در کمال خونسردی

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
1987

علاقه مندان به این کتاب
27

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
4

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب در کمال خونسردی

انتشارات بیدگل منتشر کرد:
همه طوطی را مسخره می‌کردند، طوطی که وقتی او هفت سالش بود به رویاهایش بال گشوده بود؛ بچه‌ای دو رگه، منفور و متنفر از بقیه، که نوی پرورشگاهی در کالیفرنیا زندگی می‌کرد که راهبه‌ها اداره‌اش می‌کردند- زنانی کفن پوش و سخت گیر که به خاطر خیس کردن رختخوابش شلاق می‌زدند. بعد از یکی از همین کتک کاری‌ها بود، وقتی خواب بود آمد، پرنده‌ای (از مسیح بلندتر، زرد مثل گل آفتابگردان)، در حالی که (طلب مرحمت می‌کردند) سلاخی‌شان کرد، بعد به آرامی او را از زمین بلند کرد، در آغوش گرفت و بال گشود و او را با خودش به (بهشت) برد.
کاپوتی یکی از کسانی بود که برای اولین بار ژورنالیسم را به اثر هنر ارتقا داد.
در کمال خونسردی اثری است که از نظم و دقتی فوق العاده برخوردار است و بیش از آن، از تعادل. همچون تراژدی‌های یونانی، حکایتی است ظریف و مرثیه وار از تقدیر بشر، و همچنین رمان‌های کلاسیک فرانسوی استاندال و فلوبر، غنی است و پربار، هم نظر وسعت نظر هم از نظر ژرفایش.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب در کمال خونسردی اثر ترومن کاپوتی

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب در کمال خونسردی از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب در کمال خونسردی از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی کتاب در کمال خونسردی:

در کمال خونسردی رمانی بر اساس واقعیت از چند فقره قتل و عواقب آن است. این رمان اثر ترومن کاپوتی نویسنده و بازیگر آمریکایی و نویسندۀ داستان «صبحانه در تیفانی» است و اولین بار در سال 1966 منتشر شد. نویسنده در این رمان به جزئیات قتل چهار عضو خانوادۀ کلاتر در سال 1959 در یک شهر کوچک روستایی در کانزاس پرداخته است. کتاب در کمال خونسردی پس از انتشار خیلی سریع به شهرت رسید و دومین کتاب پرفروش دربارۀ جنایت‌های واقعی در تاریخ شد.

واکنش‌های جهانی به کتاب در کمال خونسردی:

منتقدان کتاب در کمال خونسردی را یک اثر پیشگام در  سبک ادبی ناداستان و ژانر مستند جنایی در نظر گرفتند گرچه کاپوتی از این‌که نتوانست با این کتاب جایزۀ پولیتزر را دریافت کند بسیار ناامید شد.

چرا باید کتاب در کمال خونسردی را بخوانیم؟

کتاب در کمال خونسردی بر اساس داستان واقعی از قتل یک خانواده در کانزاس نوشته شده است. اگر به خواندن گزارش جنایت‌های واقعی علاقه دارید حتماً کتاب در کمال خونسردی را بخوانید.

جملات درخشانی از کتاب در کمال خونسردی:

«روستای هولکوم بر بلندای گندمزارهای مرتفع غرب کانزاس قرار دارد، ناحیه‌ای تک‌افتاده که سایر اهالی کانزاس به آن می‌گویند «اون دوردورها». این محیط روستایی، تقریباً در حدود صد‌وده کیلومتریِ مرز شرقی کلرادو، با آبی‌ِ تندِ آسمانش و هوای صاف و خشکش، حال‌وهوایی دارد بیشتر شبیه آنچه در نواحی غربی کشور مشاهده می‌شود تا در نواحی میانی. لهجۀ محلی رگه‌ای تودماغی دارد، شبیه لهجۀ اهالی مرغزارها، مثل صدای تودماغی کارگران مزرعه؛ و مردها، بیشترشان، شلوار تنگ گاوچران‌ها را می‌پوشند و کلاه گاوچرانی به سر می‌گذارند و چکمه‌های پاشنه‌بلند نوک‌تیز به پا می‌کنند. زمین هموار است و مناظر به‌طرز حیرت‌انگیزی پرشمار؛ اسب‌ها، رمه‌های گاو، دسته‌ای انبار غلۀ سفیدرنگ که با شکوه و هیبتِ معابد یونانی قد برافراشته‌اند و برای مسافرها، خیلی قبل‌تر از آنکه نزدیکشان شوند، قابل رؤیت‌اند. خود هولکوم هم از فواصل بسیار دور دیده می‌شود. نه اینکه چیز خیلی چشمگیری داشته باشد ـ آنچه هست تجمع بی‌قاعدۀ ساختمان‌هایی است که ریل خط اصلی راه‌آهن سانتافه درست از وسط دو قسمت می‌کند، آبادی‌ای بی‌نظم و درهم‌برهم که از جنوب به باریکۀ قهوه‌ای رنگ رودخانۀ آرکانزاس منتهی می‌شود و از شمال به بزرگراهی به نام جادۀ 50 و از شرق و غرب به مرغزارها و گندمزارها. بعد از باران یا وقتی برفِ نشسته روی زمین آب می‌شود، گردوخاک غلیظ خیابان‌های بی‌نام و بی‌سایه و آسفالت‌نشده به چنان گل‌وشلی تبدیل می‌شود که بیا و ببین.»

«تا صبح روزی در اواسط نوامبر 1959، آمریکایی‌های کمی ـ حتی درواقع کانزاسی‌های کمی ـ اسم هولکوم را شنیده بودند. مثل آب روان رودخانه‌ها، مثل سرنشین‌های اتومبیل‌های توی بزرگراه‌ها و مثل قطارهای زردرنگی که با سرعت روی ریل قطار سانتافه در رفت‌وآمد بودند، گذر هیچ حادثه‌ای هم، از نوع حوادث غافلگیرکننده، این‌‌طرف‌ها نیفتاده بود. ساکنان روستا، که جمعیتشان دویست و هفتاد نفر بود، با وضع موجود هیچ مشکلی نداشتند، درواقع از همین زندگی عادی‌شان کاملا راضی بودند ـ اینکه کار کنند، بروند شکار، تلویزیون ببینند، در مراسم مدرسه و تمرین آواز دسته‌جمعی کلیسا شرکت کنند و در جلسات انجمن. اما بعد، در نخستین ساعات آن صبح نوامبر، صبح یکشنبه‌روزی، صداهایی غریب تداخلی ایجاد کرد میان سروصدای شبانگاه عادی هولکوم، در زوزۀ متشنج گرگ‌های صحرایی و خش‌خشِ خشکِ بوته‌خارهای غلتان و نالۀ لوکوموتیوهای شتابانی که دور می‌شوند. در آن لحظه در هولکومِ به‌خواب‌رفته هیچ‌کس صداها را نشنید ـ صدای چهار شلیک تفنگ شکاری که، روی‌هم‌رفته، به زندگی شش نفر پایان داد. اما، بعد از این اتفاق، اهل آبادی، که تا آن موقع به‌هم اعتماد داشتند، به‌حدی که زحمت قفل‌کردنِ درِ خانه‌هایشان را به خود نمی‌دادند، در رؤیا و خیال صدای آن شلیک‌ها را از نو می‌شنیدند که تیرهای بدگمانی را به هر طرف روانه می‌کرد، شلیک‌هایی که در برقشان بسیاری از همسایه‌های قدیمی نگاه غریبی به‌هم می‌انداختند، مثل وقتی که آدم با غریبه‌ای مواجه می‌شود.»

«آقای کلاتر از وسط باغ میوه گذشت و بعد در طول رودخانه به راهش ادامه داد، که در آن نقطه کم‌عمق بود و اینجاوآنجا جزیره‌هایی در آن دیده می‌‌شد ــ‌ سواحلی وسط آب که از شن و ماسه تشکیل می‌شدند، سواحلی که در یکشنبه‌های سال‌های گذشته، روزهای سبت که هوا داغ بود، آن روزها که بانی هنوز «دل‌ودماغ این کارها را داشت»، سبدهای پیک‌نیک را می‌بردند آنجا؛ بعدازظهرهای دورهمی خانوادگی، که در انتظار لرزشی در انتهای نخ قلاب ماهیگیری به خوشی سپری می‌شدند. به‌ندرت اتفاق می‌افتاد آقای کلاتر با غریبه‌ای که بی‌اجازه وارد حریم مزرعه‌اش شده مواجه شود؛ مزرعۀ او، که حدود دو و نیم کیلومتر از بزرگراه فاصله داشت و جاده‌هایی که به آن منتهی می‌شد ناشناخته بودند، جایی نبود که غریبه‌ها اتفاقی گذرشان به آنجا بیفتد. ولی حالا، ناگهان سروکلۀ دسته‌ای غریبه پیدا شد، و تدی، سگ آقای کلاتر، دوید سمتشان و با سروصدا مقابلشان درآمد. ولی این کار از تدی بعید بود. بااینکه سگ نگهبان خوبی بود، سگی گوش‌به‌زنگ که همیشه آماده بود تا غوغا به پا کند، یک جای شجاعتش می‌لنگید: کافی بود تفنگت را نشان بدهی، همان اتفاقی که آن لحظه افتاد ـ چون متجاوزها مسلح بودند ـ آن‌وقت سرش می‌افتاد پایین و دمش را می‌بُرد لای پاهایش. هیچ‌کس دلیلش را نمی‌دانست، چون کسی از گذشته‌اش خبر نداشت؛ فقط همین‌قدر می‌دانستند که سگی ولگرد بوده که کنیون سال‌ها پیش پیدایش کرده.»

تحلیلی بر کتاب در کمال خونسردی‌:

کاپوتی یکی از نویسندگانی بود که قبل از دستگیری قاتلان واقعی از این قتل چهارگانه مطلع شد و به کانزاس رفت تا دربارۀ این جنایت بنویسد. دوست دوران کودکی و همکارش هارپر لی، نویسندۀ کتاب معروفِ «کشتن مرغ مقلد» نیز او را همراهی کرد و آن‌ دو با ساکنان و کارآگاهانی که برای این پرونده تعیین شده بودند، مصاحبه کردند و هزاران صفحه از این فاجعه نوشتند. قاتلان ریچارد هیکاک و پری اسمیت بودند که شش هفته پس از قتل دستگیر و در ایالت کانزاس اعدام شدند. کاپوتی در نهایت شش سال بر روی نوشتن این رمان کار کرد. کتاب در کمال خونسردی به دلیل نثر شیوا، جزئیات گسترده و روایت سه گانه‌اش از زندگی قاتلان، قربانیان و سایر ساکنین جامعۀ روستایی بسیار مورد استقبال قرار گرفت. روان‌شناسی و پیشینۀ هیکاک و اسمیت و همچنین روابط پیچیدۀ این زوج در حین و بعد از قتل که کاپوتی در کتابش به‌ آن‌ها اشاره کرده بود مورد توجۀ ویژه قرار گرفت.

خلاصۀ کتاب در کمال خونسردی

هربرت «هرب» کلاتر یک کشاورز مرفه در غرب کانزاس بود. او 18 مزرعه‌دار را استخدام کرد که به‌خاطر رفتار و دستمزد منصفانه و خوبی که به آن‌ها پرداخت می‌کرد، بسیار مورد احترام‌شان بود. دو دختر بزرگ‌تر او ایونا و بورلی از خانه نقل‌مکان کرده بودند و دو فرزند کوچک‌تر نیز داشت. دختر کوچکش نانسی 16 ساله بود و پسر کوچک‌ترش کنیون 15 ساله و هر دو در دبیرستان درس می‌خواندند. بنابر گزارش‌ها، بانی همسر کلاتر از زمان تولد فرزندانش به دلیل افسردگی بالینی و بیماری‌های جسمی ناتوان شده بود، گرچه برادرش و سایر اعضای خانواده بعدها این موضوع را رد کردند و معتقد بودند که افسردگی بانی به آن اندازه که در کتاب در کمال خونسردی نشان داده شده، باعث ناتوانی او نشده بود. ریچارد یوجین هیکاک و پری ادوارد اسمیت دو مجرم سابقه‌دار بودند که اخیراً از زندان ایالتی کانزاس آزاد شده بودند. آن‌ها هرب، بانی، نانسی و کنیون را در ساعات اولیۀ صبح 15 نوامبر سال 1959 به قتل رساندند. هم‌سلولی سابق هیکاک برای هرب کلاتر کار کرده بود و به هیکاک گفته بود که کلاتر مقدار زیادی پول نقد در گاو صندوق نگه می‌دارد. هیکاک هم با خود فکر کرده بود پول‌های گاو صندوق را می‌دزدد و زندگی جدیدی را شروع می‌کند. به گفتۀ کاپوتی، هیکاک نقشۀ خود را یک امتیاز ویژه می‌دانست. هیکاک بعداً‌ با هم‌سلولی سابقش اسمیت تماس گرفت و دربارۀ نقشۀ سرقت با او صبحت کرد اما هرب کلاتر هیچ گاو صندوقی نداشت و اساساً تمام معاملاتش را با چک انجام می‌داد. هیکاک و اسمیت در غروب 14 نوامبر، پس از طی 400 مایل به هولکامب رسیدند، خانۀ کلاتر را پیدا کردند و از دری که قفل نشده بود وارد خانه شدند، تمام اعضای خانواده خواب بودند. آن‌ها اعضای خانواده را بیدار کردند و دست و دهانشان را بستند، سپس گاو صندوق را پیدا کردند و به جست‌وجوی پول پرداختند اما چیز زیادی نیافتند اما مصمم بودند که شاهدی از خود برجای نگذارند و اسمیت که مستعد اعمال خشونت‌آمیز بود ابتدا گلوی هرب را برید و سپس به سرش شلیک کرد و سپس باقی اعضای خانواده را نیز به قتل رساندند.

حواشی حول محور کتاب

• بخش‌هایی از کتاب در کمال خونسردی با وقایع و جزئيات واقعی صحنۀ جنایت تفاوت دارد.

• اسمیت بعداً در اعترافات شفاهی خود ادعا کرد که هیکاک دو زن خانواده را به قتل رسانده است. اما وقتی از اسمیت خواسته شد اعترافاتش را مکتوب و امضا کند از این کار امتناع کرد. به گفتۀ کاپوتی او به‌خاطر مادر هیکاک می‌خواست مسئولیت چهار قتل را بپذیرد چون معتقد بود مادرش انسان مهربانی است و برای او احساس تأسف می‌کند. اما هیکاک تا لحظۀ آخر پای حرفش ماند که اسمیت هر چهار نفر را به قتل رسانده است.

• فیلمی بر اساس کتاب در کمال خونسردیِ ترومن کاپوتی به کارگردانی ریچارد بروکس در سال 1967 اکران شد. در سال 2008 کتابخانۀ کنگره این فیلم را برای حفاظت در فهرست ملی ثبت فیلم گنجاند و این فیلم در فهرست 10 فیلم برتر بنیاد فیلم آمریکا جای گرفت. هنرمندانی همچون اسکات ویلسون و رابرت بلیک در این فیلم به ایفای نقش پرداختند و بازی آن‌ها مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.

