پیمان خونی (جیبی)

(0)
نویسنده:

780,000ریال

702,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
791

علاقه مندان به این کتاب
12

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب پیمان خونی

انتشارات ماهی منتشر کرد:
«خیلی عجیب است که بیشتر اوقات چهره‌ها و نام‌ها یادم نیست، ولی جزئیات تن‌ها را به یاد می‌آورم. با این حال، گاهی هم اسمی به خاطرم می‌رسد، ولی نمی‌دانم مال کدام تن است. این زن‌ها الان کجایند؟ مامان‌بزرگ صدایشان می‌کنند؟ مامان‌بزرگِ خالی، یا کسی هم هست که هنوز به اسم صدایشان کند؟ پیری یک‌جور بی‌نامی به آدم می‌دهد.» (از داستان «پیمان خونی»)
ما گوشه‌ی دنجی از قاره‌ی امریکاییم که در آن نه نفت پیدا می‌شود، نه سرخپوست، نه ماده‌ی معدنی، نه آتشفشان و نه حتی ارتشی که کودتا کند. ما کشور کوچک داستان کوتاهیم. (ماریو بندتی)
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی مجموعه داستان پیمان خونی اثر ماریو بندتی

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

مجموعه داستان پیمان خونی از سایت گودریدز امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

مجموعه داستان پیمان خونی از سایت گودریدز امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی مجموعه داستان پیمان خونی:

مجموعه داستان پیمان خونی اثر ماریو بندتی نویسندۀ اهل اروگوئه است که اولین بار در سال 1970 منتشر شد. این مجموعه داستان بهترین داستان‌های این نویسندۀ مشهور و دومین گزیده از داستان‌های ماریو بندتی است که به همت نشر ماهی منتشر شده است. بندینی با بینش روان‌شناختی عمیق رویاها و ناامیدی‌های طبقۀ متوسط یک جامعۀ بوروکراتیک و درد و سرگردانی تبعید سیاسی را در داستان‌های این مجموعه به تصویر کشیده است.

چرا باید مجموعه داستان پیمان خونی را بخوانیم؟

بندتی در آثارش از زندگی عادی مردم می‌گوید و در کنار آن زندگی، رنج و غم، شادی و امید را به تصویر کشیده است. اگر به داستان‌های کوتاه و ادبیات آمریکای لاتین علاقه دارید حتماً‌ مجموعه داستان پیمان خونی را بخوانید.

جملات درخشانی از داستان بودجۀ مجموعه داستان پیمان خونی:

«اداره‌ی ما همان بودجه‌ای را می‌گرفت که از سال هزار و نهصد و بیست و اندی گرفته بود، یعنی از همان ایام که بیش‌ترمان در مدرسه با جغرافی و کسرهای ریاضی کشتی می‌گرفتیم، اما رئیسمان ماجرا هنوز یادش بود و گاهی که سرمان خلوت می‌شد می‌آمد و خیلی خودمانی روی لبه‌ی یکی از میزهای اداره می‌نشست و همان‌طور با پاهای آویزان، که جوراب‌های سفید تمیزش را از زیر پاچه‌ی شلوار بیرون می‌انداخت، با همان حس و حال قدیم و همان پانصد و نود و هشت کلمه‌ي همیشگی، تعریف می‌کرد که چطور در آن روز دور و تکرارنشدنی رئیسش (رئیس ما آن زمان خودش معاون‌اول بود) روی شانه‌اش زده و گفته بود: «بودجه‌ی جدید برایمان رسیده، پسرجان.» و لبخند پت و پهنِ رضایتمندانه‌ای حواله کرده بود، انگار داشت پیش خودش حساب می‌کرد که با آن اضافه‌حقوق چند تا پیراهن نو می‌تواند بخرد. نهایت آرزوی هر اداره‌ی دولتی گرفتن بودجه‌ي جدید است.»

«تفریحات شخصی را هم به حداقل رسانده بودیم؛ ماهی یک‌بار سینما می‌رفتیم و حواسمان را می‌دادیم که هیچ‌کدام فیلم تکراری نبینیم، چون بعداً در اداره باید هر کس فیلمی را که دیده بود برای بقیه تعریف کند. به این ترتیب، همگی در جریان همه‌ی فیلم‌های روی پرده قرار می‌گرفتیم. سرمان را به بازی‌های فکری، مثل چِکرز و شطرنج، گرم می‌کردیم که هم کم‌هزینه بودند و هم بی سروصدا. ساعت پنج تا شش مشغول بازی می‌شدیم، ساعتی که بعید بود پرونده‌ی جدید برسد، چون بالای پیشخان نوشته بود از ساعت پنج به بعد هیچ «مورد»ی پذیرفته نمی‌شود. بارها آن را خوانده بودیم و نه می‌دانستیم چه کسی این کلمه را ساخته و نه این‌که اصلاً منظور از «مورد» چیست. گاهی کسی می‌آمد و شماره‌ي «مورد»ش را می‌پرسید. ما شماره‌ی پرونده‌اش را می‌دادیم. او هم راضی و خوشحال می‌رفت؛ پس منظور از «مورد» مثلاً ممکن بود پرونده باشد.»

