نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چشمه منتشر کرد:
دانسته نیست این راه کی پایان خواهد یافت. نه، دانسته نیست. همه ی جنبه های این نقش کهنه، این نقش کند یا این تصویر گنگ و ناشناخته باقی اند و آنچه در نظر آید پس شمایلی تک بعدی است در نگاه عابری که مگر بر آن نظری کند و بگذرد مثل گذر از کنار یک نقاشی باسمه ای با تصویری که با دوربین یک عکاس کوچه گرد شکار شده باشد! من خسته است؛ من خسته و شوقی کلافه، و همین کلافگی خستگی را از یادش برده است. خستگی گم در اضطراب فردای روز چه باشد؟ حد میان خستگی و اضطراب کلافگی است. «به این حال هم راضی ام، به غربت نه! اما همچه حرفی را به کی بگویم؟»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
حوادث کتاب دودمان در سالهای پیش از انقلاب و در دورانی مهم از تاریخ معاصر ایران رخ میدهند. دولتآبادی در کتاب دودمان از ستم، تحقیر، سرکوب، نابرابری و بیعدالتیای صحبت کرده است که محرک خشم و اعتراض علیه وضع موجود بود. کتاب دودمان داستان زنهای بیپناهی است که جامعۀ مردسالار به آنها ظلم کرده بود. کتاب دودمان رمانی با شخصیتهای مختلف است و دولتآبادی ضمن تعریف کردن قصهای جذاب با خردهروایتهای متعددش، درون شخصیتهای داستان را میکاود و به تاریکترین نقاط ذهن شخصیتها دست میبرد و ترسهایشان را آشکار میکند.
شخصیت اصلی کتاب دودمان که داستان حول محور او میچرخد، اربابی به نام جوباری است. جوباری یکی از آن اربابان قدیمی است که در حق رعایا ظلم کرده و تبعیض قائل شده است و حتی پسر کوچکترش بهخاطر ظلم و تبعیضهایش با او به اختلاف خورده و سالهاست که دور از خانواده زندگی میکند و حالا یکی از پسرانش جای او را گرفته است که صد برابر از خود جوباری بدتر است. این پسر ظلم به رعیت را به جایی رسانده است که جوباری از ترس عواقب ظلم او، ترجیح میدهد که فرار کند و جایی پنهان شود بنابراین از مشهد میگریزد و به تهران میرود.
او زندگیای مخفی و در انزوا را در پیش میگیرد و اصلاً نمیخواهد هیچکس از هویت واقعی او آگاه شود. اما زمانی که با ترس و لرز وارد تهران میشود چون فکر میکند همیشه یکی در تعقیب اوست، به تظاهرکنندگان برمیخورد. او در حالیکه چمدان به دست سعی میکند از جمعیت تظاهرکنندگان کناره بگیرد ناخواسته با آنها بُر میخورد و همراه آنها بازداشت میشود و این تازه اول ماجرای کتاب دودمان است.
«در طول مسیر مسافرهای توراهی سوار و پیاده شده بودند، شاگرد شوفر با حسابوکتاب جابهجاشان کرده بود و آقای شوفر فقط در آینه نگریسته بودشان وقت سوار یا پیاده شدن. پس در مسیر هم اتفاق خاصی رخ نداده بود مگر در ساعتهای پایان راه که مرد خوابوبیدار گذرانیده بود و از آن هم بود که قدری گیج میزد آن مرد پریشان و گویی نابخود برگشت پشتسر را نگریست و یکبار هم دور خودش چرخید و رفت طرف نردبان تا چمدانش را از دستهای شاگرد شوفر بگیرد که حالا روی بام اتوبوس ایستاده بود لابهلای بقچهبارها و صاحبان بار را صدا میزد. مردِ پریشان هم چمدانش را میان دستهای لرزان گرفت، واپی رفت از میان شانههای مسافران و راه گرفت جانب درِ گاراژ و چمدان را گذاشت زمین کنار ستونِ درِ گاراژ، انتظار می رفت حالا یک نفس آسوده بکشد؛ اما نه. یادش آمد بار دیگر کیف -قبضدان پهن چرمیاش در جیب بغل نیمتنه را با دست لمس کند، یقین آنکه سرجایش هست در آن جیب گشاد که دهنهاش را با سه تا سنجاققفلی انگار دوخته بود.»
«حالا دلبهشک بود که آیا آن مرد از آغاز در اتوبوس جا گرفته بوده، مثلاً در صندلیهای ته اتاق، یا مسافر توراهی بوده است و اگر چنین یا چنان بوده چه طور ممکن است شناس بوده باشد؟ و چُنین جَنَمی از کجا میتوانسته او را بشناسد؟ آیا از بابت سرشناسیِ مردِ پریشان بود که چنان کسی کنجکاو او شده باشد که مثلاً چرا با اتوبوس دارد سفر میکند؟ پس چه؟ او که در طول مسیر یکبار هم قبضدانش را از جیب درنیاورده بود، سهل است که درِ جیب را به سه سنجاققفلی بسته نگه داشته بود. رختولباس تنش هم که نونوار نبود. همان نیمتنه و شلوار قدیمی را به تن داشت که سردستی میپوشید. مجال هم نداشته بود که لباس دیگری بپوشد. نمیشد که در آن پکری فکر آراستن لباس بود. خبر که رسید تاخت به صندوقخانه، آن چه سبک بود به وزن و سنگین بود به قیمت برداشت و دستهی چمدان را چسبید، کلاه را از سر چوبرختی برداشت گذاشت سرش، از اندرونی گذشت، در حیاط بیرونی لَختی پا سست کرد و بهدرنگ ماند، ندانست برای چه، و فکر کرد هر چه زودتر، زودتر.»
«نباید شناخته میشد آقاجوباری؛ یا دستکم هر چه گم و گنگتر بهتر. حرفی هم نداشت و نمیخواست هم داشته باشد با یک مشت آدم پُرچانه که «سفربهخیر» و لابد «چه شده که جنابعالی با وسیلهی فقرا سفر میکنید!» و از این باب حرف و گپها. پس در پیادهرو میرفت همشانهی جمعیت اما طوری که کاریش با کسی نیست و بدانند او مسافر غریبی است که میرود مسافرخانهای بیابد. البته این معنا را به خود میگفت و نزد خود هم پنهان میداشت که میرود راهی پیدا کند ماشین کرایهای بیابد او را برساند در خانهی خودش در نواحی غرب تهران، نه خیلی دور از دانشگاه تهران، خانهای که به امید رفتن فرزندان به دانشگاه خریده بود به سالیان. پس در آن گفتوگوی خاموش هر آن کس که در وی مینگریست ناگفته میشنید که «نه آقا، بله آقا، من جزو جماعت نیستم، آقا! من رد یک مسافرخانه میگردم، آقاجان.» و این نکتهای بود که آقاجوباری نمیتوانست به خود بشناساند که چه مایه از ضعف و زبونی درآن پنهان است. اگرچه سخن ناگفته شنیده هم نمیشود. مردی که دیروزها و دیسالها مردمانی در نگاهش خشک میایستادند و کس را زهره نبود در چشمهای او بنگرد، حالا در پیادهروِ خیابان امیرکبیر تهران مثل گنهکاران، بیکه بر قدمهایش فرمان داشته باشد، راه میرفت و امیدش به یافتن مهمانخانهای بود که سر راهش پیدا شود و او بتواند برای ساعاتی سرش را فرو ببرد تو دهانهی درگاهیِ آن و گم بشود از منظرها.»
اگر به رمانهای ایرانی بالاخص روایتهایی داستانی از حوادث تاریخ معاصر ایران علاقه دارید حتماً جدیدترین رمان دولتآبادی، دودمان را بخوانید
محمود دولتآبادی داستاننویس است که در سال 1319 در دولتآبادِ سبزوار به دنیا اومد. تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و چندی بعد ترک تحصیل کرد. سپس به تهران رفت و مشغول کارهایی چون کارگری چاپخانه و حروفچینی شد. دوباره به سبزوار بازگشت تا آنکه در 1337 به قصد ورود به آموزشگاه گروهبانی عازم مشهد شد. در این سفر اگر چه به مقصود نرسید اما با تئاتر آشنا شد. در 1339 بار دیگر به تهران رفت و در تکاپوی یافتن شغلی تازه گذارش به «تئاتر پارس» افتاد و در آنجا به عنوان عامل اجرایی پشت صحنه استخدام شد. بعدها پس از گذراندن کلاسهای آزاد هنرپیشگی «آناهیتا» و عضویت در این گروه به بازیگری تئاتر روی آورد.
نخستین کتابش در 1346 منتشر شد. حوالی 1348 به استخدام «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در آمد. در 1353 به سبب فعالیتهای سیاسی بازداشت شد و تا 1355 در زندان بود. از آن پس داستاننویسی به صورت عمدهترین کار وی درآمد. در 1377 برای مجموعۀ آثارش لوح زرّین و جایزۀ بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و در 1381 برای یک عمر فعالیت ادبی «جایزۀ ادبی یلدا» را دریافت کرد. حسین دولتآبادی متولد 1326، نویسندۀ کبودان برادر اوست.
او نویسندهای واقعگرا است و اغلب آثارش که جزء داستانهای ناحیهای طبقهبندی میشود حول محور روستاییان دور میزند و از ساختار و شخصیتهای مشابه برخوردار است. فقر شدید، گرسنگی مفرط، بیکاری و کشمکشهای فئودالی درونمایۀ اصلی این آثار را تشکیل میدهد و تعهد نویسنده به مقاصد سیاسی در بعضی از آنها نمایان است. اقبال وی در داستاننویسی مرهون پرداخت ماهرانه و گاه مفصّل است. راوی داستانهای وی اغلب از زاویه دید دانای کل به روایت داستان میپردازد و زبانی منسجم و گاه شاعرانه (بهویژه در کلیدر) دارد و آنگاه که شخصیتهای داستان زبان به سخت میگشایند، همین زبان مورد استفاده قرار میگیرد، با این تفاوت که جنبۀ شاعرانۀ آن حذف و تعدادی کلمات محلی در آن داخل میشود.
برخی از رمانها:
• کلیدر (1357 تا 1362)
• جای خالی سلوچ (1358)
• روزگار سپریشدۀ مردم سالخورده (1369 تا 1379)
• سلوک (1382)
• آن مادیان سرخیال (1383)
برخی از داستانهای بلند:
• آوسنۀ بابا سبحان (1347)
• گاوارهبان (1350)
• سفر (1351)
• هجرت سلیمان (1352)
• مرد (1352)
• عقل، عقیل (1353)
• گلدستهها و سایهها (1384)
نشر چشمه کتاب دودمان از محمود دولتآبادی را منتشر کرده است. دودمان داستان ترس، اضطراب و گریز، تقابل پدران و پسران، و ظلمی است که جامعۀ مردسالار بر حق زنان روا میدارد.
- جای خالی سلوچ اثر دیگری از محمود دولتآبادی نویسندۀ مشهور ایرانی است. او این کتاب را بلافاصله پس از آزادی از زندان و طی 70 روز نوشت چون داستان این رمان را طی حبس در ذهنش پرورانده بود. این کتاب داستان زنی به نام مرگان است و تمام داستان در روستایی میگذرد که در حاشیۀ کویر قرار دارد. نویسنده در کنار شرح زندگی مرگان، به روایت مشقتهای زندگی دهقانان ایرانی پرداخته و خواننده را با مشکلات کشاورزی مکانیزه آشنا میکند.
- خانۀ ادریسیها اثر غزاله علیزاده نویسندۀ ایرانی است. این کتاب داستان شهری به نام عشقآباد و به قدرت رسیدن گروهی است که وارد شهر میشوند تا حق ستمدیدگان را از ستمگران بگیرند. همۀ ماجرای خانۀ ادریسیها در خانهای بزرگ و قدیمی میگذرد و ادریسیها ساکنان این خانه هستند. زنهای این داستان تسلیم مردسالاری شدهاند و هرگز خانه را ترک نمیکنند.
- کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی و یکی از شناختهشدهترین رمانهای ایرانی است. این کتاب اولین بار در سال 1367 منتشر شد و برندۀ جایزۀ سال 2001 بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شد. این رمان داستان خانوادۀ اورخانی است و تمرکز داستان روی دو پسر این خانواده یعنی آیدین و اورهان است و وقایع رمان بین سالهای 1310 تا 1330 رخ میدهد.
- سووشون اولین رمان سیمین دانشور است که در سال 1348 منتشر شد. این کتاب یکی از پرمخاطبترین و پرفروشترین داستانهای ایرانی است و نقطهعطفی در شکلگیری رمان اجتماعی در ادبیات فارسی به شمار میرود. نویسنده در این کتاب به نقش مهم و حیاتی زنان پرداخته و یک شخصیت زن قوی و مستقل خلق کرده است و حوادث مختلف ایران در سالهای پایانی جنگ حهانی دوم در شهر شیراز را روایت میکند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
و این خصلتی در زن است که می تواند سالیانی دل خوش یک عبارت دل نشین باشد.
هرجا هم بروی خانمانت با تو هستند، کس و کارت روی شانه هایت سوارند و نمی توانی دوستی بیابی مگر این که دیگری زیر و بالای زندگی تو را بداند؛ و نمی شد و نمی شد. پس هرچه بود درون دل می ماند تا در جایی و نقطه ای بترکد. نکبت زندگی در نکبت گفتن دارد
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
بفرما این چای و این نان سنگک داغ، این هم کره با مربا، همان چه آدمیزاد برای به دست آوردن چیزهایی بیش از این ها آدمیزاده هایی مثل خودش را به اسیری می گیرد و می کشد، همین. نوش جان