نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات آثار برتر منتشر کرد:
یک راست رفتم سر اصل مطلب . باید چیزی میگفتم که توان طفره رفتن نداشته باشد . کنارش زانو زدم و گفتم : « من دختر شوکتم » این بار او بود که جن دیده بود . به اطراف نگاه کرد « شوکت ؟ خودش کجاس ؟ » چشمانم پر از اشک شد « پس درسته ؟ شما سیف اللهی ؟ تو رو خدا بگو برادرم کجاس ؟ »
به هم ریخته بود و گوشه لبش میپرید و چشمهایش را تند تند به هم میزد. با لکنت گفت : « من ، من به برادر تو چکار دارم ؟ » بلند شد و به اطراف نگاه کرد . با اینکه پیری خمیدهاش کرده بود ، مشخص بود در جوانی بلند بالا بوده است . با آشفتگی گفت : « شوکت ؟ » بلند شدم و با لجاجت گفتم : « برادرم» دستهایش را در هوا تکان داد « من شی میدانم ؟ از اقبال بپرسید ، اصلا از کجا معلوم تو دختر شوکتی؟ » ساکت شد و دوباره گفت : « پس شوکت شوهر کرده باز » اقبال ، این اسم برایم آشنا بود . گفتم : « اقبال همونه که زن دکتر هندیه بود ؟ » انگار انتظار نداشت او را بشناسم . روی چارپایهاش نشست. عکس نوشین را که در گوشیم داشتم نشانش دادم « لبخند زد ، انگار یک لحظه همه چین و چروکهای پیریاش از میان رفت » کاملا مشخص بود که دلش غنج رفت با همان لبخند به من نگاه کرد و گفت : « هیچ پیر نشدهها »
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.