

در کمال خونسردی
انتشارات بیدگل منتشر کرد:
همه طوطی را مسخره میکردند، طوطی که وقتی او هفت سالش بود به رویاهایش بال گشوده بود؛ بچهای دو رگه، منفور و متنفر از بقیه، که نوی پرورشگاهی در کالیفرنیا زندگی میکرد که راهبهها ادارهاش میکردند- زنانی کفن پوش و سخت گیر که به خاطر خیس کردن رختخوابش شلاق میزدند. بعد از یکی از همین کتک کاریها بود، وقتی خواب بود آمد، پرندهای (از مسیح بلندتر، زرد مثل گل آفتابگردان)، در حالی که (طلب مرحمت میکردند) سلاخیشان کرد، بعد به آرامی او را از زمین بلند کرد، در آغوش گرفت و بال گشود و او را با خودش به (بهشت) برد.
کاپوتی یکی از کسانی بود که برای اولین بار ژورنالیسم را به اثر هنر ارتقا داد.
در کمال خونسردی اثری است که از نظم و دقتی فوق العاده برخوردار است و بیش از آن، از تعادل. همچون تراژدیهای یونانی، حکایتی است ظریف و مرثیه وار از تقدیر بشر، و همچنین رمانهای کلاسیک فرانسوی استاندال و فلوبر، غنی است و پربار، هم نظر وسعت نظر هم از نظر ژرفایش.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
معرفی کتاب در کمال خونسردی اثر ترومن کاپوتی
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی کتاب در کمال خونسردی:
واکنشهای جهانی به کتاب در کمال خونسردی:
چرا باید کتاب در کمال خونسردی را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب در کمال خونسردی:
«تا صبح روزی در اواسط نوامبر 1959، آمریکاییهای کمی ـ حتی درواقع کانزاسیهای کمی ـ اسم هولکوم را شنیده بودند. مثل آب روان رودخانهها، مثل سرنشینهای اتومبیلهای توی بزرگراهها و مثل قطارهای زردرنگی که با سرعت روی ریل قطار سانتافه در رفتوآمد بودند، گذر هیچ حادثهای هم، از نوع حوادث غافلگیرکننده، اینطرفها نیفتاده بود. ساکنان روستا، که جمعیتشان دویست و هفتاد نفر بود، با وضع موجود هیچ مشکلی نداشتند، درواقع از همین زندگی عادیشان کاملا راضی بودند ـ اینکه کار کنند، بروند شکار، تلویزیون ببینند، در مراسم مدرسه و تمرین آواز دستهجمعی کلیسا شرکت کنند و در جلسات انجمن. اما بعد، در نخستین ساعات آن صبح نوامبر، صبح یکشنبهروزی، صداهایی غریب تداخلی ایجاد کرد میان سروصدای شبانگاه عادی هولکوم، در زوزۀ متشنج گرگهای صحرایی و خشخشِ خشکِ بوتهخارهای غلتان و نالۀ لوکوموتیوهای شتابانی که دور میشوند. در آن لحظه در هولکومِ بهخوابرفته هیچکس صداها را نشنید ـ صدای چهار شلیک تفنگ شکاری که، رویهمرفته، به زندگی شش نفر پایان داد. اما، بعد از این اتفاق، اهل آبادی، که تا آن موقع بههم اعتماد داشتند، بهحدی که زحمت قفلکردنِ درِ خانههایشان را به خود نمیدادند، در رؤیا و خیال صدای آن شلیکها را از نو میشنیدند که تیرهای بدگمانی را به هر طرف روانه میکرد، شلیکهایی که در برقشان بسیاری از همسایههای قدیمی نگاه غریبی بههم میانداختند، مثل وقتی که آدم با غریبهای مواجه میشود.»
«آقای کلاتر از وسط باغ میوه گذشت و بعد در طول رودخانه به راهش ادامه داد، که در آن نقطه کمعمق بود و اینجاوآنجا جزیرههایی در آن دیده میشد ــ سواحلی وسط آب که از شن و ماسه تشکیل میشدند، سواحلی که در یکشنبههای سالهای گذشته، روزهای سبت که هوا داغ بود، آن روزها که بانی هنوز «دلودماغ این کارها را داشت»، سبدهای پیکنیک را میبردند آنجا؛ بعدازظهرهای دورهمی خانوادگی، که در انتظار لرزشی در انتهای نخ قلاب ماهیگیری به خوشی سپری میشدند. بهندرت اتفاق میافتاد آقای کلاتر با غریبهای که بیاجازه وارد حریم مزرعهاش شده مواجه شود؛ مزرعۀ او، که حدود دو و نیم کیلومتر از بزرگراه فاصله داشت و جادههایی که به آن منتهی میشد ناشناخته بودند، جایی نبود که غریبهها اتفاقی گذرشان به آنجا بیفتد. ولی حالا، ناگهان سروکلۀ دستهای غریبه پیدا شد، و تدی، سگ آقای کلاتر، دوید سمتشان و با سروصدا مقابلشان درآمد. ولی این کار از تدی بعید بود. بااینکه سگ نگهبان خوبی بود، سگی گوشبهزنگ که همیشه آماده بود تا غوغا به پا کند، یک جای شجاعتش میلنگید: کافی بود تفنگت را نشان بدهی، همان اتفاقی که آن لحظه افتاد ـ چون متجاوزها مسلح بودند ـ آنوقت سرش میافتاد پایین و دمش را میبُرد لای پاهایش. هیچکس دلیلش را نمیدانست، چون کسی از گذشتهاش خبر نداشت؛ فقط همینقدر میدانستند که سگی ولگرد بوده که کنیون سالها پیش پیدایش کرده.»
تحلیلی بر کتاب در کمال خونسردی:
خلاصۀ کتاب در کمال خونسردی
حواشی حول محور کتاب
• اسمیت بعداً در اعترافات شفاهی خود ادعا کرد که هیکاک دو زن خانواده را به قتل رسانده است. اما وقتی از اسمیت خواسته شد اعترافاتش را مکتوب و امضا کند از این کار امتناع کرد. به گفتۀ کاپوتی او بهخاطر مادر هیکاک میخواست مسئولیت چهار قتل را بپذیرد چون معتقد بود مادرش انسان مهربانی است و برای او احساس تأسف میکند. اما هیکاک تا لحظۀ آخر پای حرفش ماند که اسمیت هر چهار نفر را به قتل رسانده است.
• فیلمی بر اساس کتاب در کمال خونسردیِ ترومن کاپوتی به کارگردانی ریچارد بروکس در سال 1967 اکران شد. در سال 2008 کتابخانۀ کنگره این فیلم را برای حفاظت در فهرست ملی ثبت فیلم گنجاند و این فیلم در فهرست 10 فیلم برتر بنیاد فیلم آمریکا جای گرفت. هنرمندانی همچون اسکات ویلسون و رابرت بلیک در این فیلم به ایفای نقش پرداختند و بازی آنها مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
اگر از خواندن کتاب در کمال خونسردی لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• صبحانه در تیفانی اثر معروف ترومن کاپوتی است که فیلمی بر اساس این کتاب با بازی آدری هیپبورن ساخته شده است. این کتاب داستان دختری بازیگوش و سرزنده است که در نیویورک زندگی میکند و دوست دارد برای خودش زندگی کند اما همسایهها از اینکه این دختر سرزنده و شاد است ناراحت هستند و همیشه از رفتوآمدهایش گِله دارند.
• خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر اثر مهراوه فردوسی نویسنده و روزنامهنگار ایرانی است. این کتاب چهار جستار دربارۀ پروندۀ جنایت سمیه و شاهرخ است که تلاش کردند خانوادۀ سمیه را به قتل برسانند و دهۀ هفتاد را در بُهت و حیرت فرو برد. نویسنده تلاش کرده است چگونگی مواجهه حکومت، رسانهها و مردم با این جنایت را شرح بدهد.
• کتاب خصم اثر امانوئل کارر نویسنده و کارگردان فرانسوی است. این کتاب بر اساس یک جنایت واقعی نوشته شده است. ژانکلود رومان پزشکی معتمد است که هجده سال تمام به تمام اطرافیانش دروغ گفته و در انتها تمام خانواده و پدرومادرش را به قتل میرساند. کارر سعی دارد در این کتاب از جنبههای ناپیدای این پرونده و افکار ژانکلود پرده بردارد.
دربارۀ ترومن کاپوتی: رماننویس، فیلمنامهنویس و بازیگر

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













