غم‌‌انگیز است و داستان پُر از شخصیت‌هایی است که تا مدتی طولانی آن‌ها را از یاد نخواهید بُرد.

جملات درخشانی از کتاب عشق و اسلحه:

«مادرم مثل یک فنجان شکر بود. می‌توانستی هر وقت بخواهی قرضش بگیری. آن‌قدر شیرین بود که دست‌هایش مزهٔ کیک تولد می‌داد و نفسش بوی آب‌نبات‌های نعنایی و میوه‌ای. و تمام ترانه‌های عاشقانه را از بر بود. اما تنها فایدهٔ شیرینی این بود که مردِ بد او را توی جمعیت پیدا کرد. مادرم لب‌هایش را به شکل دایره‌‌ای کوچک باز کرد و مردِ بد را با یک نفس به درون سینه‌اش کشید. نمی‌توانستم بفهمم چه‌طور او که تمام آن ترانه‌ها را بلد بود با چنین آدمی جور شد. مرد به محض این‌که گفت اسمش ایلای است مادرم به زانو درآمد. صدایش بی‌معطلی او را رام کرد. اولین کلماتی که گفت برای مادر کافی بود. سخن گفت و به آهنگی ملایم خواند من دوای دردهای تواَم عزیز دلم،‌ آه خدایا، اسم تو از ازل روی قلبم حک شده. و بعد از آن، کافی بود برایش سوت بزند تا او را به دست بیاورد. من؟ من توی ماشین بزرگ شدم، وقتی توی ماشین زندگی کنی از توفان و رعدوبرق نمی‌ترسی، از جرثقیل یدک‌کش می‌ترسی. من و مادرم، وقتی من نوزاد بودم و او هفده‌ساله، به ماشین مرکوری اسباب‌کشی کردیم. بنابراین، ماشین در آن گوشه از پارکینگ کاروان‌های مسکونی در وسط فلوریدا تنها خانه‌ای بود که می‌شناختم. زندگی ما در لحظه می‌گذشت، هرگز به آیندهٔ دور فکر نمی‌کردیم. ماشین هدیهٔ تولد شانزده‌سالگی مادرم بود.»

«یک سال تابستان، یک جفت تمساح دوقلوی به‌هم چسبیده کنار رودخانه‌مان ظاهر شدند، چهارتا پا داشتند و دو تا سر. دوستم آپریل مِی پیدای‌شان کرد. رفته بود کنار رودخانه و تمساح‌های کوچولو را روی شن‌های کنار اسلکهٔ چوبی کوتاه دید، روی فلس سبزرنگ بدنی که با هم شریک بودند هنوز می‌توانستی تکه‌های کوچک تخمی را که از آن بیرون آمده بودند ببینی. آپریل مِی زیاد آن‌جا نماند، او هم مثل همهٔ ما می‌دانست هر کجا تخم تمساح باشد ماده‌تمساحی عصبانی هم همان نزدیکی هست. آن روز عصر، بعد از پخش شدن خبر، همه به طرف رودخانه راه افتادند تا ببینند دوقلوهای به‌‌هم چسبیده هنوز هستند یا نه. موجودات کوچک از جایی که تخم‌شان را شکسته و بیرون آمده بودند تکان نخورده بودند؛ خبری هم از تمساح ماده نبود. آن‌ها کمی بزرگ‌تر از جوجهٔ مرغ بودند. فردا صبح سروکلهٔ اولین خبرنگارها پیدا شد. حوالی بعدازظهر گزارشگرها و خبرنگارهای تلویزیون ملی با ماشین‌ها و دوربین‌های فیلم‌برداری آمدند. قبل از تاریکی شب کسی دست‌وپای آن موجودات بیچاره را به درخت نخلی بست تا فرار نکنند. دو روز تمام، محیط خلوت پارکینگ بیرون از محوطهٔ کاروان‌‌ها پُر شده بود از اتومبیل‌ها و کامیون‌های گروه‌های خبری و دم‌دستگاه فیلم‌برداری و صدابرداری. بچه‌‌تمساح‌های به‌هم چسیبدهٔ ما که در ناکجاآباد سر از تخم درآورده بودند حالا شده بودند ستارهٔ اخبار ملی.»

«صبح‌های بارانی که شیشه‌های ماشین زیر جریان آب تار می‌شد، توی ماشین می‌ماندم و خیال‌پردازی می‌کردم. به خانه داشتن فکر نمی‌کردم، آرزویش برایم زیادی دست‌نیافتنی بود. رؤیاهایم بیش‌تر دربارهٔ وسایل خانه بود. در ذهنم تصور می‌کردم میزتحریر و صندلی دارم. شب‌ها بالشتی روی ترمزدستی می‌گذاشتم تا دوتا صندلی جلو به شکل تخت دربیاید. یک جفت کفش تنیس و یک جفت صندل تابستانی‌ام را در فضای تاریک بین پدال گاز و ترمز نگه می‌داشتم. کتاب‌ها و کتاب‌های مصورم در ردیف کم‌ارتفاعی روی داشبورد چیده شده و بر اثر تابش هرروزهٔ آفتاب کاغذهای‌شان چین خورده بود. خوراکی‌های‌مان را توی صندوق‌عقب می‌گذاشتیم و فقط غذاهایی را می‌خوردیم که یخچال لازم نداشت. لباس‌های‌مان تاشده داخل کیسه‌های پلاستیکی خرید قرار داشت که از سوپرمارکت می‌گرفتیم. مسواک و خمیردندان و صابون را توی محفظهٔ کوچک زیر داشبورد نگه می‌داشتیم. مادرم اسپری حشره‌کُش را هم آن‌جا می‌گذاشت. هر شب قبل از خواب شیشه‌ها را بالا می‌کشیدیم و درها را می‌بستیم و حسابی حشره‌کُش می‌زدیم، طوری که صبح وقت بیدار شدن و کش‌وقوس آمدن و خمیازه کشیدن دهن‌مان بوی حشره‌کُش می‌داد؛ بویی که با طعم غلاتی که با شیرخشک و آب مخلوط می‌کردیم و برای صبحانه می‌خوردیم مخلوط می‌شد. توی همان ماشین مادر راه‌ورش چیدن میز غذا و تعاریف کردن چای را یادم داد. با استفاده از دستمال‌سفره و کتاب به من آموخت که چه‌طور باید ملافهٔ تخت را عوض کرد.»

خلاصهٔ رمان عشق و اسلحه‌:

مادر پِرل تنها چند هفته پس از تولد، از خانواده‌اش جدا شد و بسیار مصمم به فلوریدای مرکزی رفت تا زندگی جدیدی برای خود و دخترش در پارکینگی کنار یک تریلر پارک بسازد. پِرل در صندلی جلو یک ماشین مرکوری سال 94 بزرگ شد و مادرش نیز بر روی صندلی عقبِ این ماشین زندگی می‌کرد. مادر و دختر به‌رغم سختی‌ها و مشکلات، خیلی خوب خود را با زندگی وفق داده بودند و با ساکنان پارکینگ دوست شدند و ارتباط عمیقی با یکدیگر برقرار کردند. اما فلوریدا یکی از مناطقی است که مردم به راحتی در آن صاحب اسلحه می‌شوند، برای تفریح به تمساح‌ها شلیک می‌کنند و با اسلحه از خانواده و جان خود محافظت می‌کنند. داستان عشق و اسلحه داستان این دختر نوجوان و روابطش با طردشدگانی مثل خودشان است. تا این‌که حضور یک مرد همه‌چیز زندگی آن‌ها را دگرگون می‌کند. مردی که می‌خواهد مقابل شر بایستد، مقابل اسلحه و همین رمان را تبدیل به روایتی شگفت‌آور از عشق، خشم و گلوله می‌کند.

اگر از خواندن کتاب عشق و اسلحه لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب دعا برای ربودهشدگان اثر دیگری از جنیفر کلمنت نویسنده و شاعر آمریکایی-مکزیکی است. این کتاب داستان دختری به نام لیدی‌دی‌ گارسیا است؛ دختری پرشور، باهوش و شوخ‌طبع که در روستایی درگیر باندهای مواد مخدر در مکزیک به دنیا آمده است، روستایی که دختر بودن در آن خطرناک است. زن‌های این روستا، موهای دخترهایشان را می‌ترشاند و به آن‌ها لباس پسرانه می‌پوشانند تا از تعرض قاچاقچیان در امان بمانند. در این کتاب داستان این دختر و دوستانش، از کودکی تا نوجوانی و رهسپاری او به سوی سرزمینی متفاوت را می‌خوانید.

دربارۀ جنیفر کلمنت‌: نویسندهٔ آمریکایی-مکزیکی

عشق و اسلحه

جنیفر کلمنت نویسندهٔ آمریکایی-مکزیکی در سال 1960 به دنیا آمد. او را شاید با ترجمهٔ اثر دیگرش به نام «دعا برای ربوده‌شدگان» بشناسید. او تحصیلات خود را در ادبیات انگلیسی و مردم‌شناسی در دانشگاه نیویورک و در رشتهٔ ادبیات فرانسه در پاریس به اتمام رساند. علاوه‌بر چند رمان، در زمینهٔ شعر نیز آثار مکتوبی دارد. کلمنت اولین زنی است که از زمان تشکیل انجمن بین‌المللی پن به ریاست آن منصوب شده است. در سایهٔ ریاست او بر این انجمن، اعلامیهٔ پیش‌گامانهٔ «زنان انجمن بین‌المللی پن» و نیز اعلامیهٔ «دموکراسی در به کارگیری تصورات» به تصویب رسید. اعلامیهٔ اخیر به نویسندگان این آزادی را می‌دهد تا فراتر از جایگاه فردی خود قرار گیرند و عقاید و تجارب دیگران را نیز به قلم بیاورند. آثار کلمنت به 38 زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌اند و موضوعاتی مانند سرقت دختران کوچک در مکزیک، تأثیرات خشونت با اسلحه و قاچاق اسلحه به مکزیک و آمریکای مرکزی را نیز پوشش می‌دهد و همچنین در برخی کتاب‌هایش از زندگی خود در دنیای هنر مکزیک و نیویورک می‌گوید.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی