

مالیخولیای چپ (مارکسیسم، تاریخ و خاطره)
انتشارات مان کتاب منتشر کرد:
تراوِرسو، با واکاوی عمیقترین لایههای خاطرۀ چپ و بازخوانی تاریخ مبارزات انقلابی، به صورتبندی مفهومی میپردازد که آن را «فرهنگ شکست» مینامد. کتاب، ضمن پرداختن به تجربههای سیاسی مختلف و وامگیری از نظریهپردازان انتقادی، در پی تبیین تبلورهای گوناگون این فرهنگ شکست است. از منظر تراوِرسو، پس از فروپاشی دیوار برلین و فروپاشی شوروی، این فرهنگ دیگر همچون گذشته، که در مقام یک سنت مبارزاتی سلسلهای از تجربههای انقلابی را به هم پیوند میداد و امید دستیابی به آرمان رهایی را زنده نگاه میداشت، عمل نمیکند. تراوِرسو، با وام گرفتن مفهوم «مالیخولیای چپ» و درعینحال فراروی از فهم پاتولوژیک مالیخولیا، بر اهمیت «بهیادآوری» شکستها تأکید میکند. بنابراین مالیخولیا، بهواسطۀ حفظ پیوند اکنون با امیدها و یوتوپیاهای گذشته، تبدیل به سنگری برای مقاومت علیه تمام ایدئولوژیهایی میشود که در جهان تسخیرشده بهدست نئولیبرالیسم امکان خلق آیندههای بدیل را منتفی میدانند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
اینفوگرافیک کتاب مالیخولیای چپ

سوگواران انقلابی
دربارهٔ کتاب «مالیخولیای چپ»
تاریخ سوسیالیسم در دو قرن اخیر مجموعهای از شکستهای غمانگیز و اغلب خونین بوده؛ با این حال، این شکستها به پذیرش نظم مستقر از سوی سوسیالیسم منجر نمیشود. رزا لوکزامبورگ در آخرین مقالۀ خود در ژانویۀ ۱۹۱۹ مینویسد: «سراسر مسیر سوسیالیسم ــ تا جایی که به مبارزات انقلابی مربوط میشود ــ چیزی نیست بهجز شکستهایی تمامعیار. با این حال، تاریخ بدون اینکه از رمق بیفتد، گامبهگام بهسوی پیروزی نهایی حرکت میکند! در نبود شکستهایی که ما بر پایۀ آنها تجربۀ تاریخی، تبیینِ مناسبات، قدرت و آرمانگرایی را صورتبندی کردیم، اکنون چه جایگاهی داشتیم؟ امروز درحالیکه در مسیر حرکت بهسوی آخرین مرحله از پیکارِ طبقاتی پرولتاریایی هستیم، بر بنیادِ استوارِ همین شکستها ایستادهایم؛ بدون آنها ما قادر به ادامه دادن نیستیم، چراکه هرکدام از آن تجارب فهم و قدرت ما را بارورتر میسازد.» همین افکار به ارنستو چهگوارا روحیه داد، وقتی در اکتبر ۱۹۶۷ خطاب به قاتلانش تنها به شکست خود اذعان میکرد، اما بر این نکته نیز تأکید میکرد که انقلاب «ابدی» است. بهگفتۀ تراورسو، این دیالکتیک مارکسیستیِ شکست در قالب یک تئودیسۀ سکولار رخ نمود، زمانیکه پیروزی نهایی پیامد این زنجیرۀ شکست های پیاپی بود و «خیر را میتوان از دلِ شر بیرون کشید»؛ همانطورکه خود لوکزامبورگ در سال ۱۹۱۵ بدون هیچگونه ردّ پایی از خوشبینی، انتخاب پیشِ روی اروپا را در دو گزینه خلاصه کرد: «سوسیالیسم یا بربریت. از دید او، تحقق سوسیالیسم همانقدری محتمل بود که سقوط بشر به ورطۀ بربریت. این حاکی از یک خط بطلان آگاهانه بر انگارۀ حرکت تاریخ بهسمت بربریت بود.»

نویسنده نشانمان میدهد آن صحنهای که مالیخولیای چپ خود را به نمایش میگذاشت نه در مجادلات نظری بلکه در عرصهٔ هنر بود. این فصل از کتاب مالیخولیای چپ شاید از خواندنیترین فصول کتاب باشد. در این فصل، نویسنده به ظهور و بروز مالیخولیای چپ در سینما با بازخوانی آثار کارمن کاستیلیو، کریس مارکر، جیلو پونتهکوروو، کن لوچ و… میپردازد. رجوع به سینما به این علت است که: «برخلاف تاریخنگاری که گفتاری است انتقادی در باب گذشته ـ تلاشی برای بازسازی و تفسیر وقایع رخدادها ـ فیلمهای تاریخی معمولاً در به تصویر کشیدن گذشته نادرست و تقریبی عمل میکنند و از آزادیهایی بهره میجویند که ممکن نیست به مخیلهٔ یک پژوهشگر جدی مشغولِ کار روی اسناد و مدارک تاریخی خطور کند.» نبرد الجزیره و کوئیمادا از جیلو پونتهکوروو، زمین و آزادی ساختهٔ کن لوچ و خیابان سانتافه اثر کارمن کاستیلیو یا ساختههای تئو آنجلوپولوس و پاتریسیو گوسمان «از قرن بیستم پرترهای ترسیم میکنند که در آن روایتهای یک عصر تراژیک با انقلابهای درهمکوبیدهشده و یوتوپیاهای شکستخورده را میبینیم؛ آنها از این رهگذر یاد و خاطرهٔ شکستخوردگان نبردهای این قرن را گرامی میدارند. مرگ بر فراز تمام آثار آنها چون سرنوشتی محتوم سایه افکنده. این سویهٔ زیباییشناختی عملِ سوگواریای است که فرهنگ چپ را در آغاز قرن بیستویکم تحت تأثیر قرار داده؛ این فرهنگ محدود به حلقههای نخبگان سیاسی و فکری نیست، بلکه بسیار فراتر از مرزهای چنین حلقههایی، در خود واجدِ رنج و اندوه جمعیِ یک نسل از فعالان سیاسی است. تودهٔ مردم در تمام فیلمهایی که تاکنون بررسی کردهایم نقش قهرمان را ایفا میکردند».
هدف این کتاب بررسی سویهٔ مالیخولیایی فرهنگ چپ در قرن بیستم است. چپی که نویسنده با آن سروکار دارد، چنانکه خود در دیباچه مینویسد، نه صرفاً چپ مرسوم در علوم سیاسی که در معنای احزابی که در طیف چپ گسترهٔ سیاسی قرار میگیرند، بلکه از منظر آنتولوژیک و بهمثابهٔ جنبشهایی تعریف میشود که، با سرمشق قرار دادن آرمان برابری، سودای تغییر جهان را در سر داشتند. فرهنگ این چپ، از آن رو که طیف کثیری از جریانهای گوناگون سیاسی، فکری و زیباییشناختی را درون خود جای میدهد، کاملاً متنوع و فراگیر است. به همین سبب، مالیخولیای چپ، علاوه بر تحلیل و بررسی نظریهها و شواهد مختلف (ایدههای فکری و سیاسی مطرحشده در کتابها، مقالات و نامهها)، به واکاوی تصاویر (از پوسترهای سیاسی گرفته تا نقاشیها و فیلمها) نیز میپردازد. در این کتاب، فرهنگِ چپْ گسترهای از نظریهها و تجربهها، ایدهها و احساسات، اشتیاقها و یوتوپیاها در نظر گرفته شده است. همانطورکه نویسنده میگوید، خاطرهٔ چپ گنجینهٔ گسترده و منشورگونهای از شکستها و پیروزیهاست؛ حال آنکه مالیخولیا را میتوان یک حس، یک وضعیتِ روحی یا عرصهای برای احساسات در نظر گرفت. بنابراین، واکاوی مالیخولیای چپ خواهناخواه بهمعنی فرا رفتن از پرداختن صِرف به ایدهها و مفاهیم خواهد بود.
تراوِرسو دیدگاه متفاوتی در خصوص مالیخولیای چپ عرضه میکند. او با وامگیری از آرای والتر بنیامین بر اهمیتِ «بهیادآوری» شکستها، مبارزان و جنبشهای گذشته تأکید میکند. از منظر او، مالیخولیای چپ میتواند مانع از پذیرش شکست و تسلیم در برابر ایدئولوژی پایان تاریخ شود. تراوِرسو مینویسد: «در پرتو افول و زوالِ یوتوپیاها، یک سوگواریِ تماموکمال ممکن است بهمثابهٔ همذاتپنداری با دشمن تعبیر شود: سوسیالیسم ازدسترفتهای که جای خود را به کاپیتالیسم تثبیتشده داده است. در نبودِ بدیلهای سوسیالیستی، نفی سوسیالیسمِ واقعاً موجود خواهناخواه مبدل به پذیرش افسونزداییشدهٔ سرمایهداری بازار، نئولیبرالیسم و… میشود. در چنین وضعیتی، مالیخولیا میتواند در حکم مخالفتِ مصرانه با هرگونه سازشکاری با سلطه باشد. چنانچه مدل فرویدی را کنار بگذاریم و از مالیخولیا «پاتولوژیزدایی» کنیم، خواهیم توانست آن را یک گام اساسی در جریانِ پروسهٔ سوگواری در نظر بگیریم، گامی که پیشتر از سوگواری برداشته میشود و، بهعوض فلج کردن آن، بستری را برای ظهورش مهیا میکند و بدینترتیب سوژه را قادر میسازد تا بار دیگر تکاپوهای خود را از سر گیرد.»
بررسی مالیخولیای چپ و نقش و جایگاه آن در تبیین نسبت چپِ امروز با جریانهای سیاسی و مبارزات سدههای پیشین در پرتو آثاری که در طول سه دههٔ گذشته نگاشته شدهاند همواره یکی از مباحث مهم و مناقشهبرانگیز مطرح در محافل چپ بوده است. اهمیت کتاب مالیخولیای چپ در همین است که با پی گرفتنِ این سلسلهمباحث و واکاوی آنها به یکی اساسیترین متون مرتبط با مالیخولیای چپ مبدل شده است و قدمی است در راه شناساندن جدلهای مربوط به گذشتهٔ چپ و اهمیت آن در مبارزههای عصر حاضر. کتاب هم در محافل سیاسی و هم در حلقههای آکادمیک خوانده شده. غنای تئوریک اثر انزو تراوِرسو جذاب است و در کتاب با بسیاری از چهرههای مطرح در زمینهٔ نظریهٔ انتقادی مواجه میشویم: آرا و دیدگاههای کسانی چون والتر بنیامین، تئودور آدورنو، ارنست بلوخ، راینهارت کوزلک، کارل اشمیت، هانس بلومنبرگ، اریک هابزباوم، ریموند ویلیامز، هیدن وایت، پییر نورا، فرانسوا هارتوگ، ژاک رانسیر و جورجو آگامبن در فرازهایی از این کتاب تحلیل و بررسی شدهاند.
بخشی از مقدمۀ مترجم
از نگاه تراوِرسو، در زمانهای که دیگر خبری از یوتوپیاها نیست و نیز در زمانهای که پیوند میان «فضای تجربه» و «افق انتظارات» دچار فروپاشی شده است، مالیخولیا میتواند به صیانت از امیدها و آرزوهای مبارزان گذشته یاری رساند. بدینترتیب، میتوان گفت چنانچه از نحوهٔ بهکارگیری این سویه از وضعیت چپ آگاه باشیم، خواهیم توانست از آن بهمثابهٔ نیروی مهمی در تجدید حیات سیاست انقلابی بهره گیریم. در همین راستا، او بر این باور است که «ما همواره میتوانیم، با به یاد داشتنِ این نکته که انقلابها هرگز «سرِ وقت» فرا نمیرسند، خود را تسلی دهیم، با اندیشیدن به اینکه رخداد انقلاب دفعتاً همگان را غافلگیر خواهد کرد». لحظهٔ انقلاب برای تراوِرسو آن دمی است که گذشته و اکنون در تصادم با یکدیگر منجر به تولد آن میشوند. اهمیت بهیادآوری گذشته و شکستخوردگان آن نیز درست در همینجا ریشه دارد: «به عبارت دیگر، تصویر گذشته مطلقاً منجمد و مهرومومشده نیست و خاستگاه شکلگیری آن در تناقضات حال حاضر ما نهفته است. بنیامین این دقیقهٔ بخصوص را «لحظهٔ اکنون» (Jetzt-Zeit) مینامد، لحظهای که در آن گذشته با حال برخورد میکند و در بستر آن از نو متولد میشود: «آنچه که بوده است (Gewesene) در یک لحظه با اکنون (Jetzt) جمع میشود تا یک منظومه را شکل دهد.» … «لحظهٔ اکنون» پیوند دیالکتیکی میان گذشتهٔ نیمهتمام و آیندهٔ یوتوپیایی است. «لحظهٔ اکنون» فوران ناگهانی گذشته در حال است، که منجر میشود گسستی در دل زمان کرونولوژیک محض پدیدار گردد. به همین دلیل، از دیدگاه بنیامین، تاریخ تنها یک «علم» نیست، بلکه همچنین و شاید پیش از هرچیز «قِسمی بهیادآوری است» (Eingedenken). »
از آنجا که اکنون و در پیرامون خود با سر برآوردنِ دوبارهٔ روایتهای متوهمانهٔ مبتنی بر پیوستگی و امتداد تاریخی و فرهنگیِ ۲۵۰۰ساله، که بهراحتیِ هرچه تمام سرنوشت و هستی فعلی ما را به انگارهای موهوم در گذشتهای دور و دراز گره میزنند، مواجهیم و عرصه برای جولان دادن نظریهپردازان ریزودرشتِ هویتهای صلب و یکدستِ ملیگرایانه فراهم شده است و تمام سرسپردگانِ دیدگاههای شوونیستی به تبلیغ و ستایش یک عصر زرین میپردازند، ترجمهٔ کتابی پیرامون مالیخولیا هر لحظه ممکن است درست به نقطهٔ مقابل هدفی بدل شود که از ابتدا در سر داشته است. با این حال، میتوان با اطمینان گفت بسیار بعید است علاقهمندان به مالیخولیای ناسیونالیستیای که هرشب در رؤیاهایشان مرزهای وطن را فراختر میسازند بتوانند از نظریههای این کتاب در توجیه شیفتگی دیوانهوار خود به یک گذشتهٔ موهوم و خیالی بهره جویند. نگاهی کوتاه به آن بخش از کتاب که به دیدگاههای نظامهای فاشیستی در مورد گذشته میپردازد بهخوبی میتواند مبین این نکته باشد. مالیخولیایی که در این کتاب از آن بحث میشود اساساً در نقطهٔ مقابل مالیخولیای ارتجاعی برای یک گذشتهٔ باشکوه و عصر زرین خیالیِ فلان و بهمان ملت خاص قرار دارد. اگر بخواهیم روشنتر بگوییم، مالیخولیای چپ موردبحث در این کتاب را نباید اشتباه گرفت با مالیخولیای ناسیونالیستیِ دارودستهای که، از رهگذر خوانش فلان خواجهٔ بزرگ ایران، خیال احیای فره ایزدی و ایرانشهر ساسانی و آرزوهای متوهمانهای از اینقبیل را در سر میپزند. بنابراین، امیدوارم این کتاب دستاویز سوءاستفادهٔ ناسیونالیستهای وطنی قرار نگیرد.

بخشی از مقدمۀ نویسنده
هدف این کتاب بازاندیشی تاریخ مارکسیسم و سوسیالیسم در پرتو مالیخولیا خواهد بود. در واکاوی چنین گذشتهٔ توأمان شناختهشده و «ناشناخته» ای (بهمیزانی که سرکوب شده است)، سعی خواهم کرد تا مباحث نظری را از دریچهٔ آثار هنری تبیین کنم. ردّ پای هرچه شفافتر و دقیقترِ مالیخولیای چپ، نه در آثار دکترینال و مناقشات نظری، بلکه در میان مدیومهای متنوع بهکارگرفتهشده برای بیانِ تخیل سوسیالیستی به چشم میخورد؛ از این گذشته، خود مباحثات فکری و آموزهای نیز چنانچه در پرتو تخیل جمعیای که آنها را همراهی میکرد تبیین شوند، معانی تازهای از خود به ظهور خواهد رساند. از اینرو، این کتاب جابهجا از مفاهیم به تصاویر ارجاع میدهد، بدون اینکه میان آنها سلسلهمراتبی قائل باشد؛ و متعاقباً، همارز با مفاهیم، سهم تصاویر را نیز در شکلدهی و بیان فرهنگ چپ مهم تلقی میکند. کتاب بر آن است تا، با پیوند زدن مفاهیم و تصاویر به یکدیگر، طنینهای مشترک میان آنها را بیابد و وجه مشترک انبوهی از آثار مارکسیستی را با نقاشیها، عکسها و فیلمها برجسته سازد. بهطور خلاصه، من با ارجاع به منابع متنوع آنها را بهمثابهٔ «تصاویر تفکر» (Denkbilder) ـ مفهومی که آن را از بنیامین به وام گرفتهام ـ تحلیل خواهم کرد. هدف من در اینجا برپا کردن یک بنای یادبود یا نوشتن یادداشتی برای یک سنگ مزار نیست، بلکه بهطور مشخص تمرکزم بر بررسی چشماندازی از خاطرات متنوع و گاه حتی متضاد معطوف خواهد بود. برخلاف بشردوستی مرسوم در دوران معاصر که با تقدسبخشی به خاطرهٔ قربانیان اغلب مسئولیتهایش را نفی یا کتمان میکند، مالیخولیای چپ همواره دغدغهٔ شکستخوردگان را داشته است. این مالیخولیا تراژدیها و نبردهای به شکست منتهیشدهٔ گذشته را بهچشم یک مسئولیت و دِین مینگرد: باری گران بر دوش، که درعینحال وعدهٔ رستگاری را نیز در درون خود دارد.
هفت فصل این کتاب این منظومهٔ مالیخولیایی را بهطرق مختلف تحلیل و بررسی میکنند: کتابْ نخست به تبیین مشخصههای فرهنگ شکست چپ میپردازد (فصل ۱)، سپس کلیاتِ یک نگاه مارکسیستی به خاطره را صورتبندی میکند (فصل ۲)، و بعد از خلال نقاشیها و فیلمها رویکردی را در باب مالیخولیا به دست میدهد (فصل ۳)، همچنین تنشهای درونیِ دوگانهٔ سرور و سوگ را، که تاریخ بوهمیای انقلابی را شکل داده است، از نظر میگذراند (فصل ۴). برخی از فصول بر چهرههای خاصی متمرکزند که میتوان آنها را شاخصترین نمونههای تجسمهای گوناگونِ مالیخولیای چپ دانست. از مارکس تا بنیامین، از گوستاو کوربه تا تروتسکیِ جوانِ تبعیدی در وین، کوشش برای «جذبِ انرژیهای سرمستکننده به انقلاب» ـ آنسان که بنیامین در مورد سوررئالیسم میگفت ـ در یک ترکیب بخصوص، با یأس و حرمان حاصل از شکست و حیاتِ حاشیهای چهرههای مطرودِ سیاسی و هنری ممزوج شده است. سه فصل آخر کتاب به مواجهههای مفید، متناقض، دیرهنگام یا روینداده در میانِ اندیشمندان مارکسیست میپردازند، و بدینطریق مسیرهایی را که مالیخولیای چپ در امتداد آنها شکل گرفت ترسیم میکنند. در یک طرف، مالیخولیای بنیامین را داریم که سعی داشت، از رهگذر ارائهٔ یک بازتفسیر مسیانیک از مارکسیسم با تأکید بر عاملیت سیاسی و رستگاری احتمالی، به صورتبندی جدیدی از تاریخ بهمثابهٔ فاجعه برسد و، از سوی دیگر، ماتم آدورنو – یا «دانش مالیخولیایی»، بهزبان خود او– را که تنها به اتخاذ یک موضعِ متفکرانهٔ مبتنی بر نقدِ دیالکتیکیِ تسلیمشده در برابر شیءوارگی فراگیر جهانی اکتفا میکرد (فصل ۵). همچنین مروری بر آرای سی. ال. آر. جیمز خواهیم داشت که، در یک گسستِ آشکار از دیدگاههای اروپامحورانه، هگلی و مارکسیستی که تاریخ غرب را همان تاریخ جهان در نظر میگرفتند، نگاه خود را به نشانههای نوپدید و روزافزونِ انقلاب علیه استعمار معطوف کرد؛ حال آنکه آدورنو، بهدور از هرگونه هیاهو و با صبر و طمأنینه، سرگرم تفکر در باب فجایع حاصل از «خودویرانگریِ عقل» بود (فصل ۶). در نهایت، این کتاب به پیگیری دوبارهٔ مواجههٔ فکری درخشان میان فیلسوف فرانسوی، دانیل بنسعید، و والتر بنیامین میپردازد؛ «دیداری» نو و ثمربخش که طنینهای مشترک دو برههٔ حیاتی قرن بیستم ـ ۱۹۴۰ و ۱۹۹۰ ـ را برمبنای فهم تاریخ بهمثابهٔ بهیادآوری نشان میدهد (فصل ۷). پس از سقوط دیوار برلین، شورشیان بازمانده از دهههای شصت و هفتاد با نگاهی به تاریخ مواجه شدند که پیامد شکستهای دههٔ سی بود؛ این مواجههای بود که در سایهٔ مالیخولیای سیاسی روی داد.
دربارۀ نویسندۀ کتاب

شاید بپسندید














از این مترجم













