

انتشارات برج منتشر کرد:
ثریا با آخرین فرزندش بهزاد، در یکی از محلات قدیمی سمنان در خانهباغی زندگی میکند. وضع اقتصادی او و فرزندانش متوسط است اما براساس گذشتهی سرمایهداری خانوادگیاش این جمله از زبانش نمیافتد: «یک زمانی نصف سمنان مال ما بوده.» در اواخر آذر 1385 ساعاتی پیش از مرگش متوجه میشود هنوز میتواند روی زمینها و مستغلات زیادی ادعای مالکیت داشته باشد. پس از خاکسپاری او، پنج فرزندش سیروس، مرتضی، بابک، فرن و بهزاد این ادعا را پیگیری میکنند. بیدارشدن آرزوها، امیال و بلندپروازیهای آنها ماجراهایی خندهدار و گاه تراژیک را برای خود، خانواده و دوستانشان رقم میزند. روایت ظهور و سقوط این خانواده از سمنان و تهران تا روسیه، هلند و انگلستان را در بر میگیرد.
مرتضی گفت: «یه چیزی بپرس که فقط مامان بدونه.»
سیروس بعد از چند ثانیه پرسید: «می تونید شماره کارت بانک سپه تون رو به ما بگید؟»
استکان به سرعت سمت اعداد راه افتاده بود که بهزاد آرام دماغش را بالا کشید و گفت: «از حفظ نبود.»
سیروس گفت: «توی این دنیا از حفظ نبود. اون دنیا فرق داره.»
_از متن رمان
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید













