به آدرس روی کاغد نگاه میکند. سپس با چشمانی نیمهباز از شیشهٔ جلوِ ماشین بیرون را نگاه میکند. با اینکه برفپاککنها با نهایت سرعت حرکت میکنند و نوربالای ماشین هم روشن است، هیچچیزی را درست نمیبینیم.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نون منتشر کرد:
تریشیا و ایتن زوج تازه ازدواج کرده دنبال خانه رویاهایشان میگردند ولی وقتی به عمارتی متروکه میرسند که زمانی متعلق به دکتر ادرین هیل بود _ روانپزشک مشهوری که چهار سال پیش بدون هیچ ردی ناپدید شده بود _ طوفانی شدید آنها را در خانه گیر میاندازد.
تریشیا در جستجوی کتابی که تا پایان بارش برف سرگرمش کند، اتاقی مخفی را پیدا میکند که رونوشت صوتی مصاحبهای دکتر هیل با تک تک بیمارانش در آن است. تریشیا با گوشکردن به نوارها، متوجه زنجیرهای مخوف از حوادثی میشود که منجر به ناپدیدشدن مرموز دکتر هیل شدهاند. تریشیا آخر شب نوارها را یکی یکی گوش می دهد. با هر نوار، یک قطعه شوکهکننده دیگر از پازل سر جایش قرار میگیرد و دروغهای دکتر هیل کم کم برملا میشوند؛ وقتی تریشیا به نوار آخر میرسد نواری که تمام حقیقت وحشتناک را فاش میکند...
فریدا مک فادن، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، آمازون، یواس ای تودی، وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی، پزشک متخصص آسیب مغزی است. آثار او بارها به عنوان یکی از بهترین کتابهای ویراستاران آمازون انتخاب و برندهٔ جایزهٔ بینالمللی نویسندگان ژانر تریلر برای بهترین کتاب شدهاند. هیچ وقت دروغ نگو تازهترین اثر فریدا مک فادن است که در مدتی کوتاه با استقبال زیادی روبرو شده است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب هیچ وقت دروغ نگو از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب هیچ وقت دروغ نگو از سایت گودریدز امتیاز 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
هیچ وقت دروغ نگو رمانی هیجانانگیز و رازآلود اثر فریدا مک فادن است که در سال 2022 منتشر شد. فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است و اکثراً رمانهای روانشناختی مینویسد. این کتاب داستان زوجی است که برای دیدن عمارتی به خارج از شهر میروند و بهخاطر طوفان در آنجا گیر میافتند و به رازهای عجیبی در مورد صاحب قبلی خانه پی میبرند.
«هیچ وقت دروغ نگو پُر از هیجان است. از همان ابتدا داستان به شدت شما را جذب میکند و پایان تکاندهندهٔ آن نفس شما را بند میآورد. این رمانی است که آن را در یک نشست تمام خواهید کرد.» - کارن مک کوئستیون، نویسنده
«فریدا مک فادن یک بار دیگر با تریلر شگفتانگیز و لذتبخشش شما را مجذوب خود میکند.» - کافئین رید ریپیت
«با کتاب هیچوقت دروغ نگو فهمیدم چطور میشه یه کتاب رو زمین نگذاشت. کتاب انقدر هیجانانگیز بود که من اون رو توی یه نشست خوندم و زمانی که داستان به نقطهٔ اوجش رسید واقعاً به نفسنفس افتادم و دستهام رو روی صورتم گذاشتم و آخر کتاب فقط صدای خندههای بلندم رو میتونستی بشنوی!» - ناتالی رمپلینک، نویسنده
«بذارید اینطور بگم که با خوندن رمان هیچوقت دروغ نگو کاملاً غافلگیر میشید. مک فادن استاد نوشتن داستانهای معمایی و گیجکردن خوانندهست، طوری که خواننده پیچوتابهای شگفتانگیز داستان رو اصلاً از یاد نمیبره.» - کیسی تیلور
«خدای من! هیچوقت دروغ نگو تبدیل به رمان مورد علاقهٔ من از این نویسنده شد. من اصلاً نتونستم پایان داستان رو حدس بزنم و حسابی غافلگیر شدم. هر صفحهٔ این کتاب تونست منو مجذوب خودش کنه.» - گریس بوکد
«کتاب هیچوقت دروغ نگو رو توی یه نشست تموم کردم و فکر کنم چند صفحهٔ پایانی اون رو هیچوقت فراموش نخواهم کرد.» - مارسیا مالتون ناس
«کتاب هیچوقت دروغ نگو فوقالعاده است! مک فادن بهترین و تکاندهندهترین اثر ممکن رو خلق کرده. من فکر میکردم کاملاً موضوع و داستان کتاب رو حدس زدم و آخرش بهطرز عجیبی شگفتزده شدم چون همهٔ حدسهام نادرست بود.» - ریوِن لین اسپالدینگ
هیچ وقت دروغ نگو رمانی رازآلود است که شما را تا انتها با خود میکشاند. اگر به خواندن رمانهای معمایی علاقه دارید حتماً این کتاب را بخوانید.
«بدون شک، گم شدهایم و شوهرم نمیخواهد اقرار کند. نمیتوانم بگویم این رفتار همیشگی ایتن است. شش ماه است که ازدواج کردهایم ـ هنوز تازه عروس و داماد هستیم ـ و در نود درصد مواقع شوهر محشری است. تمام رستورانهای رمانتیک شهر را میشناسد، هنوز من را با گل غافلگیر میکند و وقتی دربارهی روزی که سپری کردم از من میپرسد، واقعاً به جوابم گوش میکند و سؤالهای درخور جوابم از من میکند. ولی در آن ده درصد مواقع دیگر آدم کلهشقی است. آنقدر کلهشق و یکدنده است که دلم میخواهد جیغ بکشم. میگویم: «پیچی رو که به خیابون سیدر میرسه رد کردی. حدوداً یه کیلومتر پیش ردش کردی.» رگ گردن ایتن بهطرز وحشتناکی باد میکند. «نه. جلومونه. هنوز ردش نکردیم.» نفسم را با کلافگی بیرون میدهم و آدرس خانه در وستچستر را که جودی، مشاور املاکمان، در کمال ادب و مهربانی روی کاغذ نوشت و به ما داد در دستم مچاله میکنم. بله، مکانیاب داریم. ولی حدوداً ده دقیقه پیش سیگنالش رفت. حالا تنها چیزی که میتوانیم به آن تکیه کنیم این آدرس نوشته شده روی کاغذ است، احساس میکنم در عصر حجر زندگی میکنم. خب، ایتن دلش یک جای دور افتاده را میخواست.»
«این یک چیز دیگر است که طی این شش ماهی که ازدواج کردهایم دربارهٔ ایتن فهمیدهام. وقتی فکری به سرش بزند تا کاری را انجام دهد، تا وقتی انجامش ندهد، پا پس نمیکشد. به نظرم این را میتوان اخلاق خوبی در نظر گرفت. دلم نمیخواست با مردی ازدواج کنم که یکعالمه کار ناتمام را اطراف خانه ول میکند. هنوز دارم ایتن را میشناسم. همهٔ دوستهایم به من غر میزنند که چرا اینقدر زود با او ازدواج کردم. یک روز در یک کافیشاپ با هم آشنا شدیم. سکندری خوردم و نوشیدنیام درست کنار میزش ریخت و او اصرار کرد برایم یک نوشیدنی دیگر بخرد. عشق در نگاه اول بود. وقتی او را دیدم، با تمام وجود عاشق موهای طلاییاش شدم که رگههایی طلاییتر داخلشان به چشم میخورد. چشمهای آبیاش به رنگ آسمان صاف و آفتابی بود و با مژههایی کمرنگ قاب گرفته شدهبودند. بینی مدل رومیاش هم باعث میشد بیشازحد خوشگل به نظر نرسد. وقتی به من لبخند زد، از دست رفتم. شش ساعت بعدی را با هم سپری کردیم، با هم قهوه نوشیدیم و سپس عصر همانروز من را برای شام بیرون برد. همان شب با دوست پسرم، که یک سالی میشد با هم دوست بودیم، به هم زدم و با عذرخواهی برایش توضیح دادم با مردی آشنا شدهام و میخواهم با او ازدواج کنم. نه ماه بعد، من و رومئو کافیشاپیام با هم ازدواج کردیم.»
«خدای من، هوا خیلی سرد است. بهمحض اینکه درِ سمت شاگرد ماشین را باز میکنم، با تمام وجود از اینکه موافقت کردم باقی راه را پیاده تا خانه برویم پشیمان میشوم. پالتوِ پشمی رالف لورن پوشیدهام که قدش تا زانوهایم است. ولی انگار فقط یک تکهکاغذ دور خودم پیچاندهام، چون حتی با اینکه کلاهم را روی سرم کشیدهام، باد راحت از پالتو رد میشود. ولی بدترین بخش ماجرا پاهایم است. درست است که چکمهٔ چرمی به پا دارم، ولی این چکمهها مخصوص برف نیستند. میفهمید که چه میگویم؟ این چکمهها هفت سانتیمتر به قدم اضافه کردهاند و با شلوار جین چسبان آبی خیلی جذاب میشوند، ولی به هیچوجه پاهایم را از یک متر برفی که احاطهشان کرده است محافظت نمیکنند. چرا؟ واقعاً چرا یک چکمهٔ شیک خریدهام که کارایی چکمه را ندارد؟ الان کمکم دارم از همهٔ تصمیمهایی که در زندگیام گرفتهام پشیمان میشوم. مادرم همیشه میگوید هیچوقت با کفشهایی که نمیتوانی یک کیلومتر با آنها راه بروی از خانه بیرون نرو. ایتن میپرسد: «خوبی تریشیا؟ سردت که نیست؟» چینی به پیشانیاش میافتد؛ از دندان هایم که به هم میخورند و لبهایم که کمکم دارند آبی میشوند تعجب کرده است.»
تریشیا و ایتان تازه ازدواج کردهاند و حالا به دنبال خانهٔ رویایی خود میگردند. پس از مدتی خانهای خاص پیدا میکنند، عمارت دورافتادهای که زمانی متعلق به دکتر آدرین هیل، روانپزشکی مشهور بوده که چهار سال قبل بدون هیچ ردی ناپدید شده است. آنها به دیدن عمارت میروند و درست همان موقع بر اثر طوفان شدید زمستانی در این عمارت گیر میافتند. هیچ راهی برای بیرون رفتن ندارند و باید صبر کنند تا کولاک تمام شود. تریشیا شروع به جستوجو در عمارت میکند تا بلکه کتابی پیدا کند و سر خودش را تا تمامشدن کولاک گرم کند اما ناگهان سر از یک اتاق مخفی در میآورد. اتاقی که پُر از رونوشتهای صوتی دکتر هیل از تک تک بیمارانش است. تریشیا کنجکاو میشود و به نوارهای کاست گوش میدهد و متوجهٔ زنجیرهٔ وحشتناک وقایع منجر به ناپدیدشدن مرموز دکتر هیل میشود. تریشیا تا آخر شب به تکتک نوارها گوش میکند و با هر کدام متوجهٔ تکهٔ تکاندهندهٔ دیگری از حقیقت میشود و شبکهٔ دروغهای دکتر هیل کمکم آشکار میشود و سپس تریشیا به آخرین نوار میرسد، نواری که تمام حقیقت هولناک در دلِ آن پنهان است.
• خدمتکار رمان هیجانانگیز و رازآلود و پرفروش از فریدا مک فادن است. او در این کتاب به خشونت، آزار خانگی و قربانی شدن پرداخته است. داستان از آنجایی شروع میشود که نینا وینچستر خدمتکار خانهای میشود و زمانی که جسدی در این خانه پیدا میشود، پای او نیز به داستانی عجیب باز میشود.
• همسری در طبقهٔ بالا اثر راشل هاوکینز نویسندهٔ آمریکایی است. این کتاب داستان دختری به نام جین است که شغلش به گردش بردن سگها است و بهطور ناگهانی با اِدی آشنا میشود، مردی خوشقیافه که از یک سال گذشته پس از مرگ همسرش در عمارتی بزرگ و زیبا زندگی میکند. اما آنچه جین نمیداند رازِ بزرگ و عجیب ادِی است.
• پشت درهای بسته اثر بی ای پاریس نویسندهٔ فرانسوی-بریتانیایی است. این کتاب داستان دختری است که همه به ازدواجش رشک میبرند و ظاهراً زندگی بینقصی دارد. آنها به دستودلبازی مهمانیهایی جذاب در خانهشان برگزار میکنند اما وقتی با آنها برخورد کنید چند سؤال برایتان پیش میآید و از خودتان میپرسید واقعاً پشت درهای بستهٔ این خانه چه میگذرد.
• کتاب فروپاشی جدیدترین اثر بی.ای پاریس نویسندۀ فرانسوی-بریتانیایی است. فروپاشی نیز یک رمان معمایی در مورد معلم جوانی به نام کساندرا است که پس از عبور از جادهای جنگلی شاهد قتلی میشود که در آنجا صورت گرفته و زندگیاش پس از مشاهدۀ این صحنه دگرگون میشود.
• کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس داستان زندگی یک نقاش معروف است که با یک عکاس ازدواج کرده و ظاهراً زندگی خوبی دارد. تا اینکه یک شب آلیسیا وقتی شوهرش از سرکار به خانه برمیگردد پنج بار به صورت او شلیک میکند و بعد از آن دیگر کلمهای بر زبان نمیآورد. اما راز این سکوت مرگبار و این قتل چه میتواند باشد؟
• کتاب بازیهای میراث داستانی معمایی و هیجانانگیز اثر جنیفر لین بارنز نویسنده و روانشناس آمریکایی است. این کتاب داستان دختری دبیرستانی به نام ایوری گرمبز است که ناگهان صاحبت میلیاردها دلار ارثیه میشود. حالا او باید برای رسیدن به این ارث یک سال در عمارت هاثورن در کنار نوههای هاثورن زندگی کند و پس از مدتی میفهمد ممکن است حتی از این عمارت زنده بیرون نیاید.
• کتاب دفاع از جیکوب داستانی جنایی- حقوقی اثر ویلیام لندی نویسندهٔ آمریکایی است. نویسنده که پس از این وکیل بود، در این کتاب داستان مردی به نام اندی باربر را تعریف میکند که خودش سالها دستیار دادستان منطقه بوده و حالا درگیر پروندهٔ جنایت پسرش میشود که پسر دیگری را خونسردانه کشته است.
فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است و چندین رمان پرفروش روانشناختی و طنز پزشکی نوشته است. آثارش به بیش از 30 زبان ترجمه شدهاند و جزو پرفروشهای فهرست نیویورک تایمز، آمازون، یواِساِی تودی، وال استریت ژورنال و پابلیشرز ویکلی بودهاند. برخی از آثارش بهترین کتابهای سال آمازون بودهاند و مک فادن را برندهٔ جایزهٔ بینالمللی نویسندگان داستانهای تریلر کردهاند.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
به آدرس روی کاغد نگاه میکند. سپس با چشمانی نیمهباز از شیشهٔ جلوِ ماشین بیرون را نگاه میکند. با اینکه برفپاککنها با نهایت سرعت حرکت میکنند و نوربالای ماشین هم روشن است، هیچچیزی را درست نمیبینیم.
در فهرست وبسایت جودی نوشته شده بود که این خانه یک خانهٔ دوطبقه بهاضافهٔ یک اتاق زیرشیروانی است. ولی توضیحات وبسایت حق مطلب را دربارهٔ این ملک وسیع ادا نکرده است. سقفش حتماً خیلی بلند است، چون شیب سقف سهگوشِ پوشیده از برفِ خانه سر به فلک کشیده است.
با چشمهای نیمهباز از پشت شیشهٔ بخارگرفتهٔ ماشین به خانه نگاه میکنم. حالا که از نزدیک نگاه میکنم، میتوانم درخشش یک لامپ را از یکی از پنجرههای طبقهٔ بالا ببینم. عجیب است اگر یک مشاور املاک قصد داشته باشد خانهای را به مشتری نشان دهد، نباید لامپهای طبقهٔ پایین را روشن کند
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
طرح داستان این کتاب فوقالعادهست و من اعتراف میکنم اصلاً نتونستم آخر رمان رو حدس بزنم و بفهمم در نهایت چه اتفاقی میافته. من واقعاً عاشق پیچشهای این داستان شدم و از خوندنش لذت بردم.
یه کتابِ معمایی، هیجانانگیز و آسانخوان. من خیلی از فصلهای کوتاهِ کتاب خوشم اومد و داستانش هم برای من خیلی جالب بود. مدام میخواستم ببینم فصل بعد و بعدی چه اتفاقی میافته و پایانش هم برام خیلی غافلگیرکننده بود. امتیاز من ده از ده.
این کتاب داستان تریشیا و ایان هستش که تازه ازدواج کردن و وقتی به سراغ خونهٔ دکتر آدرین هیل میرن گرفتار برف و کولاک میشن و زمانی که تریشیا نوارهای مخفی جلسات دکتر رو پیدا میکنه کمکم به راز ناپدید شدن دکتر هیل پی میبره. این کتاب معمایی واقعاً جذابه.