نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات سایلاو منتشر کرد:
الیور ساکس، این قصهگوی سرشناس جهان مغز، در آخرین کتاب خود پیش از مرگ به سراغ سرزمین ناشناخته توهمات رفته است. او در این کتاب با به تصویر کشیدن ارواح به زبانی سحرانگیز و ملموس، پرده از شگفتیهای مغز و ذهن آدمی برمیدارد. ساکس در توهمات، شگفتیهای عصبشناسی را با هنرقصهگویی خود درمیآمیزد و خواننده را همراه خود به گشتوگذاری ادبی در سرزمین تخیلی ادراک میبرد. داستانهای او در این کتاب، جذاب، سرگرمکننده، تکاندهنده و گاهی وحشتناک به نظر میرسند. ساکس در خلال داستانهای خود نشان میدهد توهمات تنها مربوط به دنیای دیوانهها نیست و جزئی اساسی از تجارب انسانی به شمار میآید. او داستان مبتلایانی به میگرن را به تصویر میکشد که مدام هالههایی از نور و حیوانات و آدمهای لیلیپوتی را میبینند، نابینایانی که در دنیایی دیداری از توهمات غرق میشوند، افرادی که هرروز چهرههای دقیق انسانهای غیرواقعی و حتی دیوها و غولهای ترسناک را میبینند، سوگوارانی که با «ملاقات» با عزیز موهوم و ازدسترفته خود آرامش پیدا میکنند، افرادی که توهمات مذهبی، تجربه خروج از بدن و حتی زندگی پس از مرگ را درست مثل واقعیت تجربه میکنند و درماندگانی که در تعامل با همزاد خود، حس آگاهی و خویشتن خود را از دست میدهند... الیور ساکس در این اثر مسحورکننده به نقش مهم تجربههای توهم آمیز در شکلگیری هنر، فرهنگ و حتی مذهب نیز میپردازد. «آیا طرحهای هندسی که در میگرن و دیگر بیماریها دیده میشود، درونمایه هنر بومی را تشکیل میدهند؟ آیا توهمات لیلیپوتی منجر به پیدایش اجنه، شیطانکها، لپرکانها و پریان در فرهنگعامه شده است؟ چگونه توهمات مذهبی یک نفر، میتواند بر زندگی میلیونها نفر تأثیر بگذارد؟ آیا توهم وحشتناکِ دیدنِ کابوس، به معنای احساس سوار بودن موجودی شرور روی شخص و خفه شدن توسط آن، در ایجاد مفاهیم شیاطین و جادوگران یا بیگانگان شرور نقش دارد؟ آیا حملات «خلسهای» مانند آنچه داستایفسکی تجربه میکرد، در ایجاد حس الهی ما نقش دارند؟ آیا تجربههای خروج از بدن این احساس را ایجاد میکنند که میتوان از بدن خارج شد؟ آیا بی ماده بودن توهمات منجر به ایجاد باور به اشباح و ارواح میشود؟ چرا همه فرهنگهای شناختهشده، بیش از هر چیز برای اهداف مذهبی و مقدس به دنبال داروهای توهمزابوده و از آنها استفاده میکردند؟»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب توهمات، آخرین اثر الیور ساکس، داستان سرای سرشناس دنیای مغز به شمار میآید. ساکس در توهمات، ارواح را به زبانی سحرانگیز و ملموس تداعی کرده است. او با روایتهای داستانهای جذاب، سرگرمکننده، عجیب و بعضاً وحشتناک نشان میدهد مغز ما در حال ساختن دنیایی است که هیچکس دیگری نه میتواند آن را ببینید و نه بشنود. او توهمات را از چیزی عجیب و ترسناک به بخشی از وجود انسان تبدیل کرده است. ساکس در این کتاب از ترکیب منحصربه فردی از داستانهای بیماران، خاطرات خود، اطلاعات علمی و ارجاع گسترده به ادبیات، هنر، موسیقی، تاریخ و فلسفه استفاده میکند که ویژگی همۀ آثار اوست. نشر سایلاو کتاب توهمات از الیور ساکس را برای نخستین بار در کشور با ترجمۀ عهدیه عبادی و در قالب یکی از کتابهای مجموعه مطالعات میان رشتهای منتشر کرده است.