«دوره‌ی سخت دلسردی از همان لحظه شروع شد. هر روز صبح که می‌رسیدیم به اداره، همان نگاه‌های نومیدانه و پرسشگرانه را به همدیگر می‌انداختیم. اوایل می‌پرسیدیم: «کسی چیز جدیدی نشنیده؟» بعد از مدتی فقط می‌گفتیم: «خب؟» و در نهایت به جایی رسیدیم که فقط با حرکت ابرو سؤال می‌کردیم. کسی چیزی نمی‌دانست. اگر هم احیاناً خبری به کسی می‌رسید، همان بود که بودجه در دفتر وزیر در دست بررسی است. هشت ماه از زمانی که اولین خبر را برایمان آوردند گذشت و خودنویس من هم دو ماه بود که دیگر کار نمی‌کرد. دستیار اول از دوچرخه‌اش افتاده بود و دنده‌اش شکسته بود. کتاب‌هایی که دستیار دوم خریده بود حالا نصیب یک جهود شده بود. ساعت معاون‌اول هر روز یک ربع عقب می‌ماند. تخت‌کفش‌های رئيس دوبار تعمیر شده بود (یک بار دوخته و یک بار هم میخکوبی شده بود). یقه‌ی پالتوِ معاون‌دوم هم کهنه و شبیه پرانتز شده بود.»

فهرست داستان‌های کتاب پیمان خونی

• بودجه
• فنجان‌ها
• جنگ و صلح
• نامزدی 
• تعقیب
• پایان نفس تنگی
• زول و ژیم
• همه‌ی بیوه‌های مارگارت سولاوان
• عجب... چه حیف!
• سکو
• چشم سوم
• مرگ
• ناهار با شک و تردید
• آتش‌نشان
• پیمان خونی

اگر از خواندن مجموعه داستان پیمان خونی لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

اگر از خواندن داستان‌های کوتاه این مجموعه داستان لذت بردید، دیگر داستان‌های ماریو بندتی را نیز بخوانید.

• پدرو و کاپیتان نمایشنامه‌ای چهار پرده‌ای از ماریو بندیتی نویسندۀ اهل اروگوئه است. او در این کتاب از شکنجه، رابطۀ شکنجه‌گر و آن‌که شکنجه می‌شود می‌گوید و به‌جای به صحنه آوردن عمل فیزیکی شکنجه، مفهوم و تأثیر آن را به صحنه کشیده است.  

• شبنۀ گلوریا مجموعۀ داستان دیگری از ماریو بندیتی است. او در مجموعه داستان‌های این کتاب، زندگی روزمرۀ مردم را با شادی و غم‌هایش به تصویر کشیده است. او که سال‌ها در تبعید زندگی کرده، با زبانی طنز و انتقاد‌گر از تبعید و شکنجه می‌گوید و این اعمال غیرانسانی را زیر سؤال می‌برد.

دربارۀ ماریو بندتی‌: نویسندۀ اهل اروگوئه

پیمان خونی

ماریو بندتی در سال 1920 به دنیا آمد و در سال 2009 درگذشت. او روزنامه‌نگار، رمان‌نویس و شاعر اهل اروگوئه بود. از 14 سالگی کار روزنامه‌نگاری را شروع کرد و سپس به کار ترجمه پرداخت. او به عنوان روزنامه‌نگار در کنار کارلوس کیجانو و در هفته‌نامۀ مارچا (مهم‌ترین مجلۀ ادبی اروگوئه در آن زمان) آموزش دید و از سال 1938 تا سال 1941 در آرژانتین زندگی کرد. در سال 1945 (در بیست و پنج سالگی) اولین کتابش منتشر شد. یک سال بعد، اولین مجموعه داستانش «صبح امروز» منتشر شد و اولین رمانش «کدام یک از ما» در سال 1953 منتشر شد. اما بندتی با انتشار مجموعه داستان «مونته‌ویدئویی‌ها» در سال 1959 و استقبال خوانندگان اروگوئه‌ای از این مجموعه داستان بود که در کشورش به شهرت رسید. او یکی از اعضای «نسل 45» بود، یک جنبش فکری و ادبی متشکل از نویسندگان عمدتاً‌ اهل اوروگوئه که تأثیر بسزایی بر ادبیات و فرهنگ اروگوئه و کشورشان گذاشتند. در سال 1957 او به اروپا سفر کرد و به عنوان روزنامه‌نگار هفته‌نامۀ مارچا از 9 کشور بازدید کرد. به مدت ۱۲ سال، از سال 1973 تا 1985 به‌خاطر حکومت دیکتاتوری اروگوئه، در تبعید زندگی کرد و در سال 1985 پس از احیای دموکراسی به اروگوئه بازگشت. ماریو بندتی در سال 1986 برندۀ جایزۀ بین‌المللی بوتف شد. با وجود این‌که بیش از 80 کتاب نوشت و کتاب‌هایش به 20 زبان دنیا ترجمه شدند اما باز هم در دنیای انگلیسی‌زبان چندان شناخته‌شده نیست اما یکی از مهم‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین در نیمۀ دوم قرن بیستم به شمار می‌رود.

دیگر آثار ماریو بندتی:

·         دُرد قهوه

·         آتش‌بس

·         درخت‌ها

·         زندگی در پرانتز (گزیدۀ شعرهای ماریو بندتی)

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی