معرفی کتاب خانهام آتش گرفتهست اثر آریل دورفمن
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب خانهام آتش گرفتهست از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
کتاب خانهام آتش گرفتهست از سایت آمازون امتیاز 5 از 5 را دریافت کرده است.
معرفی مجموعه داستانِ خانهام آتش گرفتهست:
مجموعه داستان خانهام آتش گرفتهست اثر آریل دورفمن نویسنده، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر اهل شیلی است. دورفمن این کتاب را یکسال پس از سقوط دولت پینوشته نوشت. این کتاب اولین بار در سال 1991 منتشر شد و او در یازده داستان کوتاهِ آن از سالهای سرکوب، کشتار و حکومت نظامی در شیلی میگوید.
واکنشهای جهانی به کتاب خانهام آتش گرفتهست:
«این داستانها گواه بر درخشش تخیلی هنر دورفمن است. آنها طنین دارند و بیزمان هستند، ترکیبی نادر که آنها را جهانی کرده است.» - سانفرانسیسکو کرونوکایل
چرا باید کتاب خانهام آتش گرفتهست را بخوانیم؟
خانهام آتش گرفتهست مجموعهای از یازده داستان کوتاه است که نویسنده در آن از دوران دیکتاتوری و ظلم و وحشتی که پینوشه در شیلی به راه انداخته بود میگوید. آن دوران برای ساکنان شیلی بسیار دردناک بود، بسیاری مرگ عزیزانشان را به چشم دیدند، بسیاری شکنجه و مفقود شدند و بسیاری نیز مجبور شدند وطنشان را ترک کنند. نویسنده در این کتاب احساس انزجار، خشم و همدردیاش نسبت به این وقایع و قربانیان آن را در قالب داستانهای کوتاه بیان کرده است. اگر به داستانهای کوتاه با موضوعات سیاسی، تاریخی و اجتماعی علاقه دارید حتماً این کتاب را بخوانید.
جملات درخشانی از کتاب خانهام آتش گرفتهست:
«جمعه صبح، بهمحض خواندن متن، فهمید ناچار خواهد شد آن را سانسور کند. طبق معمول، اشارهها به حکومت، تلویحی بود. اگر مسئله فقط چند کلمه اینجا و آنجا بود، تنها کاری که باید میکرد، خط زدن کلمات موهن، محدود کردن چند پاراگراف، تغییر بعضی معانی و در نهایت دادن مجوز چاپ مشروط بود. اما ماجرا به این سادگی نبود. این رمان، چرخش، حملهای مستقیم، ویرانگر و بیرحمانه به فساد، رشوهخواری و سرکوب حکومت بود. دون آلفونسو از اینکه دوستش برگانته، ویراستار بخش، از او خواسته بود حتی نگاهی به این متن بیندازد شگفتزده شد. طبق قوانین، دیگر تأیید اولیهی یک نوشته، مانند دورههای بسیار محدود قبل، الزاماً واجب نبود. حالا کتابها بعد از انتشار بررسی میشدند. و این تغییر، انتشاراتیها را مجبور به خودسانسوری بیامانی کرده بود؛ هیچکس نمیخواست هزاران نسخه کتاب در انبار دراندشت و نمور وزارت اطلاعات خاک بخورد. اگر برگانته نظر دون آلفونسو را در این مرحله خواسته بود، حتماً به این معنی بود که فکر میکرده نویسنده لایق چنین فرصتی است، باوجوداین، در تأیید اولیهی متن توسط نهادهای ذیربط مشکلی دیده است. حق با برگانته بود. حتی یک ممیز تازهکار ـ و نه دون آلفونسو که بیست سال سابقهی کار بدون خطا داشت ـ متوجه میشد که کتاب در لایههای پنهانی (و شاید هم آشکار، چون ظاهراً به شورش خود افتخار میکرد) مشغول حمله به اصول بنیادین دولت است.»
«درحالیکه سعی میکرد با شوخیِ احتمالی برگانته کنار بیاید، با پوزخندی فکر کرد «این هم از بخت من. بالاخره یه غریبه نظرش به من جلب شده و تصمیم گرفته با ادبیات جاودانهم کنه، اون هم تو کتابی که هیچوقت چاپ نمیشه.» مثل روز روشن بود، هر قدر هم که دون آلفونسو به خواندان ادامه میداد. انتشار این مدیحهی سرنگونی، این حملهی تسخیرآمیز به دستگاهها و تلاش بیهودهشان برای حفظ قدرت، قبل از هر چیز، حمل بر ضعف غیرقابل پذیرش رژیم میشد. چیزی را ثابت میکرد که همه در اعماق قلبشان میدانستند: حکومت رو به فروپاشی بود، حتی قادر نبود سازوکارهای اجرایی خودش را کنترل کند و به حاکمیت بیچونوچرای نظامیگری وفادار بماند. کتاب نمیتوانست منتشر شود؛ نه با رفتن در لیست انتظار نه با به تعویق انداختن، نه کسب مجوز با اصلاحیات و نه اجازهی چاپ مشروط. به هیچوجه. منطبق با دستورالعملهای از بالا تعریفشده؛ ممنوعالچاپ تا ابد. تمام. تلفن زنگ خورد. دون آلفونسو نتوانست خودش را از متن جدا کند. پس خوسه کوردوبا همان لحظه به دیدنش آمده بود؛ همان پسری که او برایش اینهمه فداکاری کرده بود، کسی که بهخاطرش این شغل پست و حقیر را پذیرفته بود. ارنستو آمده بود از پدرش بخواهد تصمیمش را بگیرد. دون آلفونسو هنوز نمیتوانست بفهمد خوسه کوردوبا چه کمکی میتواند به مقاومت کند.»
«همین آخرین توصیه برای همکارانش نابخشودنی بود. دون آلفونسو میدانست که دیگر کارمندها به نوبت، تکتک کتابهایی را که با مجوز او چاپ شده بود، بررسی میکردند، به این امید نهچندان پنهان که شاید اشتباهی در آن بیابند. بهدنبال اولین لغزش میگشتند تا سنگدلانه، روشمند و عامهپسندانه، مثل یک گله گرگ به او حمله کنند؛ بدون ذرهای فرهنگ. اگر بهخاطر حمایتهای بیچونوچرای مدیریت سازمان نبود، تابهحال دلیلی پیدا کرده بودند تا او را به صلابه بکشند. هرچند وسوسهی دنبالکردن ماجرای خوسه کوردوبا و فهمیدن چندوچون درخواست پسرش، دون آلفونسو را رها نمیکرد، اما کنجکاوی نتوانست او را از عادت روزانهاش دور کند. قلم سیاه مشهورش تمام روز به کار آهسته و خدشهناپذیرش ادامه داد. مجوز چاپ مجموعه شعری را صادر کرد. چهار بار کملهی شیر را با میش جایگزین کرد. و روی صفحهای نوشت تأییدشده با اصلاحیات. حالا کتاب باید برمیگشت به تایپیست، صفحهبندی و چاپخانه تا هشداری باشد برای ناشر. اما خوانندهی شعرها، حتماً از این عبارتهای نامنسجم گیج میشد، چون ویرایشها و حذفها زیبایی ابیات را مخدوش کرده بودند. و بعد چنان غرق رمان درخشانی سرشار از توصیفات وسوسهانگیز شهوانی شد ـ که البته به دلیل برداشت وارونهاش از آدابورسوم والای اخلاق مسیحی هرگز رنگ چاپشدن را به خود نمیدید ـ که نفهمید ساعت کی دوازده ظهر شد و وقت رفتن برای شغل دوم فرا رسید.»
تحلیلی بر مجموعه داستان خانهام آتش گرفتهست:
ژنرال آگوستو پینوشه ژنرال و دیکتاتور اهل شیلی بود که از سال 1973 تا 1990 بر شیلی حکومت کرد. حکومت او طولانیترین حکومت شیلیایی در تاریخ بود و در تمام این دوران مردم تحت شکنجه، خفقان و ترس زندگی میکردند. او با کودتای سال 1973 علیه حکومت آلنده بر روی کار آمد و طی دوران حکومتش بیش از 3000 نفر اعدام یا ناپدید شدند و دهها هزار تن دیگر نیز زیر شکنجه کشته و یا آواره شدند. ظلم، وحشت و خفقانی که دولت پینوشه بر زندگی مردم شیلی حاکم کرد همواره دستمایۀ داستانهای مختلف آریل دورفمن بوده است. او همیشه سعی کرده است در داستانهایش مردمی را به تصویر بکشد که اسیر رنج زندگی در این دوران دیکتاتوری شدهاند. نویسنده در داستانهای کتاب خانهام آتش گرفتهست نیز جهانی را خلق کرده که مردم در آن با ترس از خیانت و استبداد زندگی میکنند اما با نیروی ایمان و امید مقاوم میشوند و میتوانند خود را نجات دهند. قهرمانهای داستانهای خانهام آتش گرفتهست مردان و زنان شجاعی هستند که در زندانهای نظام شکنجه شدند و نزدیکترین عزیزانشان را از دست دادند اما دست از تلاش برای رسیدن به آزادی برنداشتند. دورفمن با این داستانهای کوتاه سعی دارد قدرت و تأثیرگذاری کلمات را نشان بدهد و بگوید که معتهد شدن به مبارزه برای ایجاد دنیایی انسانی بسیار زیباتر از تسلیمشدن است.
مروری بر مجموعه داستان خانهام آتش گرفتهست
کتاب خانهام آتش گرفتهست با داستانی کوتاه و خواندنی دربارۀ یک بازرس سانسورچی شروع میشود. پیشنویس کتابی به دست او میرسد و او با داستانی مواجه میشود که قهرمانش در واقع خود او است و کتاب تنها میتواند با امضای او منتشر شود. او بازرسی بیمانند است که تاکنون هیچ اشتباهی در سانسور کتابها نکرده است. از آتجا که این کتاب از طرف شخص مهمی به دستش رسیده او میداند اگر اجازۀ انتشار کتاب را ندهد، موقعیت شغلیاش بهخطر خواهد افتاد و یا حتی شاید برایش پروندۀ سیاسی نیز بسازند. او از دولت و نظام پینوشه وحشت دارد. پس در نهایت چه تصمیمی خواهد گرفت؟
اگر از خواندن کتاب خانهام آتش گرفتهست لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
•
شکستن طلسم وحشت اثر دیگری از آریل دورفمن و ماجرای محاکمۀ شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه است. نویسنده به مدت سه سال مشاور فرهنگی رئیسجمهور شیلی سالوادور آلنده بود و پس از کودتای ژنرال آگوستو پینوشه که منجر به مرگ آلنده شد، مجبور شد کشور شیلی را ترک کند و در نهایت داستان محاکمۀ این دیکتاتور را نوشت.
•
در جستجوی فِرِدی اثر دیگری از آریل دورفمن است. او در این کتاب نیز مانند دیگر آثارش به دغدغههای سیاسی پرداخته است. این کتاب با یک سفرنامه شروع میشود و نویسنده از خاطرات سفر به صحرا و چگونگی سفر جهانگردان به آنجا میگوید. او به همراه همسرش در جستوجوی استخوانهای دوستش به این شهر دورافتاده قدم گذاشت، دوستی که در دوران حکومت پینوشه اعدام شده است.
دربارۀ آریل دورفمن: نویسنده و فعال حقوق بشر
![خانهام آتش گرفتهست]()
ولادیمیر آریل دورفمن در سال 1942 در بوینسآیرس به دنیا آمد. او نویسنده، نمایشنامهنویس، مقالهنویس، روزنامهنگار، استاد برجستۀ اقتصاد و فعال حقوق بشر است. او را یکی از بزرگترین و برجستهترین رماننویسان آمریکای لاتین میدانند. خانوادهاش اندکی پس از تولد او به ایالات متحده نقل مکان کردند و او کودکیاش را در نیویورک گذراند تا اینکه خانوادهاش به دلیل تنشهای سیاسی مجبور به نقلمکان شدند و در نهایت در سال 1954 در شیلی ساکن شدند. او در دانشگاه شیلی تحصیل کرد و بعداً استاد دانشگاه شد و در سال 1966 ازدواج کرد و شهروند شیلی شد و برای همین او را نویسندهای اهل شیلی میدانند. از سال 1968 تا 1969 او در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تحصیل پرداخت و سپس به شیلی بازگشت. دورفمن مدتی مشاور رئيسجمهورِ شیلی، سالوادور آلنده، بود و پس از کودتای ژنرال آگوستو پینوشه که منجر به مرگ (خودکشی) آلنده در کاخ ریاستجمهوری در 11 سپتامبر سال 1973 شد، مجبور شد شیلی را ترک کند. او در پاریس، آمستردام و واشنگتن دیسی زندگی کرد و از سال 2004 شهروند ایالات متحده شد و یکی از مهمترین فعالان فرهنگی و سیاسی ایالات متحده بوده است. آثار متعدد داستانی و غیرداستانی دورفمن به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شدهاند. یکی از مهمترین اثر داستانی او «مرگ و دختر جوان» بود که به بیش از سی زبان زندۀ دنیا ترجمه شد و رومن پولانسکی با اقتباس از آن فیلمی ساخت. دورفمن از سال 1985 تاکنون استاد پژوهشی ادبیات و استاد مطالعات آمریکای لاتین بوده است.