سپس راجع به سفر اخیرش به ژاپن، دویدن هر روز ساعت سه صبح روی تردمیل و مشکلات خشم و غضب خویش (بله، دایی لاما هم بدعنق میشود) برایم حرف میزند. اما راجع به تجربهٔ انسانی شکنجهآورِ داشتن ذهنی پریشان و آشفته که پیش روی ما حرکت میکند، نمیتوانیم مهارش کنیم، ما را عصبی میکند و این حس را که در همهچیز بهشدت اشتباه کردهایم به ما القا میکند، حرف بیشتری نمیزند.
من دوست دارم کتابهایی بخونم که بر اساس تجربهٔ شخصی نوشته شده، اینجوری خودم رو به متن و نویسنده نزدیکتر حس میکنم. این کتاب هم مثالها و تشبیههای خیلی جالبی ارائه کرده و با راهحلهای عملی میتوانید راحتتر با اضطرابتون کنار بیایید.
من واقعاً با تمام وجود مبارزات ویلسون رو درک کردم و باهاش همدردی کردم. ویلسون که خودش اضطراب داشته توی کتاب نخست هیولا را زیبا میکنیم نشون میده چطور موفق شده با تعادل و پذیرش با اضطرابش کنار بیاد و ریشهٔ اضطرابشو پیدا کنه. من بهشدت از خوندن این کتاب لذت بردم
کتابِ نخست هیولا را زیبا میکنیم روایتی جذاب و خوندنی در مورد اضطراب زنی هستش که مجبوره هر روز برای سلامت روانش مبارزه کنه. من واقعاً از خوندن ماجراهای سارا ویلسون لذت بردم و البته همونطور که خودش گفته راهحل و درمان روشنی برای اضطراب معرفی نکرده ولی باز هم میتونید با راهنماییهاش زندگی و افکارتون رو تغییر بدید. به این کتاب به چشم یه ابزار نگاه کنید.