انتشارات عطایی منتشر کرد:
در شبی مهتابی، و خوابنمایی بدون آنکه در یابد به آینه نگاه می کند عاشق تصویر خود می شود تصویری که آن را زنی زیبا می انگارد که به دوردست نگاه می کند؛ گویی که منتظر شخص غایبیست. آنی قبل از آنکه خود را بشناسد بارها از این ««برزخ راست»» به آن ««برزخ چپ»» پرتاپ و رانده می شود تا سترون شود. آنقدر که، در خواب ژرف در نقطه ای در عمق وجودش کاملا هوشیار باقی می ماند! آنگاه من که مثل مغناطیس به اون چسبیده ام مانند شاهدی دور و بیچاره چون قوه ای کور، چون بومی شوم، چون دایه ای پیر، از درون وجودش سر به بیرون می نهم و او را بدون اینکه مرا ببیند، از آن بالا در دو جهان،رصد می کنم، به ناز می پرورم و از میان مه و سایه های سرگردان به کولش می کشم و می گردانم تا به مقصد برسد.
بالاخره با کنکاش درون، قادر می شوم همانند غریقی بالا بیایم و باری، نقاشی خود را بر آیینه، کنار نقاشی کوزه مازویی سر بگذارم وبا یکی شدنشان، از تراویدن هر آنچه درونست اطمینان حاصل نمایم، و دگربار، روبروی آینه، مانع را بشناسم و مانند کژ دمی محبوس در حلقه آتش، به خود نیش بزنم و از شوری به درآیم و به خوابی نوشین بروم و نبات شوم.
«سنگ صبور در آغوش خود می میرد»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













