نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات کتاب پارسه منتشر کرد:
خنده سرخ نخستین بار در 1905 و در ویژه نامه مجله دانش روسیه که بهیاد آنتوان چخوف تقدیم شده بود، در کنار آثار ارزشمندی از گورکی و کوپرین و بونین به انتشار رسید (چخوف در 1904 و پیش از پایان خنده سرخ فوت کرد.) اثر را ماکسیم گورکی ضمن نامهای به آندری یف بسیار ستود و آن را به غایت مهم و بهنگام و گیرا دانست. رمان بر خوانندگان و منتقدان روسی تاثیر چشمگیر و حیرت آوری داشت و بلافاصله در همان سال به چندین زبان ترجمه شد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
بین دو انقلاب 1905 و 1917 لیانید آندرییف بدون شک برجستهترین نویسندۀ روسیه بود. همه نام او را با احترام و زمزمههایی مرموز بر زبان میآوردند و معتقد بودند او به روش توصیف معنای زندگی دستیافته و زیبایی و تراژدی مبارزه را درک کرده است. خندۀ سرخ لیانید آندرییف تصویری تجربی از جنگ و تأثیرات روانی آن هم بر روی کسانی است که در جنگ شرکت میکنند و هم بر کسانی که از دور در مورد جنایتهای جنگ میشنوند.
کتاب خندۀ سرخ انگار کیفرخواستی علیه جنگ و مطالعهای در زمینۀ روانشناسی بیمارگونۀ آن است. داستان کتاب با این دو جمله شروع میشود «... جنون و وحشت» و همین موضوع کتاب را روشن میکند. خندۀ سرخ کنایهای است که آندرییف برای بدنهای زخمی، پاره شده و مثله شده به کار برده است.
خندۀ سرخ در واقع دفتر خاطرات یک سرباز در طول لشکرکشی فاجعهبار در منچوری و در زمان جنگ روسیه و ژاپن است. سربازان عادی از وحشت میدان جنگ و خستگی وحشتناک راهپیمایی بیوفقه کارشان به جنون کشیده میشود. پزشکان هم با دیدن رنجی که قادر به تسکین آن نیستند دیوانه میشوند. دانشجویان کمکرسان برای انتقال مجروحان هم از این عذاب در امان نیستند و عقل خودشان را از دست داده و خودکشی میکنند. مادری که خبر مرگ پسرش را از طریق تلگراف دریافت میکند پس از مدتی دیوانه میشود. مُرده به مُرده مینویسد. در این سردرگمی دو هنگ یکدیگر را با دشمن اشتباه میگیرند و نویسندۀ دفتر خاطرات هر دو پای خود را از دست میدهد.
با اینحال او خوشحال از اینکه نمُرده پیش خانوادۀ خود برمیگردد اما در آنجا چشمش به دوچرخهاش میافتد و با ناراحتی به آن زل میزند. او که یک روزنامهنگار است سعی میکند از داستان جنگ بنویسد و به همین خاطر دیوانه میشود. برادرش سعی میکند روایتهای او را از روی یادداشتهایش کامل کند و او هم خندۀ سرخ را میبیند، چیزی قرمز و خونی عظیم را لمس میکند. با چنین وحشتهایی او نیز دیوانه میشود.
«یادم هست که جایی از حرکت ایستادم و دستهای خود را بلند کردم، اما کسی از پشت مرا به پیش راند. من هم بهسرعت جلو میرفتم و از میان جمعیت راه باز میکردم و گریزان به جایی میدویدم و نه گرمایی بود و نه کوفتگی. مدتها از لابهلای صفوف خاموش و بیپایان میرفتم و میرفتم و از کنار چهرههای سرخ و سوخته میگذشتم و گاه حتی به سر نیزۀ سوزانی که از خستگی در دستشان آویزان مانده بود، میخوردم، تا سرانجام از حیرت ولولهای که به جانم افتاده بود و مقصد نامعلومی که با شتاب در پیش گرفته بودم، متوقف شدم. یکدفعه باعجله راهم را کج کردم و به فضایی باز رسیدم، از خندق مانندی بالا کشیدم و با نهایت دلهره بر سنگی نشستم، گویی که آن سنگ سوزان و زمخت نقطۀ نهایی آرزوهای من باشد... و آنجا بود که برای اولینبار آن احساس را تجربه کردم. من بهوضوح دریافتم این جماعت خاموشی که زیر تیغ آفتاب میروند و از گرما و رعشه و خستگی بر زمین میافتند و جان میدهند، همه مجنون و دیوانهاند.»
«داشتم میدیدم که چهطور یک سرباز از میان جمعیت جدا شد و با گامهایی قاطعانه به سوی ما میآمد. دقایقی در شیبی ناپدید شد و وقتی باز به چشم آمد و نزدیکتر شد، گامهایش بیثبات شده بود، انگار در تقلا باشد تا وضع پریشان و پیکر بیحال خود را سامانی دهد. چنانی مستقیم به سمت من میآمد که با وجود بیحسی عمیقی که سرم را گرفته بود، به هراس افتادم و پرسیدم: چی میخواهی؟ در جا متوقف شد، جوری که انگار فقط منتظر یک کلمه بوده، با آن هیکل درشت و ریش انبوه و یقۀ پارهاش همانطور ایستاده بود. تفنگی نداشت، شلوارش به یک دکمه بند بود و بدن سفیدش را آشکارا از شکاف لباسش میدیدی. دست و پای او مثل اجزایی بیربط از تنش آویخته بود و ظاهراً سعی داشت خود را جمعوجور کند و نمیتوانست؛ دستانش را بهزحمت به هم نزدیک میکرد و انگار بلافاصله از هم میگسستند.»
«و گویی فقط منتظر همین یک کلمه بود و حملهور شد و همانطور خاموش با جثۀ عظیم و از هم گسیختهاش من را به زمین کوبید. لرزان و بهزحمت پاهای لهشدهام را از زیر پیکرش آزاد کردم، روی پا جستم و خواستم فرار کنم به جایی دور از هر انسانی، به دوردست سرابی متروک و لغزان... که ناگهان از بلندی سمت چپم یک شلیک مهیب و بلافاصله مثل پژواکی دو شلیک دیگر طنین انداخت. جایی بالای سرم، جیغ و صفیر و زوزۀ سرخوش یک نارنجک آسمان را به هم دوخت. محاصرهمان کرده بودند! دیگر از گرمای کشنده خبری نبود، نه ترسی در کار بود و نه خستگی. حالا فکرم بازتر شده و تصوراتم وضوح و روشنا گرفته بود. وقتی از نفس افتاده به همقطاران سنگر گرفته میپیوستم، انگار چهرههایی روشن و شادیبخش میدیدم و صداهایی گرفته میشنیدم که بلندبلند دستور میدادند و شوخی میکردند.»
خندۀ سرخ کتابی تأثیرگذار و دردناک از چهرۀ واقعی و وحشتناک جنگ است که کار همه را به جنون میکشاند. کتاب خندۀ سرخ لیانید آندرییف یکی از تأثیرگذارترین آثار فرهنگی در ادبیات محسوب میشود.
لیانید آندرییف با نام کامل لئونید نیکولایویچ آندرییف در سال 1871 به دنیا آمد و در سال 1919 از دنیا رفت. او نمایشنامهنویس، رماننویس و داستاننویس روسی بود که به عنوان پدر اکسپرسیونیسم در ادبیات روسیه شناخته میشود. آندرییف در یک خانوادۀ متوسط روسی به دنیا آمد. او در مدرسه ژیمناستیک کار میکرد و در درسهایش بسیار ضعیف بود و حتی یک سال تمام به عنوان بدترین دانشآموز مدرسه معرفی شد. وقتی که دانشجو بود و در مسکو به تحصیل در رشتۀ حقوق میپرداخت پدرش را از دست داد. او آنقدر بیپول بود که مجبور شد برای کمی پول کت و شلوارش را بفروشد. همان زمان وقتی که بسیار گرسنه بود اولین داستانش را نوشت اما هیچکس حاضر نشد آن را به چاپ برساند.
در سال 1894 آندرییف دست به خودکشی زد که خوشبختانه نافرجام بود. در نتیجۀ این تلاش ناموفق، مقامات او را مجبور به توبه کردند و او بهخاطر فشار حوادث دچار بیماری قلبی شد. در این مدت دو داستان دیگر نوشت که باز هم موفق نشد آنها را به چاپ برساند و شروع به نقاشی کشیدن و فروختن پرترههایش کرد. پس از فارغالتحصیلی پلیس دادگاه مسکو شد و در همین دوران شعر میسرود اما هیچکدام از ناشران حاضر به انتشار آثار او نشدند. در سال 1898 اولین داستان کوتاهش در یک روزنامه منتشر شد. نظر ماکسیم گورکی به این داستان جلب شد و به او توصیه کرد بر خلق آثار ادبی تمرکز کند.
او دست از شغلش کشید و به نویسندگی مشغول شد و خودش را کاملاً وقف ادبیات کرد. اولین داستان کوتاهش در سال 1902 با نام «در مه» منتشر شد و به سرعت به فروش چهار میلیون نسخه رسید و او را به یک چهرۀ ادبی مشهور تبدیل کرد. آندرییف در جریان انقلاب سال 1905 روسیه به همراه ماکسیم گورکی به اتهامات سیاسی به زندان افتاد. او یکی از با استعدادترین و پرکارترین هنرمندان عصر نقره بود. آندرییف هم در بحرانهای اجتماعی و هم انقلابهای روسیه حضور داشت و در مسیر ایدهها و جریانات اجتماعی و ادبی مختلف روسیه قرار میگرفت.
او تحولی در تمام مکاتب ادبی ایجاد کرد و همواره به دنبال یافتن پاسخ برای پرسشهای بیشمار زندگی مثل سرنوشت، عشق، امید، زندگی، مرگ و غیره بود. اغلب به نام او با عنوان «ادگار آلن پو روسی» اشاره میکنند. به عقیدۀ رابرت ای. هاوارد، آندرییف یکی از قدرتمندترین نویسندگان تمام دوران بود. از دیگر آثار آندرییف میتوان به زندگی انسان و فرمانروای گرسنگان، هفت نفری که به دار آویخته شدند، یادداشتهای شیطان و پرتگاه اشاره کرد.
«کتاب خندۀ سرخ متنی کلیدی درباره انقلاب 1905 روسیه است که جایگاه ادبی لیانید آندرییف را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین چهرههای هنری آن دوره دوباره تثبیت کرد. خندۀ سرخ یک گردش اکسپرسیونیستی است که جنون جنگ را نشان میدهد. این کتاب بسیار زیباست و هر کسی که میخواهد دوران پر فراز و نشیب آندرییف را تجربه کند باید این کتاب را بخواند.» -استفان هاچینگز، دانشگاه منچستر
کتاب خندۀ سرخ از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 و از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.
نشر کتاب پارسه کتاب خندۀ سرخ از لیانید آندرییف را با ترجمۀ حمیدرضا آتش برآب منتشر کرده است.
آندرییف در کتاب خندۀ سرخ از وحشت، جنون و کابوسی که جنگ بر دل انسانها میاندازد صحبت کرده است. او انگار در این کتاب شعر، نقاشی و رنگ را در هم آمیخته تا بتواند مالیخولیا و دوزخِ جنگ را به تصویر بکشد. این کتاب حال و هوایی سمبولیک و اسکپرسیونیستی دارد و نمونهای خواندنی از عصر نقرهای ادبیات روسیه است.
اگر سرعت مطالعهتان 300 کلمه در دقیقه باشد حدوداً 2 ساعت و 20 دقیقه طول میکشد تا کتاب خندۀ سرخ را به طور کامل مطالعه نمایید.
- یادداشتهای شیطان اثر ماندگار و البته نیمه تمام لیانید آندرییف است. این کتاب دو سال بعد از مرگ نویسنده منتشر شد. یادداشتهای شیطان داستان یک شیطان است که در هیبت انسان به زمین میآید تا کمی تفریح کند اما متوجه میشود که در زمین فاسدتر از او نیز پیدا میشود. آندرییف در این کتاب سرخوردگی بی حد و حصرش از زندگی را به زبانی طنز در زندگی انسان خلاصه کرده است. او بیباکانه و بیرحمانه زندگی بیهوده و دوروییهای انسان را به رخ او میکشد.
ـ کتاب زندگی واسیلی اثر لیانید آندرییف نمایشنامهنویس و رماننویس روسی است که همه او را بهعنوان پدر اکسپرسیونیم ادبیات روسی میشناسند. او در این رمان به داستان زندگی شخصی و احساس شخصی به نام واسیلی پرداخته که شخصیتی پیچیده و چندوجهی دارد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.