آیا تابحال چیزی را دیدهاید که اصلا وجود خارجی نداشته باشد؟ آیا تا به حال شنیدهاید کسی اسم شما را در خانهای خالی صدا زده باشد؟ آیا شده احساس کنید کسی در تعقیب شماست و بعد که سرتان را برگرداندید هیچ کس را ندیده باشید؟ شاید این تجارب، برخوردهای اولیۀ شما با توهم بوده باشد اما دنیای توهمات به مراتب ژرفتر و اسرارآمیزتر از این تجارب است.
الیور ساکس با تاکید بر اینکه تعاریف متفاوتی از توهم وجود دارد، تعریف کلیتری از این واژه ارائه میدهد: «به طورکلی، توهم ادراکی است که در غیاب هرگونه واقعیت بیرونی ایجاد می شود - به عبارتی، دیدن یا شنیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند.» اینکه چیزی که شما میبینید را هیچکس دیگری نبیند، به تنهایی ترسناک است اما وقتی سلب اراده را نیز به آن اضافه کنید، احتمالا توهمات را بتوان به عنوان مرموزترین پدیدۀ بشری نام نهاد. توهمات غفلتاً و ناگهانی ظاهر میشوند و قدمت آنها به اندازۀ قدمت مغز انسان است. گذشته از محتوای رعبانگیز توهمات، اسارت فرد به دست توهمات بارز است برخلاف تصاویری ارادی، توهمات تحت کنترل فرد نیستند و «هر زمان که بخواهند ظاهر یا ناپدید میشوند، نه هر زمان که شما بخواهید.»
دهههاست که ژانرهای مشخصی در دسته بندی کتابها وجود دارند. قصهگوها رمان مینویسند و دانشمندان برجسته آثار علمی را برای عموم به رشته تحریر درمیآورند. اما همیشه هستند افرادی که حوزههای مختلف را یکپارچه میکنند. بیتردید الیور ساکس را میتوان بزرگترین و برجستهترین قصهگوی دنیای مغز نام نهاد. روزنامه پلین دیر، کتاب توهمات از الیور ساکس را گشت و گذار ادبی نویسنده در سرزمین تخیلی ادراک مینامد. توانایی قصهگویی الیور ساکس، شگفتانگیز است. برای مثال، او تجربۀ دنیل برسلاو از مصرف مواد مخدر توهم زا یا LSD را اینگونه نقل میکند:
«زمان بهشدت منبسط شده بود. آسانسور هر صدسال یک طبقه پایین میآید. به اتاق برمیگردم تا قرنهای باقیمانده روز را سرگردان باشم. هر پنج هزار سال یا بیشتر، یک پرستار میآید (با چهره یک شیرکوهی، معادله دیفرانسیل یا رادیوی ساعتدار) و فشارخونم را میگیرد.
جانبخشی و قصدمندی در همه جا جریان داشت، همینطور رابطه و معنا:
اینجا یک کپسول آتشنشانی در محفظهای شیشهای قرار گرفته که آشکارا نوعی نمایش است. اگر کمی با دقت نگاه کنی معلوم میشود که این هیولا زنده است؛ شلنگ لاستیکیاش را دور طعمه خود پیچیده و از طریق نازل گوشتش را میمکد. من و هیولا به هم زل میزنیم و بعد پرستار من را دور میکند. دست تکان میدهم و خداحافظی میکنم.
لکه روی دیوار جذابیتی نامحدود با چند برابر اندازه، پیچیدگی و رنگ است. اما مهمتر از این، آدم هر رابطهای که با بقیه جهان دارد را میبیند. یعنی تنوع بیپایانی از مفاهیم وجود دارد و آدم با هر فکر ممکنی که برای اندیشیدن وجود دارد سرگرم میشود.»
ساکس در کتاب توهمات، داستانهای فراوانی از توهمات را نقل میکند. و هر داستان توهم متفاوتی را در شرایطی متفاوت به تصویر میکشد. با این حال این داستانها صرفاً از ارزش ادبی برخوردار نیستند، ساکس در خلال روایت این داستانها اطلاعات فراوانی از شگفتیهای عصب شناسی را همراه با ارجاعات گسترده به ادبیات، هنر، روانشناسی، تاریخ و فلسفه در اختیار خوانندگان خود قرار میدهد.
فصل اول کتاب توهمات با نام جماعت خاموش به سندرم شارل بونه اختصاص دارد. این سندرم به نام شارل بونه دانشمند علوم طبیعی نامگذاری شد. او محققی برجسته بود که از حشره شناسی، تولید مثل و گیاه شناسی تا روانشناسی و درنهایت فلسفه پژوهش میکرد. بونه وقتی شنید که پدربزرگش، شارل لولین، با از دست دادن بینایی «تصاویر ذهنی» میبیند، از او خواست تا روایت کامل آنچه میبیند را بیان کند و این آغازی برای شناخته شدن پدیده عجیب توهمات شارل بونه شد. ساکس این پدیده را پدیده بسیار رایجی میداند همچنان که در صفحه 25 کتاب مینویسد:
«طی بیش از سی سال کار در خانههای سالمندان و آسایشگاهها، تعداد زیادی بیمار نابینا یا کمبینا دیده بودم که دچار توهمات دیداری پیچیده از نوع شارل بونه بودند (درست همانطور که تعداد زیادی بیمار ناشنوا یا تقریباً ناشنوا دیده بودم که توهمات شنیداری- و اغلب موسیقیایی- داشتند).»
ساکس در این فصل، داستانهای جذابی از چشمهای موسیقیایی گرفته تا توهمات پیچیده دیداری را روایت میکند. توهماتی که گاه فرد به واقعی بودن آنها مطمئن است. او به بیماری اشاره میکند که از توهم تکثیر دیداری رنج میبرد:
«تکثیر دیداری مانند این- یا به عبارتی، چندبینی- میتواند شکل شدیدتری نیز به خود بگیرد. یکبار در یک رستوران، زلدا مردی را با پیراهن راهراه دیده بود که در حال پرداخت پول در صندوق بود. همانطور که تماشا میکرد، مرد به شش یا هفت نسخه یکسان از خودش تقسیم شد که همه پیراهنهای راهراه پوشیده بودند و همه حرکات یکسانی داشتند - بعد دوباره جمع شد و به شکل یک شخص واحد درآمد. این چندبینی در مواقع دیگر میتواند کاملاً ترسناک یا خطرناک شود، مثل زمانی که در صندلی مسافر ماشینش نشسته بود و ناگهان دید که جاده مقابل او به چهار جاده یکسان تقسیم شده است. به نظرش میرسید که ماشین همزمان در هر چهار جاده پیش میرود.»
نگاه ساکس به مقوله توهمات، ستایشبرانگیز است. ساکس نه تنها توهمات را جزئی جدانشدنی از زندگی افراد عادی میداند بلکه فرهنگ، مذهب و بسیاری از یافتههای بشری را نیز مرهون توهمات میداند. بنابراین اگر جزو کسانی هستید که فکر میکنید توهمات تنها متعلق به دنیای دیوانههاست، بهتر است پیش از خواندن این کتاب تجدید نظر کنید چراکه توهمات مشترکی بین خودتان و شخصیتهای این کتاب خواهید یافت. ساکس به تحقیق بزرگ «سرشماری بینالمللی توهمات بیداری در افراد سالم» اشاره میکند که در آن یک سوال ساده برای هفده هزار نفر ارسال شد: آیا تابهحال در زمان بیداری کامل، احساس صریح دیدن یا لمس شدن توسط موجودی زنده یا شیئی بیجان یا شنیدن صداهایی داشتهاید که تا جایی که میتوان فهمید، این احساس علت فیزیکی خارجی نداشته باشد؟
«بیش از 10 درصد پاسخ مثبت دادند و از این تعداد، بیش از یکسوم صداهایی شنیده بودند. جان واتکینز در کتاب (صداهایی شنیدن) اشاره میکند که صداهای توهمآمیزی که نوعی محتوای مذهبی یا فراطبیعی داشته باشند، بخش کوچک اما مهمی از این گزارشها را تشکیل میدادند. بااینحال، بیشتر توهمات ماهیتی عادی و روزمره داشتند.»
ساکس مخدرها را راهی میانبُر برای رسیدن به حالتهای معنوی متعالی میداند. با این حال تنها معتادان از مواد مخدر استفاده نمیکنند و فرهنگهای مختلف برای پیشبرد رسوم خود در سراسر جهان به آن متکیاند.
«هر فرهنگی ابزارهای شیمیایی خاص خود را برای تعالی یافته است و در مقطعی، استفاده از این مواد مستیآور با اهداف سحر و جادو یا مراسم مذهبی نهادینه میشود. استفاده مذهبی از مواد گیاهی روانانگیز از سابقهای طولانی برخوردار است و تا به امروز همچنان در مراسم مختلف شمنها و آیینهای دینی در سراسر جهان ادامه دارد. »
ساکس از زمانی که خود دانشجوی پزشکی بود شیفتۀ مواد توهمزا شده بود؛ این شیفتگی او را تا حدی پیش برد که بارها برای تجربۀ دست اول توهمات ناشی از این مواد دست به مصرف آنها زده بود. ساکس علاوه بر حشیش از LSD و بذر نیلوفر پیچ نیز مصرف کرده بود. او در فصل ششم تجربۀ خود از مصرف بیست قرص همزمان و توهمات خود را نیز توضیح میدهد:
«به داخل خانه برگشتم و زیر کتری را برای درست کردن یک فنجان چای دیگر روشن کردم که عنکبوتی روی دیوار آشپزخانه توجهم را جلب کرد. وقتی نزدیکتر شدم تا به آن نگاه کنم، عنکبوت صدا زد، «سلام»! اینکه یک عنکبوت سلام کند اصلاً برایم عجیب به نظر نمیرسید (همانقدر که صحبت کردن خرگوش سفید برای آلیس عجیب نبود). گفتم، «علیک سلام» و بهاینترتیب گفتگویی بین ما شروع شد که بیشتر در مورد موضوعات فنی فلسفه تحلیلی بود. شاید این مسیر با جملۀ اولیۀ عنکبوت در پیش گرفته شده باشد؛ اینکه آیا من فکر میکنم برتراند راسل پارادوکس فرگه را رد کرده است؟ یا شاید به خاطر صدای صریح، قاطع و راسلمانند آن بود (صدایی که از رادیو شنیده بودم، اما البته شکل مضحکی از آن را که در «فراتر از حاشیه» تقلید شده بود).»
اختلال الهام الهی نامی بود که بقراط به صرع نسبت داده بود. صرع از دیرباز با تشنجهای پیدرپی شناخته میشد و دربسیاری از فرهنگها از آن به عنوان بیماری مقدس نام برده میشد. تشنجهای صرع به همراه خود توهمات عجیبی به همراه میآورند. این توهمات در برخی موارد، از محتوای مذهبی برخوردارند. ساکس از نقشی که توهمات در ظهور شاهکارهای ادبی داستایفسکی به همراه داشته پرده میبردارد.
«شروع تشنجهای داستایفسکی در زمان کودکی بود، اما در چهلسالگیاش، پس از بازگشت از تبعید در سیبری بود که دفعات آنها بیشتر شد. (به نوشتۀ همسر داستایفسکی) او در حملات بزرگ گهگاهش، «فریادی ترسناک، چنان فریادی که هیچ ویژگی بشریای در آن وجود نداشت» سر میداد و سپس بیهوش روی زمین میافتاد.»
دوستش یک بار تجربۀ یکی از تشنجهای داستایفسکی را نوشته است:
«هوا از صدایی بلند، پر شد و من سعی کردم حرکت کنم. احساس کردم بهشت روی زمین آمده و من را احاطه کرده است. واقعاً خدا را لمس کردم. او به من ملحق شد. بله خدا وجود دارد. بعد گریه کردم و چیز دیگری به خاطر ندارم. شما آدمهای سالم نمیتوانید شادی ما مبتلایان صرع در ثانیههای پیش از حمله را تصور کنید… نمیدانم این سعادت چند ثانیه، ساعت یا ماه طول میکشد، اما باور کنید آن را با همۀ لذتهایی که ممکن است زندگی به ارمغان بیاورد، عوض نمیکنم.»
گفتیم که توهمات، انواع و اقسام متفاوتی دارند. ساکس شکلی از توهم را در فصل سیزدهم کتاب مورد بررسی قرار میدهد که شاید بتوان آن را غمانگیزترین نوع توهم دانست. این توهمات «بازگشتی بیاختیار به تجربههای گذشته هستند. در اینجا، برخلاف فلاشبکهای گاه تأثیرگذار، اما اساساً بیاهمیت در تشنجهای لوب گیجگاهی، این گذشتۀ بااهمیت - اعم از دوستداشتنی یا ترسناک - است که بازمیگردد تا ذهن را تسخیر کند؛ تجربههایی چنان مملو از احساسات که تأثیری پاکنشدنی بر مغز دارند و آن را وادار به تکرار میکنند. چنین توهماتی ممکن است در اثر احساس گناه شدید به خاطر جنایت یا خطا نیز ایجاد شوند؛ گناهی که وجدان - گرچه با تأخیر - تاب تحمل آن را ندارد. توهم ارواح - روح بازگشتۀ مردگان - بهویژه با مرگ خشونتآمیز و احساس گناه ارتباط دارد.»
«هرگونه علاقه یا تهدید شدید ممکن است به توهمی منتهی شود که در آن، فکر و هیجانی شدید نهفته است. توهماتی که در اثر از دست دادن و سوگواری - بهویژه به دنبال مرگ همسر پس از دهها سال زندگی مشترک - رخ میدهند شیوع بسیار بالایی دارند. از دست دادن پدر و مادر، همسر یا فرزند به معنای از دست دادن بخشی از خود است و سوگواری باعث ایجاد حفرهای ناگهانی در زندگی شخص میشود، حفرهای که به نحوی باید پر شود. این علاوه بر نوعی مشکل عاطفی و آرزویی دردناک برای متفاوت بودن واقعیت، مشکلی شناختی و ادراکی نیز به شمار میآید.»
فصل چهاردهم کتاب توهمات با نام همزاد؛ توهم خود به مسائلی چون تجربۀ خروج از بدن و توهم همزاد میپردازد. نامههایی که ساکس با بیماران خود رد و بدل کرده است از نارکولپسی و فلج خواب گرفته تا تجربۀ خروج از بدن و پرواز در فضا را دربر میگیرند. ساکس علاوه بر روایت داستان بیماران خود در این فصل سعی میکند به چرایی آن ها نیز پاسخ دهد. تجربۀ توهم همزاد در اتوسکوپی و هوتوسکوپی نیز از دیگر مواردی است که الیور ساکس به آن ها می پردازد.
«شکل حتی عجیبتر و پیچیدهتری از توهم خود در هوتوسکوپی رخ میدهد؛ حالتی بسیار نادر از اتوسکوپی که در آن بین فرد و همزادش تعامل وجود دارد. این تعامل گهگاه دوستانه، اما در اغلب مواقع خصمانه است. بهعلاوه، ممکن است سردرگمی شدید در مورد اینکه کدام «اصل» و کدام «همزاد» است وجود داشته باشد، چراکه آگاهی و حس خویشتن معمولاً از یکی به دیگری جابجا میشود. ممکن است شخص ابتدا جهان را با چشمان خودش و سپس با چشمان همزادش ببیند و این میتواند این فکر را ایجاد کند که خودش - یا دیگری - شخص واقعی است.»
اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، نگاهی به کتاب رازهای روانشناسی تاریک نیز بیاندازید.
...
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.