نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ماهی منتشر کرد:
دیروز همهپرسی برگزار شد و رئیس جمهور بعد از رأیگیری سخنرانی کرد. همه چیزش آشنا بود، چهرهاش، صدایش، احساساتش و آن لحن سوزناک پدرانهای که یعنی من خیر و صلاح شما را بهتر از خودتان می دانم، درست مثل پدرم. جناب رئیس جمهور، که هر که نداند من میدانم چه دروغگوی فاسد و چه دشمن بیرحمی است، ما را به میدان جنگ میفرستد و با همهی دنیا میجنگد، فقط به این دلیل که نگران آیندهی ماست. صرفاً از سر دلسوزی پدرمان را در میآورد.
یاسمینا تشانویچ، در خلال جنگ کوزوو و در زیر حملات هوایی ناتو، با نوشتن خاطرات روزانهاش روایتی دست اول از زندگی در منطقهی جنگی ارائه میدهد. این خاطرات نشان میدهد گرفتار شدن در کشوری که به سبب سیاستهای حکومتش منزوی شده است و شهروندانش باید تاوان جنایات دولتمردانشان را بپردازند چه حسی دارد. کتاب حاضر برگزیدهی انجمن جهانی قلم در سال 2000 است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب خاطرات یک ابله سیاسی از سایت گودریدز امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب خاطرات یک ابله سیاسی از سایت آمازون امتیاز 4.6 از 5 را دریافت کرده است.
• کتاب برگزیدۀ انجمن جهانی قلم در سال 2000
کتاب خاطرات یک ابله سیاسی اثر نویسنده، فمینیست، فعال سیاسی، مترجم و فیلمساز صربستانی یاسمینا تشانویچ است. این کتاب برای اولین بار در سال 2000 منتشر شد و همان سال کتاب برگزیدۀ انجمن جهانی قلم شد و بهطور همزمان به 11 زبان زندۀ دنیا ترجمه و منتشر شد.
«در سالهای اخیر، کتابهای زیادی دربارۀ جنگهای یوگسلاوی نوشته شده است اما هیچکدام از آنها بیواسطگی قدرتمند خاطرات یک ابله سیاسی را نداشتند. این کتاب بسیار چشمگیر و قابلتوجه است.» -الکساندر هیمون، هفتهنامۀ خبری-فرهنگی ویلیج وُیس
تصویر جنگ از آنچه بسیاری مردم فکر میکنند متفاوت است. یاسمینا تشانویچ در این کتاب نشان میدهد که جنگ چه حال و هوایی دارد و چه تأثیری بر زندگی روزمرۀ مردم میگذارد و چطور امید و ناامیدی مردم را به بازی میگیرد.
«در دههی هشتاد، وقتی باردار بودم، چند روزی برق نداشتیم. سر سیاه زمستان بود. تیتو تازه مرده بود. تیتو همیشه میگفت ما به هیچوجه کمبود برق نداریم. میگفت ما کشور ثروتمندی هستیم، بهترین کشور دنیا. من هم باور میکردم. چهرهاش را دوست داشتم، همهی عمر این چهره را میشناختم. فکر میکردم او پدربزرگم است. در کودکی، زمانی که در قاهره زندگی میکردیم، یکبار قرار بود در مراسمی دستهگلی به تیتو بدهم، ولی بعد گفتند باید دستهگل را بدهم به ناصر، رئیسجمهور مصر، چون من از آن یکی دختر قدبلندتر بودم و تیتو از ناصر کوتاهتر بود. از آن به بعد همیشه فکر میکردم کوتاهقدی یکجور مزیت است و نشانهی زیبایی. من خارج از کشور بزرگ شدم، اول در مصر و بعد در ایتالیا. پدرم مهندسی بود که به تجارت رو آورده بود. مادرم هم پزشک اطفال بود، منتها به خاطر پدرم کارش را ول کرده بود. من در رفتوآمد بین زبانها و فرهنگهای گوناگون بزرگ شدم. در خانه صربی حرف میزدم، در مدرسه انگلیسی و زبان جامعهی پیرامونم اول عربی و بعد ایتالیایی بود. سالها طول کشید تا این بابِل عذابآور توی مغزم به یک مزیت بدل شود.»
«یک ماه هولناک را پشت سر گذاشتیم. کشتوکشتار دوباره شروع شده است، این بار کوزوو. یک بار دیگر شاهدان کور یک فاجعه هستیم. میدانیم که دارد اتفاق میافتد، اما نمیبینیم. نه خود آدمکشی، بلکه بیتفاوتی نسبت به آدمکشی است که هر روز ذرهذره مرا میکُشد. بهخاطر این بیتفاوتی است که حس میکنم زندگیام بیهوده و بیمعناست. من به کشور، زبان و فرهنگی تعلق دارم که هیچکس جز خودش را نمیبیند، دنیا هم البته ما را به چیزی نمیگیرد. کاملاً فلج شدهام. من به جنگیدن عادت ندارم، به کشتن عادت ندارم. نمیتوانم به کسی اعتماد کنم، حتی به خودم. باید میرفتم، ماندنم اشتباه بود. چه قربانی باشم چه نباشم، شدهام یکی از آنهایی که نه برای خودشان کاری کردند نه برای عزیزانشان. به دلم افتاده جان بهدر نمیبرم. یک نفر مقداری قرص ویتامین که از کالیفرنیا رسیده بود به من داد تا مثلاً بنیهام تقویت شود، اما حس میکنم این قرصها یکجور انرژی بیهوده به من دادند، یک جور بیقیدی و بیخیالی.»
«جنگ را هم بنابر مصلحت سیاسی راه انداختهاند، هیچ ربطی به اصول اخلاقی ندارد. همان جنگی که در بوسنی و کرواسی شاهدش بودم و حالا در صربستان. امریکاییها طبق معمول مصلحت سیاسی را در نظر میگیرند، چیزی که برای غیر امریکاییها فقط مایهی عذاب است. امریکاییها نمیفهمند زندگی روزمره برای ما معنای دیگری دارد، احساساتمان متفاوت است. از نظر ما کمک زورکی امریکاییها برای این است که ملت امریکا تصویر بهتری از خودشان بسازند. ما، چه قربانیان چه متجاوزان، میدانیم که از بسیاری جهات حق با امریکاییهاست. ما هم دلمان میخواست امریکایی به دنیا میآمدیم، اما نیامدیم، چه کنیم؟ امریکاییها نمیخواهند ما امریکایی باشیم، میخواهند ما «دیگری» باشیم، قلمرویی برای اجرای نقشههای جدیدشان. از این حس بیزارم. در وطن خودم نقش یک وطنفروش را بازی میکنم، چه جایگاه اخلاقی رفیعی! از خارجیها دفاع میکنم، از امریکاییها، از مداخلهی خارجی در برابر بربرهای داخلی. اما دلم نمیخواهد کسی ما را به چشم «دیگری» ببیند، بهخصوص بزرگترین ابر قدرت دنیا.»
خاطرات یک ابله سیاسی، گزارش دست اول یک خبرنگار زن از زندگی عادی در بلگراد بزرگترین شهر درکشور صربستان، تحت بمباران ناتو است. ساعاتی پس از آغاز بمباران یوگسلاوی به دست ناتو، یاسمینا تشانویچ، ایمیلی از یکی از دوستانش در سوئد دریافت کرد که میخواست بداند حال او چگونه است. یاسمینا وقتی برای نوشتن نداشت بنابراین مطالبی را از دفتر خاطراتش برای دوستش فرستاد. دوست او، نویسنده آنا والدز بود و یادداشتهای یاسمینا را در وبسایت مجلهای که برای آن مینوشت منتشر کرد. ظرف یک هفته، یادداشتهای روزانۀ یاسمینا در پنجاه وبسایت منتشر شد. دفتر خاطرات یک زن ناشناس از بلگراد، تبدیل به دفتر خاطرات همه شد.
یاسمینا تشانویچ یک خبرنگار ناراضی بود که صربهای ملیگرا او را به دلیل مخالفت با جنگ به عنوان خائن میشناختند، او در کتاب خاطرات ابله سیاسی جزئيات زندگی روزمره در جنگ را به تصویر کشید. در حالی که بمبهای ناتو از بالا روی سر مردم میریخت و توپهای ضدهوایی یوگسلاوی در آسمان شب بر فراز بلگراد میتابیدند، یاسمینا تشانویچ هر چه را میدید و میشنید مینوشت و زندگی در شهری تحت محاصره را وصف میکرد. او روز به روز در خیابان به دنبال این بود که بفهمد در این شرایط چطور باید رفتار کرد، چه چیز درست و چه چیزی نادرست است، از کنار همسایههای وحشتزده که در زیرزمینها پناه گرفته بودند و گروههای خرابکاری که در شهر پرسه میزدند میگذشت و دربارۀ جنگ مینوشت. او توضیح میدهد که در میان بمباران امید همچنان ادامه دارد. همسایگان شجاعانه حملههای هوایی را نادیده میگیرند و به زندگی ادامه میدهند و برای مراسم عید پاک دور هم جمع میشوند. او از زنان جوانی حرف میزند که به رغم همۀ تهدیدها رسیتالهای باله را اجرا میکنند. او از غریبههایی حرف میزند که برای امنیت دور هم جمع شدهاند و منتظر بمب بعدی ناتو هستند.
یاسمینا تشانویچ در کتاب خاطرات یک ابله سیاسی زندگی روزمره، ویرانی و وحشت مردم را هنگام بمباران شهر به تصویر کشیده است. اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، به شما پیشنهاد میکنیم کتابهای زیر را نیز بخوانید.
- کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ روزنامهنگار، رماننویس و مقالهنویس است. او که خود در دوران حکومتهای کمونیستی زندگی کرده در مقالههای مختلف این کتاب نگاهی به زندگی زنان اروپای شرقی تحت رژیمهای کمونیستی به ویژه یوگسلاوی سابق انداخته و از تجربیات خود و سایر زنان و رنجهای دوران کمونیسم مینویسد.
- خاطرات نورنبرگ یادداشتهای روزانۀ دکتر جی.ام گیلبرت روانشناس زندان در جریان محاکمههای نورنبرگ است. او به عنوان روانشناس وارد زندانی در نورنبرگ شد و در آنجا با رهبران عالیرتبۀ نازی که قرار بود در دادگاه محاکمه شوند مواجه شد. او بلافاصله پس از گفتوگو با زندانیان خاطراتش را مینوشت و در کنارش نیز اطلاعاتی میافزود که از زندانیان خواسته بود دربارۀ خودشان بنویسند. آنها اکثراً اعلام بیگناهی میکردند و در عین حال هیتلر و هیملر را مقصر میدانستند.
- جنگ چهرۀ زنانه ندارد اثر سوتلانا الکسیویچ روزنامهنگار و نویسندۀ اهل بلاروس است. این کتاب در چند سال اخیر به یکی از مشهورترین کتابهای جهان با موضوع جنگ تبدیل شده است. او در این کتاب مونولوگهای زنان درگیر جنگ را بازگو میکند که در مورد جنبههای ناپیدای جنگ جهانی دوم صحبت کردهاند، جنبههایی که پیش از این هیچکس از آنها صحبت نکرده بود.
ـ کتابِ پسران رویین اثر جنجالبرانگیز سوتلانا الکسیویچ است که نویسندگی را با مستندنگاری آغاز کرد و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. او در این کتاب به جنگِ شوروی در افغانستان بین سالهای 1979 تا 1989 پرداخته است و با تعریفکردن خاطراتِ تأثیرگذار و صادقانهٔ سربازان، پرستاران، مادران و دختران، از تأثیرات ماندگارِ جنگ میگوید و دروغهای کشورش در مورد جنگ را برملا میکند؛ جنگی که دولت شوروی اساساً وجود آن را انکار میکرد.
_ مجمع الجزایر گولاگ جلد سوم سند روشن و محکمی از جنایات استالین و رژیم شوروی است. سولژنیتسین به پرده برداشتن از جنایات رژیم شوروی ادامه داد و در جلد سوم مجموعهٔ مجمعالجزایر گولاگ از فرارها، اعتصابها، شورشها و عصیانهای زندانیان در اردوگاههای کار اجباری گفت و در این کتاب به این سؤال پاسخ میدهد که آیا مرگ استالین پایان عمر گولاگ بود یا خیر.
یاسمینا تشانویچ در سال 1954 در یوگسلاوی به دنیا آمد. او نویسنده، فمینیست، فعال سیاسی، مترجم و فیلمساز صربستانی است. در کودکی به همراه والدینش به مصر رفت و در مدرسۀ ابتدایی به زبان انگلیسی تحصیل کرد. او در قاهره نزد ملیتا لورکویچ پیانیست کروات، درس پیانو گذراند و در سال 1966 همراه با خانوادهاش به ایتالیا نقلمکان کرد. در سال 1971 در دانشگاه میلان ثبتنام کرد و به مدت دو سال در دانشکدۀ حقوق به تحصیل پرداخت و برای تحصیل در رشتۀ هنر و سینما رشتۀ حقوق را رها کرد. او در سال 1975 پس از کمک به میکلوش یانچسو برای فیلمبرداری، به منظور ادامۀ زندگی به رم رفت و در سال 1976 از دانشگاه میلان فارغالتحصیل شد. او آثار نویسندگان ایتالیایی مانند ایتالو کالوینو، السا مورانته، آلدو بوسی و آلبرتو موراویا را ترجمه کرد و گلچینی از ادبیات معاصر ایتالیا را در یوگسلاوی منتشر کرد. او در سال 1944 همراه با اسکلاویکا استویانوویچ انتشارات «فمینیست 94» را تأسیس کرد. کتاب خاطرات یک ابله سیاسی، خاطرات او از جنگ در زمان بمباران ناتو است که به طور گسترده در اینترنت در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. در سال 2004 جایزۀ هیروشیما برای صلح و فرهنگ به بورکا پاویچوویچ تعلق گرفت و در کنار آن جوایزی به نویسندگان و فعالان صلح صربستانی از جمله یاسمینا تشانویچ اهدا شد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
پدرم رفته بود بانک تا قبضهای آب و برقشان را بدهد. فکر کنم او تنها کسی است که هنوز قبض هایش را میپردازد میگوید «ما باید در این شرایط سخت به دولت کمک کنیم.کارمند بانک به پدرم توپیده بود که پیر مرد کودن نمیبینی وضعیت قرمز است من را اینجا معطل کرده ای تا ته مانده پولت را بریزی دور شماها چرا عوض نمیشوید هر بلایی سر ما می آید به خاطر فرمانبرداری احمقانه شماهاست.»
ترس از مرگ با ترس از مردن فرق دارد. اولی هیجان می آورد، دومی افسردگی.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
یکی از دوستانم میگفت این کشور آدم لایق و با کفایت کم ندارد، منتها نمی توانند زیر پرچم یک حزب با هم متحد شوند. به همین دلیل کشوری داریم که هیچ جناح مخالفی ندارد، کشوری که همه کاره اش یک نفر است، کشور ابلهان سیاسی، یکیشان هم خودم.