اگر از خواندن کتاب در کمال خونسردی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• چنگ چمنزار اثر دیگری از ترومن کاپوتی است. این کتاب داستان سه فرد ناهنجار دوست‌داشتنی است، یک پسر یتیم و دو پیرزن عجیب‌وغریب که ساعات شیرین و در عین حال خطرناکی را در یک خانۀ درختی کنار هم می‌گذرانند. این کتاب در واقع انعکاس‌دهندۀ همۀ لذت‌ها و آزادی است.

• صبحانه در تیفانی اثر معروف ترومن کاپوتی است که فیلمی بر اساس این کتاب با بازی آدری هیپبورن ساخته شده است. این کتاب داستان دختری بازیگوش و سرزنده است که در نیویورک زندگی می‌کند و دوست دارد برای خودش زندگی کند اما همسایه‌ها از این‌که این دختر سرزنده و شاد است ناراحت هستند و همیشه از رفت‌وآمدهایش گِله دارند.

• خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر اثر مهراوه فردوسی نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی است. این کتاب چهار جستار دربارۀ پروندۀ جنایت سمیه و شاهرخ است که تلاش کردند خانوادۀ سمیه را به قتل برسانند و دهۀ هفتاد را در بُهت و حیرت فرو برد. نویسنده تلاش کرده است چگونگی مواجهه حکومت، رسانه‌ها و مردم با این جنایت را شرح بدهد. 

• کتاب خصم اثر امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است. این کتاب بر اساس یک جنایت واقعی نوشته شده است. ژا‌ن‌کلود رومان پزشکی معتمد است که هجده سال تمام به تمام اطرافیانش دروغ گفته و در انتها تمام خانواده و پدرومادرش را به قتل می‌رساند. کارر سعی دارد در این کتاب از جنبه‌های ناپیدای این پرونده و افکار ژان‌کلود پرده بردارد.

دربارۀ ترومن کاپوتی‌: رمان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر

در کمال خونسردی

ترومن گارسیا کاپوتی در سال 1924 متولد شد و در سال 1984 درگذشت. وی رمان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، نمایش‌نامه‌ نویس و بازیگر آمریکایی بود که بسیاری از داستان‌های کوتاه، رمان‌ها و نمایش‌نامه‌هایش به عنوان آثار کلاسیک ادبی مورد ستایش و تمجید قرار گرفته‌اند. از جمله رمان‌های مشهورش می‌توان به صبحانه در تیفانی (1958) اشاره کرد. بیش از 20 فیلم و سریال تلویزیونی از روی آثارش ساخته شده‌اند. کاپوتی در کودکی به دلیل جدایی والدینش، غیبت طولانی مدت مادرش و مهاجرت‌های مختلف دچار مشکلات زیادی شد اما از تمام آن‌ها گذشت. در هشت سالگی فهمید که نویسنده است و توانایی‌اش در نوشتن را در دوران کودکی تقویت کرد. نویسندگی را به صورت حرفه‌ای با نوشتن داستان‌ کوتاه شروع کرد. در سال 1943 به نیویورک رفت و در آن‌جا با دنیای تئاتر آشنا شد و توانست به جامعۀ هنری راه یابد. در هجده سالگی دستیار هیئت تحریریۀ نشریۀ نیویورکر شد. در سال 1945 یکی از داستان‌های کوتاه‌اش باعث شکست ادبی این نویسنده شد اما کاپوتی ناامید نشد. کتاب «میریام» وی نظر منتقدان را به خود جلب کرد و او توانست با ناشری قرارداد ببندد. از دیگر رما‌ن‌های معروف کاپوتی می‌توان به «بچه‌ها در جشن تولد»، «تابوت‌های دست‌ساز»، «صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» و «موسیقی برای آفتاب‌پرست‌ها» اشاره کرد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی