رابین هود

(0)
نویسنده:

500,000ریال

450,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
134

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب رابین هود

انتشارات پنجره منتشر کرد:
رابین گفت:« می بینم که تیر طلا را به گردنتان آویزان کرده اید.»
- از آن روز هدیه ام را از خودم جدا نکرده ام.
- باید بگویم که آن روز از متانت و صمیمیت شما خیلی خوشم آمده بود.
دختر بلند شد و به طرف شمعدان های دیواری رفت و قطره های شمع خشکیده را پاک کرد و گفت: «طعنه می زنید یا چاپلوسی می کنید؟»
رأبین ناخودآگاه بلند شد و گفت: «به هیچ وجه، این طور نیست. بیشتر وقت ها به شما فکر می کردم و همیشه آرزو داشتم دوباره ببینمتان. گمان نمی کردم به این راحتی می توانم به دیدنتان بیایم. هرگز در خواب هم نمی دیدم که پدرتان...»
دختر بی تفاوت گفت: «درست است، حرفتان را ادامه بدهید بله پدرم جاسوس است.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی