نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات تندیس منتشر کرد:
مرد کلاه شتری رنگش را تا روی گوشها کشید و بیاعتنا بـه التماس دیگران نگاه تند و تیزی بـه یکی از زنها انداخت و گفت «بهتره خفه شین. با همه تونم» و رو بـه ساتی کرد که مثل ماهی بیجانی افتاده بود روی زمینی یخی. ته چکمههای برفی مرد چند باره بر ساقهای عریان زن کوبیده شد. ساتی خـودش را جمع كرده بود و شبیه به گنجشکی در حال مرگ میلرزید و چشم چرخاند سمت بچههایش کـه پشت پنجره با صورتهایی خون مرده ضجه میزدند. مرد بار دیگر بـه ملا سكینه گفت: یالا بدوز وقت تنگه.
آن سال دو زن و سه مرد ایستاده بودند کنار چاه. هرکس که در خانه را میزند صدا میرسانند یکی از اقوام است که به اینجا آمده و درد زایمان دارد. گفته بود باید نعره بکشد بعد در بیداری دهانش دوخته شـود. صدای فیروزه را میشنید اما هرچه ضجه میزد سید با غضب بیشتری نگاهش میکرد. دستهای ساتی را بستند و ملاسکینه که ژیلهی پشمی بـه تن داشت فکش را گرفت و با کمک سید شروع به دوختن دهان کرد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
داستان جنایی که گذشته و حال بهم گره خورده، پایان داستان برای من خیلی غم انگیز بود کتاب خوبیه